مامانی عشق کیر جون پسرش

5.8K

پولو گرفتو گذاشت لای سینه مامان گفت اونو هدیه حساب کن خلاصه با شنیدن حرفاشون دیگه داشتم دیوونه می شدم٬ شب به سختی خوابم برد و همش داشتم فکر می کردم چیکار کنم ؟ ولی نقشه ای ریختم تا بتونم ببینم چی می شه. صبح زود بیدار شدم٬ کامپیوترو روشن گذاشتم و به مامان گفتم می رم دوش بگیرم٬ صبحونه آماده کن تا بخورمو برم باشگاه٬ بعد با احسان دوستم تا شب گیریم و شب برمیگردم.رفتم حموم و وقتی اومدم تلفنو چک کردم دیدم مامان جونم دوباره تماس گرفته٬ اینبار تو حرفاشون مامان بهش می گفت خودتو آماده کن که ظهر بیای پیشم و باید از خجالتم در بیای. آقا شهرامم گفت چشـــــــــم همچی در بیام که نهفمی عزیزم. لباس پوشیدم و ساک ورزشی رو برداشتمو از خونه زدم بیرون٬ به احسان زنگ زدم که امروز کار پیش اومده برام و برنامه خرید سیستم رو بذاره یه روز دیگه. تا سر کوچه رفتم که مامان زنگ زد و گفت بهروز مطمئنی ناهار نمیای ؟ آخه اگه نمیای تا نهار درست نکنم برات٬ منم گفتم نه نمیام. گفت میخواد بره حموم اگه کاری داشتی یه 1 ساعت دیگه زنگ بزن چون تو حمومه. سر محله یه 10 دقیقه ای ایستادم بعد به بهونه الکی زنگ زدم خونه دیدم مامان گوشی رو بر نمیداره٬ مطمئن شدم حمومه٬ سریع خودمو رسوندم خونه٬ آهسته رفتم تو دیدیم مامان جونم حمومه٬ منم حالا موقعیت خوبی داشتم که نقشمو عملی کنم. تصمیم داشتم یه جا قایم بشم و با دوربین هندی کمپ کوچیکی که داشتیم یواشکی ازشون فیلم بگیرم تا بعد خدمت مامان برسم٬ اصلا شاید می تونستم با اون فیلم حق و سکوت بگیرمو یه چیزی گیرم بیاد آروم رفتم دوربینو بردارم که یه فکری زد به سرم ٬ رفتم پشت در حموم که نیمه باز بود و طوری که مامان نفهمه داخلو دید بزنم. چی داشتم میدیدم٬ با اینکه زیاد واضح نبود ولی باورم نمی شد! مامان کاملا لخت بود و داشت موهای کسشو با کرم میزد٬ کونش واقعان گنده بود. کفم بریده بودو حسابی راست کرده بودم. با دستاش که صابونی بود سینه هاشو کونشو می مالوند و پیش خودش می گفت : جون امروز مهمون دارین٬ باید تمیزو مرتب بشین تا مهمونتون حالشو ببره٬ امروز مهمونتون پارتون می کنه ٬ می خوام وقتی شمارو ببینه کف کنه٬ انوقت دستشو شستو 2تا از انگشتاشو کرد تو دهنشو در حالی که مک میزد می گفت امروز باید خوب پذیرایی کنینا٬ باید یه کیر کلفت و درازو که به نظر میاد چند برابر کیر حمید ( بابام ) باشه رو تا ته بخورین کفم برید٬ نمی دونستم مامانم انقدر حشری هست٬ سینه هاش انقدر گنده بود که ادم یاد توپ فوتبال سالنی می افتاد! کم کم داشت کارش تموم میشد که من پریدم تویه راه پله و اون بالا که به راه پله به پشت بوم ختم میشد لای اسبابای اظافمون قایم شدم. مامان لخت اومد بیرون ساعت 11 بود ٬ تلفن رو برداشت و زنگ زد به آقا شهرام و گفت خودتو آمـــاده کردی ؟ منتظـــرتم شهرام جون٬ همینطـوری که حرف میزد دستشو گــذاشتــه بود رو کس چــاق و چلش و می مالوندش٬ کم مونده بود آبم بیاد. حالا زیر نور می شد مامانو حسابی دید زد٬ مامانو تا به حال لخت دیده بودم البته با شورت و سوتین ولی اینطوری نه٬ هیکلش عین زنای 30 ساله بود٬ معلوم بود آب بابام خوب به سینه هاشو کونش ساخته بود ولی بابام نتونسته بود شهوت مامان رو جوابگو باشه مامان یه آهنگ گذاشت و لخت شروع به رقصیدن کرد٬ منم داشتم از شق درد میمردم. ساعت حدودای 5/1 بود که مامان زنگ زد به گوشیم٬ منم که گوشیمو سایلنت کرده بودم با صدای آهسته گفتم که خونه احسانم و شب میام خونه و یه جوری مطمئنش کردم که نمیام.بلافاصله مامان زنگ زد به آقا شهرام و گفت میتونه بیاد وگفت در کوچه رو باز میزاره تا پشت در نمونه که کسی ببینه. تو اون فاصله سفره انداخت و لباس پوشید. یه تاپ دو بنده با یقیه کاملا باز که خط سینش تا پایین مشخص بود٬ و یه دامن چین دار تا بالای زانو که البته بس که کونش گنده بود از پشت دامنش رفته بود بالاتر و اگه یه کم خم میشد به وضوح اون سر قنبلاش میزد بیرون٬ آرایش کرد و ادکولن زد و منتظر کیری نشست که قرار بود ازش پذیرایی کنه. پاشو دور کمر اون قلاب کرده بودو با دستاش سر اونو تو سینش فشار می داد چیزی نگذشت که صدای در کوچه که به هم خورد اومد و معلوم شد شهرام اومده تو خونه٬ مامانم تند رفت پشت پنجره و نگاه کرد تا مطمئن بشه که خودشه٬ وقتی برگشت شهوت از روش می بارید و لباشو گاز می گرفت٬ من حسابی اون بالا عرق کرده بودم٬ آقا شهرام در حال رو باز کرد و اومد تو٬ مامانم با دو به استقبالش رفت٬ شهرام از چیزی که میدید شکه شده بود٬ انتظار همچین چیزی رو نداشت که مامانم رو تو اون لباس ببینه! مامان با اون دامن کوتاهی که پاش بود فاصله بین خودش و شهرامو سریع طی کرد و به خاطر کفش پاشنه بلندی که فکر کنم پاشنش یه 10 سانتی بود٬ پوشیده بود٬ کون تاقچش بدجوری افتاده بود عقب. شهرام با اینکه جا خورد ولی خم شدو دستشو باز کرد و مامان پرید تو بغلش و پاهاشو انداخت دور کمر شهرام و رفت بالا تو بغلش٬ من داشتم از شق درد می مردم٬ یه نگاه به هم انداختند و بدون اینکه حرفی بزنند شروع کردند به لب گرفتن از هم٬ آنقدر اینکارو آهسته و با احساس انجام می دادند که انگار سالهاست عاشق همدیگند ! حدوده یه 2 دقیقه ای طول کشیدتا اینکه لباشون از هم جدا شد٬ مامان بهش گفت خوش اومدی عزیزم اونم مامانو بوسیدو گفت واسه دیدنت لحظه شماری می کردم. مامان پرید پائین و دست همو گرفتن و اومدن تو حال٬ مامان گفت بهتره اول ناهار بخوریم چون می دونم تو هم مثل من گشنه ای. غذا رو کشیدن و مشغول شدند. مامان هر سری که خم می شد تا چیزی برداره یا بذاره سر سفره کم مونده بود سینه هاش از تو لباسش بیفته بیرون و این رو از عمد انجام میداد٬ شهرام هم داشت با شهوت دیوونه واری نگاش می کرد. مامان روبروی شهرام نشست من از اونجا میدیدم که رون های سفید مامان چطوری افتادن بیرون. مامان گفت من اینجا جام راحت نیست می شه بشینم رو پات ؟ و قبل از اینکه شهرام ok بده بلند شد و اومد نشست رو پاهای شهرام.غذا رو همونجوری تو بغل هم خوردن البته با یه قاشق مشترک ! واسط خوردن هم هی از هم لب میگرفتن. غذا که تموم شد مامان سفره رو جمع کرد و شهرام هم کمک می کرد و تو مسیر بردن بشقاب ها به آشپزخونه شهرام دستش تو کون مامانم بودو می گفت اوف چی چی هست این ؟ اوف چیچی ساختی خانوم خشکله ؟ جایی که من بودم به آشپزخونه دید داشت٬ مامان رفت تو و شهرام که دستش تا آرنج تو کون مامانم گم شده بود پشت سرش می رفت . مامان نزدیک کابینت که شد شهرام هولش داد و چسبوندش به کابینت و خودشم از پشت بغلش کرد٬ مامان دستشو به کابینت گرفته بود و در حالی که سرشو کج گرفته بود آهسته می گفت آ.خ آخ شهرام دستشو پشت گردن مامان کردو همینطور که دست تو موهای کوتاه مامان می کرد لباشو چسبوند به گردن مامان و شروع کرد به خوردن گردن مامان٬ شهرام با اون یکی دستش رون های مامانو می مالید و قربون صدقه هیکل بی نقصش می رفت. طولی نکشید که مامانو رو به سمته جلو خم کرد و دستشو بورد لای سینه مامان و شروع به مالیدن سینه هاس کرد و همونطوری گوش و گردن مامان رو می خورد٬ من که یادم رفته بود که میخواستم فیلم بگیرم٬ بیخیالش شدم و ترجیح دادم این صحنه هارو از دست ندم. مامان رو کابینت کاملا خم شده بود و شهرام دستشو کرده بود زیر تاپ مامان و سینه هاشو گرفت و اروم آروم می مالید٬ صدای ناله مامان بلند شده بود٬ خوب که اینکارو شهرام کرد٬ تو همون حالت که مامان رو کابینت خم بود شهرام پشتش نشستو دامن مامانو آروم زد بالا٬ از چیزی که میدید داشت منفجر می شد٬ یه کون خوش تراش و بی نهایت گنده و سفیدو نرم جلوش حاضر و آماده واسه کردن بود٬ مامان یه شرت باریک 3 سانتی پاش بود که یه حلقه فلزی هم پشتش بود٬ البته کونش اونقدر گنده بود گه شورته رفته بود لای قنبلاش و گم شده بود.شهرام کمی مکث کردو دماغشو نزدیک کون مامان کردو یه بویی از ته وجودش کشید و گفت وای چه بویی می ده٬ من عاشق این بوهم. مامان اونقدر به کونش می رسید و هوای کونش رو داشت که نگو٬ فکر کنم همیشه موقع سکس با بابام٬ مجبور می کرد بابامو تا از کون بکندش٬ و البته کدوم مردی هست که از کون یه زن بتونه بگزه ؟!! معلوم بود بابامم حسابی مامانو از کون کرده٬ چون تو عکسای جوونی های مامان کونش اصلا گنده نبود٬ و اگه بابام می فهمید حاصل دست رنجشو یکی دیگه داره می کنه و جر می ده حتما دیوونه می شد٬ البته شاید مامانم حق داشت چون بابا اکثر موقع ها خونه نبود و مامانم که خیلی حشری بود می موند تو کف. حولش داد رو مبل و شروع کردن از هم لب گرفتن٬ خلاصه شهرام چندتا نفس عمیق در کون مامانم زد وهمونطوری که دامنشو بالا نگه داشته بو با دستش آروم کون مامانو لمس کرد٬ لرزشی تو بدن مامان افتاده بود شهرام لباشو جلو برد و 2 3 تا بوس نرم گذاشت رو قنبلای مامان٬ بعد با 2تا دستای گندش قنبلای مامانو یه کم باز کرد و نوک دماغو دهنشو اروم گذاشت بینش و در حالی که نفس های بلند و شهوت انگیز می کشید ارو شروع کرد به لیسیدن لای کون مامان. شاید هر کسی بود با ولع و وحشیانه اینکارو می کرد ولی اون کار خودشو خوب بلد بود و می دونست چطوری مامانو به زانو در بیاره. چند تا لسی کوچک که زد یهو سرشو داد پائین زبونشو آورد بیرون و از زیر کون مامان تا بالاش رو یه لیس اساسی زد٬ جیغ مامان بلند شد و همین کار شهرام باعث شد که مامان بلند شه و از شهرام فاصله بگیره ! شهرام با تعجب نگاش کرد و مامان در حالی که نفس می زد گفت : صبر کن فکر کردی به همین سادگی هاست ؟ بیای اینجا و این کون لپ رو به همین راحتی بدم بکنی ؟ باید یه کم واسش تلاش کنی ٬ اگه منو می خوای ٬ اگه می خوای منو بکونی٬ اگه می خوای این کون رو پاره بکنی باید بیای زحمت بکشی و منو بگیری آقا من شاخم در اومده بود و شهرام بدتر از من٬ باورم نمی شد این مامان منه ! مامان شهرامو هول داد و اومد با دو فرار کنه که شهرام مچ پاشو گرفت٬ ولی مامان بازم فرار کردو پرید تو حال٬ مامان بازیش گرفته بود٬ شهرام اومد بگیردش که مامان پرید پشت مبل و گفت چته چی می خوای ؟ منو می خوای ؟ کس می خوای یا کون ؟ بیا منو بگیر اونوقت من مال تو می شم بیا بیا شهرام که حسابی راست کرده بود دور مبل دویید ولی مامان دور مبل می چرخیدو نمی ذاشت بگیرتش٬ شهرام که خوشش اومده بود پرید رو مبل تا مامانو بگیره که مامان رفت تو اتاق خواب و شهرامم پشت سرش٬ من دیگه به اونجا دید نداشتم و لجم در اومد می خواستم ببینم چی می شه٬ صدای مامانو شنیدم که گفت تسلیم تسلیم صبر کن بذار یه چیزی بردارم ٬ صدای در کشو اومد انگار که چیزی تو کشو برداشته باشه یهو صدای خندشون بلند شد و مامان باز با فرار از اتاق زد بیرون و قند تو دل من آب شد ! اینبار کنار مبل شهرام از پشت مامانو گرفت و گفت بیا عزیزم کجا میری ؟ بیا کاریت ندارم فقط می خوام بکنمت٬ مامانو برگردوند رو به خودش و حولش داد رو مبل و شروع کردن از هم لب گرفتن٬ یکی دو دقیقه ای که وحشیانه اینکارو کردن مامان تراول 50 تومنی که تو دستش بود رو داد به شهرام و گفت اول پول گوسفند رو بگیر که یه وقت فکر نکنی واسه این که نخوام بدمت تورو آوردم اینجا ! شهرام یه نگاه کردو پولو گرفتو گذاشت لای سینه مامان گفت اونو هدیه حساب کن حرفشم دیگه نزن٬ و پولو با دستای گندش چپوند لبی سینه های مامان٬ مامان هم گفت حالا که اینطوره منم یه هدیه هستم واسه تو بیا و هدیه خودتو باز کن ٬ اینو که گفت شهرام بلند شد دو طرف یقه تاپ مامانو گرفتو با یه زور اونو تا پایین جر داد وگفت من عادت دارم کاغذ کادو رو اینجوری باز کنم و دو تا سینه مامانو گرفتو همونجوری که می مالید سرشو کرد بینش و شروع کرد به خوردن اونم چه خوردنی٬ وحشیانه میمکید لیس میزد٬ مامانم پاشو دور کمر اون قلاب کرده بودو با دستاش سر اونو تو سینش فشار می داد و می گفت بخور بخور عزیزم ماله خودته هر کاری خواستی امروز من دربست در خدمتتم من می خواست آبم بیاد داشتم اون بالا تو کف منفجر می شدم. داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون