چیزی که دیدم باورم نمیشد

.چرا سرد شدی؟…باید جدا شیمچی،چرا؟؟دیگه دوستت ندارم…آخرین مکالمه های رابطه ی چند ساله ی منبعد جمله ی آخرش دیگه لال شدم،هیچی نگفتم ،حتی اشکی نریختمانگار بغضم تو گلوم قفل شده بودرفتم…هر کاری فکرشو کنین براش کردم ،از جون مایه گذاشتم ،تمام زندگیمو پای خواسته هاش گذاشتم ،حالا بعد گذشت اینهمه سالدیگه دوستت ندارم…باور این حرف از زبون کسی که یه زمان وقتی چند ساعت سراغشو نمیگرفتم گریه امونشو میبرید واقعا برام مثل زهر بودزهری که تا یه مدت فلجم کرد ،نه میتونستم غذا بخورم ،نه حرف بزنم نه حرکت کنم حتیچند روز تو اتاقتاریکم روی تخت فقط به سقف زل میزدم،چند سالی گذشت و یه جورایی فراموشش کردم ولی هر از گاهی این سوال تو ذهنم مرور میشد که چرا؟چی شد یه دفعه همه چی تغییر کرد.بالاخره بعد چند سال به این جواب رسیدمتو خونه بودم که تلفنم زنگ خورد ،رفیقم بود گفت امشب یه مهمونی دعوتم توام میای ،راستش حس شلوغی نداشتم ولی بعد کلی اصرار قبول کردم،رسیدیم به مکان مهمونی یه باغ بزرگ بالاشهر تهرانیه خونه ی بزرگ ویلایی هم ته باغ بود،به رفیقم گفتم اینجا دیگه کجاست کی دعوتت کرده،گفت صاحب باغ رییس شرکتیه که تازه توش استخدام شدم ،هر از گاهی یه مهمونی میگیره و کارمنداشو دعوت میکنه ،البته بیشتر بخاطر اینکه شک نکنن مارو هم دعوت میکنه وگرنه قصدش فقط دعوت دختراست،رفتم لب استخر رو یه صندلی نشستم چندتا دختر تا شورت و سوتین های سکسی داشتن توش شنا میکردن که به نظرم قصدشون بیشتر زدن مخ رییس شرکت بود وگرنه کی با شورت و سوتین اونشکلی میپوشه میاد برای شنا،،خلاصه یه لیوان مشروب گرفتم و مشغول قدم زدن تو اون خونه درن دشت شدم ،نزدیک در یه اتاق که شدم صدای آه و ناله شنیدم ،درش نیمه باز بود و میشد تقریبا تو اتاق و دید ،،دو تا مرد پیر و خپل چنان روی تخت افتاده بودن روی یه دختر خشکل و سفید و ناز ،،یکی دراز کشیده بود روش و مثل وحشیا تلنیه میزد یکی دیگه هم تا دسته جا کرده بود تو دهنش ،هر از گاهی که از دهنش در میاورد دختره یه عوق میزد و شروع میکرد به جیغ و ناله ،،اونی که گذاشته بود دهنش یهو سرشو برگردوند و منو دید ،دست پاچه شدم تا بیام برم گفت کجا جوون بیا تو راحت باش ،،با ترس و خجالت رفتم تو اون یکی هنوز مشغول تلنبه زدن بود تمام بدنه دختره عرق کرده بود و موهاشم بهم ریخته بود و چسبیده بود به صورتش ،اندام فوق العاده ای داشت سفید و کمر باریک با باسن و رون های پر و خوش تراش ،قیافه شو هنوز درست و حسابی ندیده بودم چون صورتش عرق کرده بود و بهم ریخته بود ،بالاخره یکی از اون دوتا که روش بود برای تنفس و یه نخ سیگار بیخیاله تلنبه زدن شد و تونستم قیافه دختره رو ببینم ،چیزی که میدیدم و نمیتونستم باور کنم ،،نه اینو گفتم که فکر کنین این دختره همون دختری بود که عاشقش بودم نه اون نبود😁همون شب فهمیدم اون که عاشقش بودم همون موقع رفته زن رییس شرکته دوستم شده که الان خونش بودم ،والا بهش حق دادم منو ول کنه😐😐نوش جونش اینهمه پول و ثروت ،،شبخوش😁😁🖐️🖐️🚶🚶نوشته: ک.ک.ب

47