اجازه بده پاهاتو بو کنم

بیست هشت سالم شده بود از هشت سالگی دنبال یکی بودم که میسترس من بشه و عاشق پاهای دخترا زنای میلف بودم پاهای ناز نرمشون اولش فقط فتیش پا داشتم ولی حس ارباب بردگی تو من قوی شده بود دو سالی بود که از شهرستان به خاطر شرایط بدش مهاجرت کرده بودیم به شهر که خاله پیرم به همراه دختر خالم شیدا قصد مهاجرت داشتن و من دنبال خونه بودم اینجا براشون چون شوهر خالم خیلی وقت بود که فوت کرده بود . نزدیک خونه خودمون تقریبا یک کوچه پایین تر خونه براشون پیدا کردم و رفتم به سمت شهرستان تا کارشون رو بکنم رفتم خونشون خاله هم کلی استقبال کردو برام شربت ابلیمو اورد داشتم میخودم که شیدا در خونه رو زد وای چقدر تغیر کرده بود دیگه اون دختر فیس جوشی تخمی دوران بلوغش نبود چهره استخونیش و قد بلندش از باشگاه اومده بود حسابی هیکلو ساخته بود وقتی داشت کفشش رو در میاوردم سلام احوال پرسی میکردیم که وای پاش از کفشش در اومد جوراب سفیدش به همراه پابندطلاییش دیونم کرد که شربت پرید تو گلوم کلی سرفه کردم اصلا انتظارنداشتم انقدر شیدا به قول معروف کس شده باشه.هیکلش تقریبا ماهیچه اورده بود از لاغری تخمیش فرق کرده بود جوراب هاشو دراورد انداخت اون طرف لاک مشکی زده بود پاهای سفید کشیدش داشت دیونم میکرد به زور کیرمو جمع میکردم .شیدا گفت خستگیت در رفت بریم دنبال کارا .هوا گرم بود اونم لباس نازکی پوشیده بود که تاپش زیرش پیدا بود موهاشو پسرونه زده بود پیرسینگ رو ابروش زده بود کلاه گذاشت سرش شلوار جین قد نود به همراه صندل لژ دار شیدا نشست پهلوم کنار ماشین من هی نگاه میکردم به پاهاش ولی سعی میکردم متوجه نشه ولی انقدر حشری بودم که نمیتونستم جلو خودمو بگیرم تابلو شده بودم؛ این مدل پارو فقط از مدلینگ های خارجی دیده بودم .اونم خودشو میزد که متوجه نشده ولی من تابلو بودم سعی میکردم حواس خودمو پرت کنم اخه اونم هنوز خیلی سن پایین داشت و نزدیک ده سال اخلاف سنی داشتیم ۱۹ سالش بود قدش بلند نبود ۱۶۰ بود ولی من ۱۷۴ بیست هشت سال سن .باربندی اوردیم وسایل هارو بار زدیم ببریم از کار زیاد حواسم پرت شده بود خداروشکر ؛ چند روزی طول کشید تا جاگیر بشنشیدا زنگم زد گفت میتونی بیای دنبالم بریم چندتا ادرسو اینارو یادم بدی خریدم دارم منم اوکی دادم رفتم دنبالش مانتو جلو باز پوشیده بود صندل سفید باز هم لژ دار ولی لاک نزده بود فقط ناخناش برق میزد باز از شدت حشری شدن داشتم دیونه میشدم ؛ باشگاهی نزدیکیا محل ثبت نام کرد باهم خرید کردیمو برگشتیم خونه ایدی اینستاشو گرفته بودم توخونه فالوش کردم .شب خوابیده بودم داشتم چک میکردم کلی عکس از خودش داشت هایلایتاش تو باشگاه چون اصولا رو فرش باشگاه کار میکرد( اسمشو نمیدونم ) پاهای لخت یا جوراب فانتزی های مختلف پوشیده بود سه بار تا صبح جق زده بودم با پاهای سکسیش .صبح بلند شدم دیدم پیام گذاشته دیدم ای وای سوتی بدی دادم یکی از عکسای پاهاش که ماله خیلی قدیمه وباید خیلی میرفتی عقب هایلایتارو تا برسی بهش استیکر (😍) ریپلای شده بود فقط پاهای لختش بود که لاک صورتی زده بود با دنمبلاش ست کرده بود ؛نوشته بود قشنگه استیکر خنده داده بود .نمیدونستم چی بگم گفتم چطور رفته بودم سر کار تو مغازه بودم دیدم پیام داده بود یه چیزی بگم ناراحت نمیشی اخه خیلی رو پاهای من زومی توهم فاز بردگی داری؟ و استیکر خنده داده بودشنیده بودم پیج دخترا پر از پسرایی هستش که درخواست بردگی میدن صد درصد شیدا با این پاهاش که عمرا کسی باشه رو دستش هم از این درخواستا داشته گفتم چطور نکنه برات درخواست بردگی میدن خندیید گفت اره نمیدونم فاز اینا چیه میگفت حس میکنم نصف فالورام بردن همش تو کامنت اینا دهنمو سرویس کردن منم استیکر خنده دادم گفتم خب کمتر عکس پاهاتو بزار گفت پس تو هم همچین فاز هایی داری درسته ؟! روم نمیشد چیزی بگم با اینکه کلی هیجان داشتم گفتم نه ولی دربارش شنیدم گفت پس برام باید تعریف کنی جریانش چیه گفتم چشم .عصری موقع باشگاش رفتم بزارمش چون خالم سفارش میکرد مراقبش باشم کتونی پوشیده بود اینبار وقتی برش گردوندم قرار بود بعدش بریم مرکز خرید چندتا لباس اینا بخره وضعشون خوب بودوقتی برگشت از باشگاه اومد بالا تو ماشین گفت ببخشید بزار کفشامو عوض کنم کفشش رو دراورد بوی پاش کل ماشینو در بر گرفت ؛ شیشه هم از هوای گرم بالا بود کولر روشن بود بوی پاهاش دیونم کردم دوست داشتم جلو پاش له له بزنم دید من محو پاهاش شدم هنگام عوض کردن چون لاک قرمز جیغش چشمامو گرفته بود یک کفش پاشنه بلند مجلسی پاش کرد لباسای دیگه هم باشگاه عوض کرده بود داشت بهم زل میزد کهیهو گفت اقاساعد به خودم اومدم یهو گفت مثل اینکه خیلی برده ای و خندیدحشرم زده بود بالا حسابی گفتم چی بگم پاهای تو جذابه که دستشو گذاشت جلو دهنش به علامت شوکه شدن بعد زد زیر خنده گفت جدی!!! منم خجالت کشیدم گفتم چه عرض کنم خانم خوشگله سعی میکردم کیرمو قایم کنم گفت بوی پاهام اذیتت نمیکنه گفتم خیر بین خودمون بمونه تو مسیر داشتم کلی از بردگی اینو براش میگفتم اونم خیلی با اشتیاق گوش میکرد باعث حشریت من میشد ولی من به دروغ گفتم من فقط فتیش پا دارم گفت یعنی به قول خودت دوست نداری زیر پاهام له شی وای اینو که گفت انقدر شل شدم که داشتم تصادف میکردم با بوق ماشینا فاز پرید .مسیر طولانی بود منم سیگار روشن کرده بودم گفت چرا پسرا این کارو دوست دارن گفتم کدوم کارو اشاره کردم به پاش؛ گفتم هرکی یه علاقه ای داره دیگه گفت پس یک سیگار بده گفتم مگه تو ورزشکار نیستی به مامانت میگم بچه گفت عه منم میگم پا دوستی و خندید منم خندیدمو گفتم دفعه اخر باشه میکشی اونم بهم فاک داد دختر کولی بود یهو گفت مثل میسترس ها سنگین نگاه کنم پاهمو تکون بدم؛ اب دهنمو قورت دادم گفتم از کجا میدونی میسترس چیهاونم یهو به خودش اومد گفت خودت گفتی! منم گفتم من فقط اسم ارباب اوردم میسترس نگفتم گفت نه اشتباه میکنی زیر بار نمیرفت اصلا ولی من فهمیدم اون از این ماجرا ها بلده چیزی نگفتم رفتیم فروشگاه یک مانتو برداشت شلوار رفت کفش فروشی با اون پاهای نازش ازم میپرسید کدوممو بردارم منم خم مانند بودم حشری نشم صندل مثل دمپایی برداشت روش پر نگین بود با یک پاشنه بلند رو باز روش هم مثل پلاستیک بود کل پاهاش پیدا بود .برگشتنی گفت یک سیگار بده گفتم چقدر سیگار میکشی بچه بهش دادم گفتم خوب ولی بلد بودی اینارو ها چرا میخواستی ازم حرف بکشی که دیگه وا داد گفت اخه خیلی با ولع حرف میزدی دوست داشتم. گفتم چطوری اشنا شدی توضیح نمیداد گفتم تا نگی بیخیال نمیشما تو مسیر برگشت بودیم گفت راستش من یک برده دختر داشتم که دوستم بود اونم مثل تو میخ کوب پاهام بود که خندیدم که خندید و بعدش گفت دیگه برام توضیح داد ماجرارو خیلی هیجان زده بودم گفتم پس میسترس هستی گفت نه گفتم اره برا همین انقدر به پاهات میرسی سکوت بینمون بود سیگار میکشیدیمرسیدیم پایین گفت الا نریم بالا خیلی بوی سیگار میدم جلو خاله اینا زشته گفتم باشه دیدم پاهاشو دراز کرد سمت شیشه ولی جاش نشد گذاشت رو پای من شق کرده بودمو ساق پاش روم بود. از شدت حشریت کل بدنم شل بود که دستمو گذاشتم روی پاش پاهای داغش که از گرما قرمز شده بود یکم براش ماساژ دادم دیدم لبخند رضایت داره ادامه دادم رو هوا بودم از حشریت دلم میخواست برام فوت جاب کنه اومدم خم شم ببوسمش گفت نه فقط ماساژ لحنش دستوری بود حشریم کرد که بعد از کلی ماساژ ابم بدون دست زدن اومدکه اونم متوجه ارضا شدنم شد یک لبخند غرور امیز زد گفت بریم منم بی حال بودم تو شرتم پر اب بود گفتم باشه رفتم دوش گرفتمو خوش حال بودم ‌ از اینکه میسترس پیدا کردم سایز پاهای چهل داشت در ضمن ولی با خودم فکر کردم چرا نزاشت بوسشون کنم شاید خوشش نمیومد .خاله همیشه خونه ما بود منم رفتم دوش گرفتمو لباس عوض کردم خواستم کارو تموم کنم منم به بهانه دور دور بیرون رفتم دم خونه شیدا در باز کرد گفتم میشه بیام تو با حالت متعجبی گفت بیا دوش گرفته بود موهاش خیس بود نشستیم رو مبل گفتم میخوام بردگیتو بکنم شیدا گفت چی و خندید گفتم من حاضرم فدای پاهات شم دید جدیم لحنش عوض شد گفت خب خیلیا دوست دارن برده من باشن اخه گفتم من پسر خالتم پاهاشو کش قوص میداد گفت من از هرکسی خوشم نمیاد گفتم خواهش میکنم بهم یک فرصت بده ارباب راضیتون میکنم از لحنم خوشش اومد رفتم جلو پاش زانو زدم اونم روی صندلی بود پاشو گذاشت رو کمرم گفت فعلا برو تا فکرامو بکنم تا خودم جوابتو ندادم حق نداری نه چیزی بپرسی نه دیگه حرفی بزنی مگرنه تمومه گفتم چشم ارباب اومدم پاشون رو ببوسم کشید گفت هرکسی لیاقت نداره هنوز به این لیاقت نرسیدی خمار پاهاش بودم ولی تو کونم عروسی بود تا رسیدم تو ماشین کوچه خلوت بود نشستم به جق زدن .بهم زنگ میزد مثل راننده از اون روز میبردم میاوردمش دانشگاه ازاد رفته بود موقع دانشگاه میرفت عقب مینشست که یکم بهم برخورد بهونش این بود که میخواد فکر بد دربارش نکنن یک هفته گذشت جوابی نداد دو هفته گذشت جوابی نداد فقط با پاهاش با روح روانم بازی میکرد کارم شده بود امید و جق زدن منو خمار پاهاش کرده بود.تو خونه تو اتاق من بودیم که دلو زدم به دریا گفتم شیدا فکراتو کردی که گفت دیگه تمومه میخواستم مقاومتت رو ببینم میخواست بره بیرون که سجده کردم گفتم غلط کردم ارباب ساق پاهای لختشو گرفتم بیجا کردم ارباب باور نمیشد به یک دختر ۱۹ ساله اینطور التماس میکردم گفت بسه بشین میاد یکینشست رو تختم گفت چی میخوای گفتم خوش حالی شما گفت چرب زبونیا بعد گفت من شرایط دارم گفتم بفرمایید گفت ببین احترام و حلقه به گوشی حرف اولو میزنه من گفتم بمیر باید بمیری تو هیچ شرطی برام نداری گفتم چشم .گفتش میرم خونه بیا میدونستم خاله تا اخر شب که بابام میاد خونش پیدا نمیشه به بهونه های مختلف زدیم بیرون چند دیقه جلو تر از من رفت رفتم دم خونشون درو باز کرد موهاشو یک طرف ریخته بود گفتم سلام ارباب گفت ارباب نه میسترس گفتم سلام میسترس ‌ کفش پاشنه بلند مشکی با جوراب مشکی شیشه ای دامن تاپ گفت بیا تو کفشامو دراوردم گفت تو مگه برده نیستی چهار دستو پا شو سریع چهار دست پا شدم خونشون کف سرامیک بود صدای تق تق کفشاش میومد گفت دنبالش بیامرفتم تو دیدم اشاره کرد گفت لباس عوض کن رو تختم وسایلتو گذاشتم بپوش رفتم تو درو بستم دیدم لباس دخترونه شرت سوتین قرمز سوتین کشی بود یه نوع خاصی بود فقط دور سینه رو میگرفت لوازم ارایشی هم بود من با این همه ریشو پشم اخه اینارو بپوشم ولی حاضر بودم برای رسیدن به اون پاها بمیرم پوشیدم یکم ماتیک زدم اومدم بیرون ؛ دیدم شروع کرد به خندیدن گفت زانو بزن چندتا عکس گرفت که همشو با پاهاش صورتمو پوشنده بود گفت دفعه دیگه مو تو بدن یا صورتت باشه اینجا ها نیا پاشو برو این لباسارو هم موقع اومدنی اینجا میپوشی ‌ پاشو برو با خودم گفتم همین ناراضی رفتم بیرون!فردا بردمش باشگاه برگشتنی اومد درو باز کرد بدون سلام کردن گفتم سلام میسترس چیزی نگفت کفشاش رو دراورد پاهاشو تکیه داد رو داش برد جوراب اسپورت مشکیش رو گیر داد به کولر گرفت سمت من بوی تند پاهاش میچرخید رو صورتم حشری حشری شده بودم اونم بی تفاوت با موبایل کار میکرد پارک کردم دم در پیاده شدم دیدم پیاده نمیشه برام سوال بود رفتم دم در درو باز کردم دیدم کفشاشو انداخت پایین پاشو گذاشت‌ روش اشاره کرد که یعنی پاش کنم اخه وسط کوچه .؟یه نگاهی به دور بر انداختمو سریع پاش کردم بهم گفت بیا دنبالم خوش حال شدم رفتیم سمت خونشون رفتیم تو درو بسترفتارش خیلی تغیر کرده بود گفت لباسات کو گفتم پشت ماشینه گفت مگه نگفتم بدون لباس پیدات نشه احمق اولین باری بود فحشم میده گفتم شرمنده گفت شرمنده نداریم لخت شو گفتم چی گفت لخت شو شروع کردم لخت شدن پشمامو رفته بودم کامل زده بودم ایستاده بودم دورم یه چرخی زد کونمو دست کشید اسپنک زد گفت کونیه خوبی میشی بردم وسط خونه گفت بخواب با خودم گفتم اخ جون الا با پاهاش روم وایمیسه با اون لاک سفید صدفیش دیدم رفت سمت یخچال خیار بزرگی تو دستش بود وازلین هم بهم داد اون یک لنگه جورابشو از پاش دراورد انداخت رو صورتم خیارم انداخت روی پاهام نیشست رو به روم روی مبل پاهاشو انداخت رو هم گفت جاش کن یکم جا خوردم گفتم چی کار کنم؟گفت کری بکنش تو کونت گفتم اخه گفت مرگ یا جاش کن یا گورتو گم کن اروم وازلین برداشتم مالیدم رو خیار خیلی بزرگ بود بلد هم نبودم خیلی داشت تحقیرم میکرد لبخند میزد اروم خیارگذاشتم دم باسنم بازی میدادم گفت ببین من بیام جوری میکنم توش تا یک هفته نتونی راه بری زود باش اروم اروم کردم توش که کونم سوخت خیلی هفتی باز کرده بودم هی وازلین میزدم تا تونستم سرشو جا کنم اونم فقط میخندید میگفت زود باش اروم تا وسطشو فرو کردم به درد افتاده بودم گفت حالا با اون دودول سیاهت جق بزنیکم وازلین گذاشتم رو کیرم ولی از شدت درد بلند نمیشد که اونم متوجه شد پاشو کرد تو دمپاییش دمپایش رو گذاشت روی صورتم گفت این پاها انقدر قدرت دارن که تو رو کونی کردن که کم کم بلند کردم دیدم بازم عکس میگره ولی خدارو شکر صورتم معلوم نیست انقدر زدم که ابم اومد گفت دست بکش بخور!!حال تهوع داشتم گفت زود باش یکم انگشت زدم کردم دهنم کلی شور بود گفت سریع اشغال خوردم مجبوری داشتم بالا میاوردم یکم خندید گفت کونتو برات افتتاح کردم حالا پاشو برو گفتم ارباب اجازه میدید پاهتون رو ببوسم گفت نه ولی جایزت کتونی های پشت دره بردار بو کن تمیز کن بیار…ادامه...نوشته: برده

859