سلام شبتون بخیرامروز میخوام خاطره ای که چند وقت پیش برام اتفاق افتاد و نزدیک بود اخراج بشم رو براتون بگم. من محسن (اسم مستعار) هستم 29 سالمه قدم 170 وزنم 75 (توی داستان قبلی (تصادفی که منجر به سکس شد) که تو سایت نوشتم به اشتباه 57 درج شده بود که از همگی عذر خواهی میکنم) قبل از این که استخدام شم توی اسنپ کار میکردم ولی 1 ساله توی یه مجموعه تولید و فروش پوشاک زنونه استخدام شدم کارم خداروشکر خوبه. محیط کاری من یه جاییه که 36 تا خانوم کار میکنن پس از همون موقع استخدام هم رئیس اونجا خانوم صادقی(مستعار) خیلی سخت گیری میکردن چون من مجرد بودم ولی خب دیگه با اصرار و معرفی یکی از اشناها قبولم کردن اما گفتن کوچک ترین ارتباطی بین تو و خانوم ها باشه اخراجی منم قبول کردم چون واقعا از کار تو اسنپ خسته شده بودم.خانوم صادقی که رئیس اونجا بودن یه زن حدودا 40 42 ساله چادری خیلی مذهبی و مومن بود البته ظاهرش اینو نشون میداد و خیلی هم سخت گیر بودن توی کار.کار من توی اون مجموعه این بود که سایتشونو درست کنم و سفارشات انلاین رو فاکتور هاشو بگیرم بدم که جمع کنن و تولید محتوا برای سایت.(تا قبل از اون فروش انلاین نداشتن فقط فروششون تلفنی و حضوری به صورت عمده بود) حقوقی هم که بابتش میگرفتم رقم قابل توجه ای بود ساعت کاریمم از 9 صبح تا 5 عصر بود البته باید هر روز میرفتم حضوری گزارش کارمو میدادم به خانوم صادقی و ایشون تایید کنه. یه دفتر جدا هم بهم داده بودن اونجا کلا یه ساختمون 2 طبقه بود که طبقه همکف فقط خانوم های چرخکار بودن طبقه بالا هم یه اتاق خانوم های که جواب تلفن میدادن(3 نفر بودن) یه اتاق هم انبارشون و اخر راهرو هم یه دستشویی بود. من چون نمیخواستم کارمو از دست بدم هیچ وقت سرک به اتاق خانوما نمیکشیدم فقط ظهر به ظهر میرفتم در میزدم ظهر غذامو میدادم گرم کنن برام. هر بارم هم یکی از خانوما میومد دم در میگرفت ازم و بعد هم زنگ میزد بهم برم بگیرم. ارتباطم با خانوم های اونجا در همین حد بود.خانوم رئیس هم اتاقش دو تا درب داشت یه دربش که رو به روی میزش بود به اتاق خانوم هایی بود که جواب تلفن ها رو میدادن و یه درب دیگهش هم به راهرو بود که همیشه هم قفل بود فقط مواقعی که میخواست بره دستشویی یا وقتایی که من میخواستم برم گزارش بدم بهش باز میکرد.من معمولا ده دیقه به 5 میرفتم در میزدم و خانوم صادقی باز میکرد و گزارشمو میدادم و میرفتم تا این اواخر که برق قطع میشد یه روز ساعت 3 برق رفت منم هیچ کاری نمیتونستم بکنم چون برق تا ساعت 5 نمیومد و اون موقع هم ساعت کاری من تموم شده بود منم تا 3:30 نشستم بعد پیش خودم گفتم میرم به خانوم صادقی میگم برق نیس بودن من اینجا هیچ فایده ای نداره اگه اجازه بدید برم فردا اول وقت که اومدم گزارش امروز رو میدم. پا شدم وسایلمو جمع کردم رفتم. دم اتاق خانوم رئیس.طبق روال معمول در زدم اما هرچی صبر کردم نیومد در رو باز کنه دوباره در زدم دیدم بازم خبری نشد گفتم شاید رفته طبقه پایین. رفتم طبقه پایین در زدم یکی از خانوم ها اومد و گفت نه اینجا نیستند. دوباره رفتم بالا باز در زدم ولی خبری نشد. پش خودم گفتم نکنه اتفاقی افتاده باشه ولی گفتم شاید بد باشه برم تو خلاصه با کلی ترس و لرز دستگیره در رو گرفتم و باز کردم. با کمال تعجب دیدم در بازه. لای در رو باز کردم دیدم خانوم صادقی روی صندلیش نشسته چادر هم سرش نیس ولی پشتش به من بود نمیدیدمش فقط کمی از موهاش پیدا بود و یه هدفون سفید هم در گوشش بود یکم در رو بیشتر باز کردم که چشمم افتاد به گوشیش که تو دستش بود. چشکم زد همون جا چیزی رو که دیدم اصلا باور نمیتونستم بکنم.داشت توی گوشیش فیلم سکسی میدید. مونده بودم چیکار کنم. به خودم گفتم بهتره خودمو بزنم به اون راه که انگار ندیدم و اروم برم اما از شانس بد من موقع بستن درب اونقدر محکم بهم خورد که متوجه شد. سریع اومدم برم توی اتاقم که دیدم از لای در منو دید. رفتم تو اتاقم اعصابم خورد شده بود که دیدم اومد.با حجاب کامل و نشست رو صندلی و گفت چرا اومده بودی در اتاق من. منم حقیقت رو گفتم. اونم گفت به چه اجازه ای اومدی تو. سرمو انداختم پایین گفتم عذر میخوام. گفت مگه موقعی که استخدامت کردم نگفتم هیچ وقت تا اجازه ندادم نباید بیای تو اتاق من یا خانوم های دیگه. بازم سرم پایین بود. اونم یه دفه سرشو گرفت به حالتی که انگار سر درد داره.منم سریع یه لیوان پلاستیکی برداشتم و یه لیوان اب اوردم براش از کلمنی که تو اتاقم داشتم گرفت ازم و تشکر کرد. گفتم عذر میخوام قول میدم دیگه تکرار نشه. گفت این موضوع رو باید همین جا چالش کنی و به هیچ کس هیچی نگی اگه بگی علاوه بر این که اخراجت میکنم سفته هاتم میزارم اجرا.گفتم خیالتون راحت به هیچ کس نمیگم قول میدم. گفت اگه میخوای بری برو ولی فردا اول وقت بیا گزارش امروزتو بده. منم تشکر کردم و رفتم.فردا صبحش تا رفتم وسایلمو گذاشتم و رفتم پشت درب اتاقش در زدم و باز کرد رفتم تو. سلام کردم با لبخند جوابمو داد.(حس کردم رفتارش عوض شده همیشه با اخم جواب میداد)گزارش کارمو دادم و گفتم من با اجازتون برم اونم با همون لبخند بهم گفت اگه دوست داری که بمون ولی من گفتم شاید میخواد امتحانم کنه گفتم نه باید به کارم برسم و رفتم.ساعت 11 بود دیدم درب اتاقمو دارن میزنن با صدای بلند گفتم بفرمایید. در باز شد دیدم خانوم صادقیه یه سینی هم دستشه و دو تا استکان چای و اون لبخندش. گفتم چرا زحمت کشیدید امری بود میگفتید من بیام خدمتتون. با خنده گفت نه چه زحمتی گفتم خسته ای برات یه چای اوردم. گفتم زحمتتون شد شرمنده کردید منو.اومد تو نشست چای رو هم گذاشت رو میز گفت میشه یکم باهات درد دل کنم؟گفتم اختیار دارید بفرمایید. گفت من 8 ساله که متارکه کردم چون شوهرم بهم خیانت کرد دیگه حالم از همه مردها بهم میخوره. دلیل این که این مدت بداخلاقی میکردم این بود منو حلال کن.گفتم نه من جز خوبی چیزی از شما ندیدم.(اینطور نبود ولی مجبور بدم اینطوری بگم بهش)گفت نه میدونم با شما رفتار درستی نداشتم و شروع کرد به گریه کردن.دستمال کاغذی براش برم یکی برداشت و تشکر کرد و پا شد رفت. منم مشغول کارم شدم.طبق روال ساعت ده دیقه به 5 رفتم در اتاقش در زدم و مثل همیشه گزارش کارمو دادم. موقعی که میخواستم برم گفت صبر کن کارت دارم برو توی دفترت منتظر باش تا صدات کنم. گفتم باشه و رفتم. حدود نیم ساعتی گذشت زنگ زد که بیا دفترم. رفتم در زدم در رو که باز کرد دیدم چادر سرش نیست و با مانتو و روسریه گفتم امری داشتید؟ گفت بیا تو رفتم تو . انگار همه خانوم هایی که تو اون طبقه بودن رو فرستاده بود رفته بودن چون هیچ صدایی نمیومد. خودشم اومد نشست روبروم و گفت یه حقیقتی رو میخوام بهت بگم از موقعی که اومدی اینجا نسبت بهت یه حسی داشتم چون پسر خوبی بودی و چشمت دنبال خانوما نبود ولی قول داده بودم به خودم که تو محل کارم با هیچ کس رابطه ای نداشته باشم. اما با اتفاقی که افتاد دیروز دیگه نمیتونم جلو خودمو بگیرم. گفتم آخه…گفت میدونم درست نیس و من سنم خیلی از تو بیشتره ولی خب منم خیلی وقته تنهام بالاخره نیاز دارم به یکی که کنارم باشه. (البته خودمم بدم نمیومد ترتیبشو بدم بخاطر همه بداخلاقیایی که این مدت کرده بود. ولی نمیخواستم کارمو از دست بدم حالا که دیدم خودش میخواد پا بده فرصت خوبیه) گفتم اخه درست نیس اینطوری که… گفت چرا؟ این ماه حقوقتو دوبرابر میریزم اگه قبول کنی اگه هم نمیخوای همین الان وسایلتو جمع کن و برو دیگه نمیخوام کار کنی برام. چیزی نگفتم سرمو انداختم پایین اومد جلو دستمو گرفت گفت محسن جان خواهش میکنم. یه نگاهی بهش کردم دستشو گرفتم یه لبخند رضایت زد اما گفت باید صیغه بخونیم مشکلی که نداری؟ گفتم اگه شما بخوایید نه گفت خوبه متن صیغه رو زد توی گوگل اورد و خوندیم مهریه هم 2 شاخه گل مدت هم یکسال. بعد از این که خوندیم روسریشو برداشت و پرید تو بغلم. منم بغلش کردم گفتم درب ها بسته گفت اره خیالت راحت.سرشو اورد بالا سرمنو گرفت و یه بوس از لب هام گرفت منم دستمو کردم توی مو هاش گفت بزار لباسمو در بیارم. گفتم باشه. مانتوشو در اورد. زیرش یه تاپ صورتی با خط های سفید پوشیده بود یه عکس قلب هم رو سینهش بود. یه شلوار مشکی هم پوشیده بود. رفتم جلو کمرشو گرفتم و بغلش کردم بدنش خیلی نرم وسفید بود.دوباره لب گرفتیم. بعد گفت بزار قالیچه رو پهن کنم از پشت کمدش یه قالیچه اوردی پهن کرد یه بالش هم لای قالیچه پیچیده بود. درب کمد رو هم باز کرد یه پتو مسافرتی هم در اورد و پهن کرد. گفت تو هم لباساتو در بیار. منم پیرهنم و رو در اوردم و شلوارمم در اوردم و به چوب لباسی اتاقش اویزون کردم وقتی برگشتم دیدم شلوارشو در اورده ولی اصلا فکرشو نمیکردم همیچین بدنی داشته باشه پاهای سفید و شیو شده یه شورت خال خالی هم پوشیده بود. رفتم جلو باز بغلش کردم و لب گرفتیم اونم دستاشو دورم حلقه کرد. منم دست هامو بردم پشتش و کونشو گرفتم و یکم مالیدم. خوشش میومد بعد خابیدیم من خوابیدم اومد کنارم خوابید دستشو کشید رو سینم و رفت سمت کیرم دستشو کرد توی شورتم و کیرم که نیمه راست بود رو گرفت دستش. در گوشم گفت کیرت چرا کامل راست نشده؟ منم گفتم یکم بخوریش راست میشه گفت خوشم نمیاد برات میمالم فقط. شورتم رو کشید پایین. کیرم تو دستش بود یه تف زد سر کیرم و مالید برام کیرم تقریبا راست شده بود. گفتم حالا نوبت منه. اول تاپ و سوتینشو در اوردم سینه هاش زیاد جالب نبود یکم شل بود ولی یکم خوردم بعد رفتم سراغ کصش دیدم حسابی خیس و داغ کرده دست کردم تو شرتش و یکم کصشو مالیدم چشماشو بسته بود و ناله میکرد. شرتشو در اوردم سرمو بردم بین پاهاش کصش سفید بود و تپل و یه دونه مو هم نداشت معلوم بود خودشو اماده کرده بود. یکم زبون کشیدم روی کصش که با دست سرمو فشار داد سمت کصش و گفت جووون منم یکم براش خوردم و انگشتمم کردم تو کصش. داشت از شهوت به خودش میپیچید و پاهاش و دستشو بیشتر به سرم فشار میداد. یه دفه لرزید و ارضا شد.گفت بیا بالا رفتم بالا بغلش یکم لب گرفتیم و دست زد به کیرم دید باز برگشته به حالت نیمه راست گفت چرا کیرت دوباره خابید. باز تف زد بهش و مالید برام تا راست بشه. گفت صبر کن. پاشد و کفششو پوشید رفت از کیفش یه جعبه کاندوم اورد باز کرد معلوم بود تازه خریده.یکیشو در اورد و کشید روی کیرم گفت حالا بیا روم. خابید و پاهاشو برد بالا منم رفتم روش کیرمو گرفت و مالید به کصش. سر کیرم داشت گرمای کصشو حس میکرد. گفت بکن. منم کم کم شروع کردم به تلمبه زدن. کصش تنگ بود اوایلش دردش میومد چشماشو میبست و جیغ کوچیک میزد ولی کم کم جیغ هاش تبدیل شد به ناله منم داشتم لذت میبردم بعد 10 دیقه حدودا داشت ابم میومد بهش گفتم داره میاد گفت بکن تا بیاد. همون لحظه ابم اومد اونم ارضا شد برای بار دوم هردو بیحال شدیم ساعت نزدیک 7 بود یکم دراز کشیدیم و بعد گفت پاشو بپوش تا بریم دیر شد. گفتم باشه خودمو تمیز کردم اونم خودشو تمیز کرد و لب دیگه هم گرفتیم و لباسامونو پشیدیم و رفتیم. بعد از اون 3 بار دیگه هم تو این یه ماه سکس داشتیم به قولشم عمل کردم حقوقمو دو برابر ریخت ولی اخلاقش دوباره برگشت به همون حالت قبل و سخت گیر شد.امیدوارم از خوندن این ماجرا لذت برده باشید. اگه باز هم یه کلمه یا چیزی جا بجا شده بود و یا غلط املایی داشت ببخشید و درستشو بخونیدنوشته: محسن
229