نمیدونم چی شد که هم کونی شدم هم بیغیرت

...قسمت قبلسلام بچه ها بابت تاخیر شرمنده یه مدت حالم خوب نبود.بازم ممنونم از انتقادهایی که کردین و سازنده بودن و اوناییم که فحش دادن همون جواب تکراری رو دارن😁بعد از اینکه تو پارک حسابی توسط کیارش انگشت شدم برگشتم خونه کیارشم رفت خونشون تا آماده بشه وایه شب منم رفتم حموم و اونجا یه نگاه به کون خودم انداختم و فهمیدم چرا کیارش انقد از کون من خوشش اومده…واقعا قوصی که کمر و باسنم داشت پسرونه نبود یا حداقل شاید من اینطور فکر میکردم.هم خوشحال بودم هم ناراحت.خوشحال واسه اینکه دارم با این اتفاقات حال میکنم و ناراحت از اینکه این کار درستی نیست و اگه کسی بفهمه آبروی خودم و خانوادم میره.اومدم بیرون و رفتم اتاقم آماده بشم یه تیشرت تنگ پوشیدم و یه شلوار لی زاپ دار تنگ تر با ساعت اسپورت لاروس موهامم آرایش کردم و ریشمم از ته زدم و حسابی بیبی فیس شدم…رفتم بیرون تو حال منتظر مامانم شدم…بچه ها هم آماده شده بودن که سر راه بزاریمشون خونه خالم اینا…مامانم اومد بیرون مانتو پوشیده بود رو لباسی که قرار بود اونجا بپوشه واسه همین لباسشو ندیدم…ولی قیافش خوشگل شده بود و آرایشش هم بهش میومد.رفتیم تو ماشین و مامانم پشت فرمون نشست منم کنارش بچه ها هم عقب…بچه هارو رسوندیم خونه خالم و راه افتادیم سمت خونه سامان که یه خونه ویلایی بود و چندتا ماشین درش پارک بودن.از بعضی از ماشینا فهمیدم بچه های باشگاه هم هستن خلاصه رفتیم تو و سلام و علیک و دست و روبوسی.یادش بخیر اون موقع کرونا نبود😁کیارشم اومد جلو سلام کرد و روبوسی کردیم دیدم مامانم مانتوشو دراورد.وای خدا یه لباس تنگ یه سره تا بالای زانوهاش که باسنشو حسابی به نمایش گذاشته بود و یقشم باز بود و یکم از خط سینه هاش مشخص بودن…از کمرش نگم که کامل باز بود و قوص کمر لخت سفیدشو همه میدیدن و معلوم شد سوتین هم نبسته و انگار خود لباس سینه هاشو بالا نگه میداشت.عقل از سرم پرید که متوجه کیارش شدم دیدم اونم دهنش کف کرده…با آرنج زدم بش گفتم هوی همه فهمیدن نگاهت کجاس.گفت خب بفهمن اینجوری کسی سمت مامانت نمیره…خندیدم گفتم آخه گوزو اینهمه بدنساز هیکلی از تو میترسن؟اونم با لبخند نگاه کرد تو چشام گفت نیازی ندارم همه بترسن…فقط کافیه پسر کونیش بترسه.آب دهنمو قورت دادم و سرمو انداختم پایین.گفت نگران نباش کاری نمیکنم آبروت تو خطر بیفته خیالت راحت.مهمونا شروع کردن به رقصیدن…من از وقتی که رفتم باشگاه رو یه دختری کراش زدم که با مادرش میومدن باشگاه و خیلی دختر خوشگلی بود مادرشم خوب چیزی بود اسمش آیسا بود چشای آبی موهای بلوند و اندام سکسی و عالی.اون شب تو مهمونی هم اومده بود با مادرش و یه مینی ژوپ هم پوشیده بود با یه تیشرت که خیلییییییی ناز شده بود سرگرم نگاه کردنش بودم مامانمم کنارم نشسته بود که دیدم سامان اومد کنار میز و دستشو دراز کرد سمت مامانم گفت پاشو برقص الهه چرا نشستی؟مامانمم گفت باشه و بلند شد.سامان نگاه کرد بهم گفت تو چرا نمیرقصی گفتم منم الان میام اونا رفتن من خواستم بلند شم کیارش دستمو گرفت گفت بشین کارت دارت دارم…منم نشستم و مشغول تماشای مامانم و سامان شدم که درحال رقص بودن…هیکل مامانم بهتر شده بود و حسابی جذاب شده بود اون شب…کیارش گفت آخ آخ آخ جنده رو ببین چه قری میده…بعد از سامان من میرم با مامانت میرقصم…من جوابی بش ندادم گفت چته چرا ناراحتی؟تو فکری چیزی میخوای؟گفتم کیارش بدجوری چشمم آیسا رو گرفته خیلی نازه به نظرت چیکار کنم؟میترسم جلو مادرش برم جلو همیشه هم با مادرشه…گفت عه؟کونیه ما عاشق شده؟باشه شکارشو از تو دفتر باشگاه درمیارم واست.گفتم واقعا؟مرسی داداش.دیدم دستش رفت پایین سمت کونم و شروع کرد مالیدن از رو شلوار.من چون خم شده بودم و دستمو گذاشته بودم رو میز کارو براش راحت کرده بودم.گفتم کیارش یکی میبینه.گفت نترس ما گوشه ایم کسی نمیبینه و کونمو چنگ میزد و میمالید.همینجور که میمالید گفت بالاخره تو مثل پسرمی باید هواتو داشته باشم…با خنده گفتم چجور بابایی هستی که از پسرت چندماه کوچیکتری؟گفت با اینکه کوچیکترم ولی کردمت.خلاصه چند دیقه ای داشت میمالید و منم حواسم به اطراف بود که کسی نبینه ولی حواسم به مامانم و سامان نبود که یهو دیدم کیارش گفت جووووووووون…نگاهم ناخوداگاه رفت سمت مامانم دیدم سامان دستو گذاشته رو باسن مامانم…وای خدا چرا مامانم چیزی نمیگه بش؟یهو دیدم آهنگ عوض شد و رقص نور شروع شد و تو تاریکی گاهی سمت مامانم روشن میشد و میتونستم ببینمش.دیدم انگار دست سامان داره میره زیر لباس مامانم ولی چیزی که دیدمو باور نمیکردم که دیدم مامانم از سامان فاصله گرفت انگار خوشش نمیومد.بعدشم اومد کنار من نشست و درحالیکه عرق کرده بود گغت خسته شدم.نگاه کردم دیدم نگاه کیارش لای سینه های عرق کرده مامانمه.چراغا روشن شد و یکی داد زد استخر پارتییییییییی…همه رفتن سمت استخر خونه سامان و ما هم رفتیم دیدیم بعضیا لباسا رو دراوردن و با شورت رفتن تو آب…بعضی خانومام با شورت و سوتین رفتن و بعضیام با لباسایی که اومده بودن رفتن.بعضیام مثل مامان من یا آیسا و مامانش خجالتی بودن و کلا نرفتن.سارا اومد جلو به مامانم گفت الهه جون تو چرا نمیای؟آرمین دست مامانو بگیر بیاین تو آب.مامانمم یه نگا بمن کرد گفت نه مرسی سارا جان راحتیم.سارا هم گفت باشه و اصرار نکرد و با جلوی ما لباساشو دراورد.واییییییی چه اندامی چه هیکلی.دلم میخواست رون و کونشو گاز بگیرم انقد خوشفرم بودن…سارا با شورت و سوتین شد و رفت تو آب و ماهم نگاه میکردیم که دیدم کیارش هم لخت شد و رفت تو آب و خلاصه کلی بازی کردن.۱۰۰خلاصه اونشب هم تموم شد و خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه تو راه هم بچه ها رو از خونه خالم برداشتیم.مامانم اون شب یجورایی به سینه سامان دست رد زده بود.فکر نمیکردم سامان با اون همه دختری که دورشه سمت مامان من بیاد ولی این اتفاق یچیزیو بمن ثابت کرد…اینکه مامانم خیلی جذاب تر از اون چیزیه که فکر میکردم…فرداش اتفاق خاصی نیفتاد ولی پسفرداش بازم مهمونی بود اینبار تو خونه سارا که اونم مجرد بود و تنها زندگی میکرد.کیارش زنگ زد بهم گفت امشب خودتو بصورت ویژه آماده کن اون شب نشد سورپرایزمو برات رو کنم امشب رو میکنم…گفتم ویژه ینی چی؟گفت چقد تو خنگی ینی موهای بدنتو بزن یه شورت زنونه هم بپوش و بیا مهمونی…گفتم کیارش بیخیال شو اونجا نمیشه یکی میبینه یا مشکوک میشن.گفت قرار نبود رو حرف من حرف بزنی مامان جنده هرچی گفتم میگی چشم…منم با یکم مکث گفتم چشم و قطع کردم…باورم نمیشد این من بودم که انقد راحت داره غرورم له میشه…هیچ اختیاری انگار جلوی کیارش نداشتم.خلاصه شب شد و لباس پوشیدیم و بازم بچه هارو گذاشتیم خونه خالم و رفتیم سمت خونه سارا و بازم مامانم تیپ زده بود اینبار شلوار لی پاره و تاپ بندی که بازوهای خوشفرم و خط سینه قشنگش بیرون بودن…خلاصه بزن و برقص و شام و…و بازم نوبت شنا شد که همه رفتن سمت استخر…دیدم مامانم با همون تاپ و شلوارش رفت سمت استخر و خودشو انداخت تو آب و سامان و سارا و چندتا دیگه از بچه های باشگاه که میشناختنش هم سوت زدن…سامان گاهی اب میریخت تو صورت مامانم و اونم جوابشو میداد و گاهی سر همدیگه رو میکردن زیر آب و میخندیدن…حسابی باهم گرم گرفته بودن…انقد حواسم دنبال مامانم و سامان بود که متوجه نشدم کی کیارش دستشو کرده بود تو شلوارم…من و کیارش کنار در وایساده بودیم و کسی پشت سرمون نبود و اون داشت با خیال راحت کونمو میمالوند…بدجوری حشری شده بودم که کیارش بهم گفت بیا حیاط پشتی.من فهمیدم که وقت جر خوردنه و دنبالش رفتم تا رسیدیم حیاط پشتی هلم داد وسط درختا و منو پشت یه درخت بزرگ نگه داشت شلوار و شورتشو کشید پایین و موهامو گرفت فشارم داد به سمت پایین گفت بخورش حرومزاده که مامانت بدجوری کیرمو شق کرد…و کیرشو چپوند تو دهنم…واقعا کیرش شق شده بود تازه مشروب هم خورده بودیم و حشری تر شده بودیم.شروع کردم کیرشو خوردن و لیسیدن و تخماشم واسش میمالیدم که دیدم بهم گفت دستاتو ببر پشتت و هرچی هم شد نیارشون جلو…منم دیتاوو بردم پشتم یهو کیرشو تا ته کرد تو دهنم منم سرفه کردم و اوق زدم اونم زد تو گوشم و تند تند تو حلقم تلنبه زد هم خیلی بد بود هم خیلی حشری کننده…داشتم بالا میوردم چون مشروب هم خورده بودم.دیدم کیرشو تا ته تو حلقم فشار داد و شروع کرد آه آه کردن اون لحظه آب داغش داشت توی حلقم خالی میشد و میرفت تو معدم…آبش که کامل خالی شد کیرشو دراورد گفت کسکش آبمو کشیدی نمیتونم امشب بکنمت و رفت!من مونده بودم اونجا با دهن گاییده شده و موهای شلخته…گوشیمو دراوردم و خودمو تو صفحه گوشی مرتب کردم…هنوزم باورم نمیشد این منم حس میکردم اینی که دوس داره تحقیر و گاییده بشه یکی دیگس نه من.خلاصه خودمو مرتب کردم رفتم سمت استخر دیدم کیارش نشسته منم خواستم برم بشینم که متوجه شدم مامانم نیست…دقت کردم دیدم سامانم نیست.یه لحظه بدنم یخ کرد رفتم سمت حال و پذیرایی دیدم اونجام نبودن…اتاقا طبقه بالا بودن و تنها احتمال همونجا بود…قلبم تند تند میزد با اون حالم پله هارو رفتم بالا دیدم یه صدای پچ پچی میاد…آروم رفتم سمت در اتاق ته راهرو دیدم بستس درش ولی پچ پچ از همونجا میومد…یکم دقت کردم دیدم مامانم میگه حرفشم نزن سامان من شوهر دارم و دوستشم دارم من باتو دوست نمیشم.سامان گفت پس من چیکار کنم؟نمیتونم هرروز چهره زیبا و هیکل سکسیتو ببینم و هیچکاری نکنم…مامانم گفت اصلا باشگاه اومدن من از اولشم اشتباه بود دیگه باشگاه نمیام.من زانو زدم تا از سوراخ کلید ببینم چه خبره که خداروشکر کلید توش نبود و من تونستم ببینمشون…دیدم مامانم میخواد بیاد سمت در که بره کیارش دست مامانمو گرفت پیچوند و صورتشو چسبوند به دیوار…مامانم گفت چیکار میکنی سامان بخدا جیغ میکشم آبروتو میبرم.سامان گفت الهه توروخدا کاریت ندارم فقط یه لحظه آروم باش فکر کردی اگه جیغ بکشی چی میشه؟پسرت میاد اینجا مارو میبینه غیرتی میشه میخواد منو بزنه…به نظرت اگه دعوامون بشه چه اتفاقی میفته؟تازه بقیه بچه های باشگاه هم یه حالی به هیکلش میدن…جیغ زدنت به ضرر جفتمونه من آبروم میره تو هم پسرت یه کتک حسابی میخوره ممکنه ناقص بشه اونوقت تو میتونی خودتو ببخشی؟میخوای بخاطر لج و لجبازی پسرت ناقص بشه؟مامانم گفت سامان اگه ولم نکنی واقعا جیغ میزنم فکر عواقبشم نمیکنم…دیدم سامان خودشو از پشت چسبوند به کون مامانم که زده بود بیرون و بهش گفت جیغ بزن…د جیغ بزن…جراتشو نداری چون پسرتو بیشتر از خودت دوس داری…دستشو کشید به رونای مامانم و گفت الهه من تورو میخوام و به هرچی هم بخوام میرسم یا با زبون خوش یا با زور…مامانمو برگردوند صورتشو برد نزدیک صورت مامانم…مامانم گفت تو اینهمه دختر دورته چرا آخه من؟سامان گفت چون اونا الهه نیستن و لبای مامانمو بوسید…مامانم خودشو جدا کرد سامان هم به کارش ادامه داد و انقد اصرار کرد که دیگه مامانم تو لب دادن مقاومت نمیکرد و حسابی لبخوری کردن…مامانم گفت سامان بسه الان آرمین متوجه میشه من نیستم بریم دیگه…بعدا دربارش حرف میزنیم…مامانم خواست بیاد دم در سامان یکی زد در کونش که مامانم یه جیغ کوتاه کشید.دیگه فهمیدم سینما تعطیله پاشدم دویدم سمت پله ها و اومدم پایین که یهو…ادامه...نوشته: Armin

1.7K