...قسمت قبلخب اول برید قسمت اول این خاطره ی تخمی و بخونید تا کامل قضیه رو متوجه بشید خب یه دو ماهی از اون روز داغون گذشته بود و منم هر روز حشری تر میشدم و شق درد امونم و بریده بود بابام به زور توی حوضه ثبت نامم کرده بود و به اجبار میرفتم حرف های اخوند کس کش محل و گوش میدادم و سر همین قضیه بگا رفتم که توی قسمت یک کامل اون بگایی و شرح دادم خب دو ماهی از اون روز گذشته بود و دوباره اخوند مادر جنده شروع کرد به کس و شعر گفتن در مورد صیغه و اینبار دو تا دیگه از هم حوضه ای ها مثل ما جوگیر شده بودن و اومدن به من گفتن پایه ای بریم صیغه کنیم من یه شماره گیر اوردم یه جنده خونه ی بزرگه یه نگاه به شماره انداختم دیدم زرشک همون شماره ی اون کس کشاس گفتم اینا همشون مرد هستن دو ماه پیش نزدیک بود کون من و احمد و بزارن و بعد از چند دقیقه فک زدن تونستم منصرفشون کنم تا اینکه یکم به اون روز فکر کردم خیلی نسبت به اون خار کسته ها کینه پیدا کرده بودم زنگ زدم به احمد چاقال گفتم هر جور شده من باید کیرم و تا ته بکنم تو کون اون مادر جنده ها فرداش دوتاییمون یه چاغو برداشتیم و از خونه زدیم بیرون و راه افتادیم سمت اون اشپز خونه ای که من و رفیقم و توش گیر انداخته بودن وقتی رسیدیم اونجا رفتیم پشت ماشین قایم شدیم و اون دوتا مرتیکه ی حروم زاده رو دیدیم که چند تا گونی و از توی صندق عقب ماشین در میاوردن گونی ها تکون میخورد کامل مشخص بود یکی داخل گونی بعد از چند دقیقه اومدن نشستن توی ماشین و رفتن من و احمد هم رفتیم کنار همون هواکش اشپز خونه گفتم شما ها خوبید؟ یهو دیدم ۳ نفرشون زدن زیر گریه و التماس میکردن بیاریمشون بیرون که سعی کردیم بریم داخل خونه که هیچ راهی نداشت باید از پشت بوم میرفتیم که احمد گفت بیا بریم در خونه ی همسایه رو بزنیم و بگیم توپمون افتاده روی پشت بوم شما و اگه میشه بری برش داریم و از اونور بریم روی پشت بوم این خونه بهش گفتم کس خول بعد از چند دقیقه شک میکنه که ما رفتیم دنبال توپ کامل میفهمه رفتیم توی اون خونه و زنگ میزنه پلیس، یکم دیگه فکر کردیم یه روش دیگه یه ذهنمون رسید رفتیم در زدیم دیدیم یه دختر کوچیک اومد در و باز کرد فکر کنم حدود ۱۰ یا ۱۱ سال داشت بهش گفتم ببخشید مامان بابات خونن؟ گفت نه نیستن، گفتم ما پشت در موندیم میخوایم از پشت بوم شما بریم توی خونمون که خر شد و رفتیم بالای پشت بومشون و از روی دیوار رفتیم روی پشت بوم اون خونه دیدیم در پشت بوم قفله مجبور شدیم اجور برداریم بزنیم شیشه ی در و بشکنیم و قفل و باز کنیم، از پله ها اروم میومدیم پایین که دیدیم باز شانس کیریمون خودش و نشون داد و در خونه قفل بود و دیدیم یه شیشه ی بزرگ بالای دره دوباره رفتیم بالای پشت بوم و اجر و برداشتیم و ول دادیم توی شیشه دوستم قلاب گرفت من پریدم داخل خونه که دوباره از شانسم استین لباسم گیر کرد به یه تیکه شیشه و جر خورد، یکم توی خونه رو گشتم و یه کلید توی جیب شلوار یارو پیدا کردم و در و واکردم و دوستم اومد داخل و رفتیم اون سه تا گونی و پاره کردیم و سه تا پسر همسن و سال خودمون اومدن بیرون و در و باز کردم و سه تاشون فرار کردن کرمم گرفت برم یکم فضولی کنم رفتم یخچال و باز کردم هیچی توش نبود دیدم کس کشا پی اس فور دارن رفتم روبروش در اوردم شاشیدم روش😂 فک کنم سوخت دو تا دسته هم داشت که از پنجره پرتش کردم پایین و رفتم توی دستشویی و شیلنگ و کردم توی چاه و دیدم یه قوطی شامپو اونجاست اومدم ریختمش روی فرش و احمد جقی از زیر زمین اومد بیرون و گفت داری چه گوهی میخوری گفتم دارم تلافی میکنم، گفت علی یه پی اس فوره بیا ببریمش خونه گفتم شاشیدم روش احتمال زیاد سوخته، یهو صدای در خونه اومد سریع رفتیم توی زیر زمین قایم شدیم احمد چاقو در اورد گفتم بزارش کنار اگه یه بلایی سرشون بیاد دهنمون سرویسه، یه میلگرد بریده شده اونجا بود برش داشتم و روبروی در وایسادم منتظر بودم یکی بیاد که دیدم خبری نیست که بعد از یه ربع یکی اومد در و وا کرد و با تمام قدرت میلگرد و زدم توی سرش با دستاش سرش و گرفت و نشست زمین و شروع کرد ناله کردن که اون مادر جنده هم بدو بدو از پله ها داشت میومد پایین رفتم پشت در وایسادم اومد به اون یکی گفت چه مرگت شد که با میلگرد زدم توی کمرش از درد نعره زد و اومد سمت من که احمد جقی از پشت گرفتش و چاقو گذاشت زیر خرش، از ترس نمیتونست حرکت کنه، گفتم نگهش دار الان میام رفتم توی حیاط دیدم یه دوچرخه پنچر اونجاست و یه زنجیر کوتاه بهش قفل شده رفتم توی زیر زمین بهش گفتم کلید قفل دوچرخه کجاست تا مادرت و نگاییدم بهم گفت و رفتم زنجیر و اوردم و دستاش و بستم به کمرش اون یکی هم با سر خونی افتاده بود اون گوشه و هیچی نمیگفت انقدر جفتشونو و با مشت و لگد زدیم که بدن درد گرفته بودیم اونارو با سر و صورت خونی همونجا به حال خودشون گذاشتیم و رفتیم بیرون و شیشه های ماشینشونو اوردیم پایین و لاستیکارو خالی کردیم و رفتیم خونه خیلی دلم خنک شدنوشته: علی جقی
52