logo
‌
‌
خانه
عناوین
پورن استارها
بهترین سایتهای پورن
چت روم
ارسال داستان
آپلود ویدیو
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
‌
  • تماس با ما
  • گزارش خرابی

www.jendekhane.com جدید ترین و با کیفیت ترین سایت سکسی فارسی

بهترین و با کیفیت ترین سایت سکسی ایرانی . تمامی محتوای این سایت رایگان مباشد . ما دارای بزرگترین آرشیو فیلم ها و داستان های سکسی هستیم که همه روزه برای شما قرار خواهیم داد . سایت جنده خانه بهترین سایت سکسی فارسی در تمام دنیا میباشد . شما میتونید فیلم ها را به صورت آنلاین تماشا کنید یا دانلود کنید ، با ثبت نام در سایت میتونید از سیستم چتروم و پیام رسان با قابلیت تماس تصویری استفاده کنید . تیم جنده خانه همیشه در تلاش برای بهبود سطح کیفی سایت برای تمامی دوست داران مسائل جنسی میباشد . لطفآ نظرات و پیشنهادات و همینطور انتقادات خودتون رو برای ما ارسال کنید .

This website collects cookies to deliver better user experience

مادر زنم نخ میداد

سلام حسین هستم شیش سال قبل به اسرار زن عموم ازدواج کردم سال دوم زندگیم بود که مادر زنم تلفن زنگ زد به من وبعد از حال احوال پرسی گفت عروسی دوستم شما هم دعوت کرده باید بیان بعد از یک هفته راه افتادیم به سمت منزل مادر زنم که توی یکی شهرستان شمال بود بعداز چهار ساعت رسیدیم خانه مادرزنم تا دخترش دید گریه بغل کردن روبوسی به اسرار مادر زنم خانوم بزور فرستاد حمام چون از راه دور رسیده بودیم هواهم خیلی گرم بود از مادرزنم پرسیدم بابا نیستش گفت شیفت سرکار چون پدر خانوم نظامی بود بعد از خوردن شام چای توی حال سه تا رختخواب پن کرد خوابیم فردای صبح از خواب که بیدار شدم هنوز مادر زنم زن خواب بودن رفتم حمام یه دوش گرفتم امد بیرون برای خرید نان که تو صف نان دوست مادر زنم دیدم که شب عروسی پسرش بود بعد از سلام احوال پرسی برگشتم خانه که دیدم بیدار شن سلام کردم گفتم چه عجب بیدارشدین مادر زنم نان ازم گرفت برد تو اشپزخانه داشتیم صبحانه میخوردیم که زنگ در خانه به صدا در امد که طبق معمول دوست خانوم بود زن گفت من میرم پیش محدثه خیلی وقت ندیدمش زنم رفت من موندم مادر زنم گفت حسین جان سفره رو جمع میکنی تا من یه دوش بگیرم رو ناچاری گفتم چشم مادر زنم رفت حمام من موندم باسفره جمع کردم نشستم رومبل که روبروی در حمام بود باگوشیم مشقول بازی شدم یه نیم ساعتی گذشت درحمام باز شدمادر زنم یدفه امد بیرون بدون حوله فقط یه حوله کوچیک که باهمون صورت خوشک میکردیم تودستش جولی کسش من بادیدن این صحنه خشک شدم که مادرزنم گفت ای وا بخشید حسین جان فکر کردم خونه نیستی بعد از پلا رفت بالا سمت اتاق خوابش من از پشت کمر کون سفید نازش حسابی دیدم حسابی شق کردم که چه کس کونی داره بعد از پوشیدن لباسش امد پاین رفت تواشپزخانه مشغول ناهار درست کردن منم که بادیدن بدن لختش حسابی کلافه بودم رفتم توماشین هرچی سی دی داشتم اوردم جلوی تلویزیون مشغول سواکردن اهنگ برای شب بودم که احساس کردم یه چیز نم چسبید به کم سرم بر گردوندم دیدم مادرزنم پیش من نشسته کمر کون ش به کمر چسبونده تو سی دی های که میگشتم یکی گذاشتم تو دستگاه نگو که سی دی سکس بود یدفه تلویزیون شرو کرد به اخ واخ کردن سی دی درجا ورداشتم یدفه دیدم مادر زنم مثل فشنگ رفت تواشپزخانه جا خوردم گفتم دیونه شده بعد۴ دقیقه در باز شد دیدم پدرزنم از سر کار اومده پاشدم سلام ماچ وبوسه کردم بعد فهمیدم چقدر تیزه مادرزنم کمکش کردم وسایل ناهر اوردم مشقول خوردن بودیم که زنم بلخره بعد۳ساعت دل کند از دوستش امد سلام روبوسی ناهار خودیم جمع کردیم چای خوردیم مشغول هرف صحبت بودیم که مادرزنم گفت حاضربشیم بریم عروسی پدرزن بخاطر شغل ش نیومد رسیدیم عروسی ردیف اخربودیم چون کسی تو عروسی نمیشناختم وست مادرزن زنم نشستم که رقص نور که میزدن سمت ماکلن بق خاموش میشود احساس کردم وقتی برق خاموش میشه دست مادر زنم میزاشت رو رونم مرسوند به کیرم چندین بار این کارو کرد منم دستم گذاشتم روی رونش همین که خواستم بمالم برق ردشن شد من بی نصیب شدم از اون جا فهمیدم که مادر زنم میخواره عروسی تمام شد ما هم بر گشتیم خانه پنج روز مرخسی داشتم صبح فرداش انتن خوشون خراب بود برای رفت به پشت بام باید از اتاق مادرزنم رد میشدم رفتم بالا مشغول شدم که دیدم مادرزنم امده بالا صدام کرد حسین جان خودت اذیت نکن برق کار میاد درست میکنه گفتم الان میام اخرش کارتم شو امدم از نردبان پای که دیدم مهین جون دراز کشیده روزمین درهم بسته رفتم بدونه مقدمه خوابیم روش از پشت شلوارش کشیدم پاین یه تف جانانه انداختم لای چاک کون ش کیرم دراوردم از شورتم مهین جون هیچ حرکتی نمیکرد حتا برنگشت جلوم بگیره منم کیرم از پشت کردم تو کسش زدم تلنبه زدم تلنبه اخ چه حالی میداد کسبزرگ گرم نرم تا داشت ابم میومد کشیدم بیرون ریختم لای پاش پاشدم رفتم پاین بعد نیم ساعت مهین جون امد انگار نه انگار اتفاقی افتاده ببخشید طولانی بود اما واقعیت بودنوشته: حسین

357

دسته بندی ها:

داستان سکسی

برچسب ها:

باباپدرسکسگیزن عمومادرزنعروسیباباکونکیرکسزن
No Comments Yet...
‌

پست های مشابه

کوس ات میزارم با اینکه پشماتو نزدی
HD01:13

کوس ات میزارم با اینکه پشماتو نزدی

از این به بعد مال همیم

از این به بعد مال همیم
بعدازظهر خفن

بعدازظهر خفن

ارشک و ماهرخ

ارشک و ماهرخ