سینشو می مالیدو با کیرش بازی می کرد

3.1K

دو جنسه بود

هوا تقریبا تاریک شده بود و همسایه ها چراغ ها شونو روشن کرده بودن . من هم تو اتاق بالا مشغول درس خوندن بودم (البته خیر سرم).سرم از کتاب داشت سوت می کشید اخه همش حواسم پیش کس هایی بود که تو خیابون دیده بودم.پیش خودم گفتم برم کنار پنجره یه سیگاری دود کنم . روبروی خونه ما یه خونه بود که یه خانواده ارمنی تازه اومده بودن اونجا .همین طور مشغول دود کردن بودم که یهو چراغ حمامشون روشن شد .چون تازه اسباب کشی کرده بودن هنوز پرده نداشت البته از داخل کوچه دید نداشت طوری بود که تنها از بالا دیده می شد . من هم امار دخترای اون خونه رو داشتم تنها 2 تا دختر داشت یکی 18 و دیگری 29.خلاصه دیدم خواهر کوچیکه می خواد حمام بگیره من هم سریع چراغ اتاقم خاموش کردم که دیده نشوم.خلاصه دختره مشغول در اوردن لباس هاش شد وای خدا چه بدن سفیدی داشت برجستگیهای سینش کیر هر جنبنده ای رو سیخ میکرد.در همین حین که داشت لباسشو در می اورد دوش اب رو باز کرد تا اب گرم بشه.کم کم شلوارشو در اورد وای یه کونی داشت ابته از دور دلم می خواست گازش بزنم(حیف که نمی شد).کیرم داشت ورجونک ورجونک از شلوارم می زد بیرون . دست به کیرم زدم دیدم اه چه حرارتی داره شده بود مثل سنگ سفت.خلاصه ماهایا (اسمش بود)شرت و کرستشو در اورد و رفت زیر دوش . ای خدای من چه صحنه ای بود وقتی با لیف و صابون داشت بدنش رو می شست.یه چند دقیقه ای گذشت دیدم که دستش رفت لای کسش شروع کرد به بالا و پایین کردن.چیزی رو که می دیدم نمی تونستم باور کنم .بهد از چند دقیقه مالیدن دیدم یه کیر سیخ از جلوی کسش زد بیرون…..اول فکر کردم دارم اشتباه می بینم بیشتر دقت کرم دیدم نه بابا کیر واقعییه.مغزم تا چند دقیقه چیزی رو که چشمم می دید نمی تونست تحلیل کنه .اره یعنی اون دو جنسه بود؟(shemale).با یه دستش نوک سینشو می مالیدو با اون یکی با کیرش بازی می کرد…..تو این فکر ها بودم که احساس سوزش تو دستم کردم …..سیگارم مثل ادمای معتاد تا اخر سوخته بود .نشستم و تو ذهنم اون چیرو که دیده بودم دوباره مرور کردم.با خودم گفتم شاید اشتباه می کنم و اونی که دیدم یه جور کیر مصنوعی باشه! ولی نه نمی شد . تصمیم گرفتم سر از این راز در بیارم ولی چه جوری ……اها باید باهاش طرح دوستی می ریختم.

سینهاش سفت و شق

ساعت 8 بعد ازظهر کلاس کنکورش تمام میشد و باید با ماشین یه جوری مثلا تصادفی از جلوش رد می شدم و انوقت ابراز اشنایی می کردم.خلاصه در ماشینو وا کرد و نشست تو ماشین و گفت :سلام . تو دلم گفتم صداش که دوخترونه است.کم کم که باهاش صحبت می کردم بیشتر شک می کردم که شاید چیزی که دیدم خطای چشمی بوده. تو راه هر از چند گاهی چشمم رو به وسط پاهاش می انداختم ولی از روی شلوار لی چیزی معلوم نبود.از ماشین که داشت پیاده می شد گفتم ما می تونیم بیشتر با هم اشنا بشیم .یه نگاهی به من کرد و چند لحظه ای تو چشمم خیره شد و گفت من هر روز همین ساعت از کلاس می یام خونه اگه دوست داری می تونیم این مسیرو با هم بیاییم .از جیبم شماره موبایل رو که از قبل نوشته بودم بهش دادم و گفتم اگه خواستی زنگ بزنی این شماره همراهمه.کاغذ رو گرفت و در ماشین رو بست رفت به سمت خونه.چشمم روی کونش زوم شده بود که یههو سرشو به طرف عقب چرخوندو منهم سریع نگامو عوض کردم و براش دستی تکون دادم.تقریبا یه چند ماهی هر روز با هم همین مسیر رو می رفتیم خونه و تو راه از درس و کتاب و کس و شعرای اینجوری حرف می زدیم. حدودای ظهر بود و من سرم تو کتاب بود ولی فکرم پیش اون چیزی که دیده بودم .یهو صدای موبایلم در اومد یه تکس مسیج بود از ماهایا. نوشته بود که فردا تمام خانواده دارن میرن کلیسا و یه چند ساعاتی تنها است .ازم خواسته بود برم اونجا با هم درس بخونیم (خیر سرمون) شب از ذوق فردا و اظطراب خوابم نمی برد.همش داشتم فکر می کردم اگه فردا کار به سکس کشید و دیدم چیزی که شک داشتم حقیقته باید چی عکس العملی نشون بدم ؟

شروع به مکیدن کردم

حدودای ساعت 10 صبح بود که تکس داد زود بیا اینجا….من هم که از قبل خودمو اماده و تر تمیز کرده بودم رفتم به سمت خونشون.در رو برام باز گذاشته بود . اومد جلوی در به استقبالم وای خدای من یه دامن کوتاه با یه تاپ پوشیده بود .خیلی سکسی شده بود .بوی عطرش داشت دیونه ام می کرد .گفت بیا تو .رفتم داخل رو کاناپه نشستم اومد کنارم نشست و چند دقیقه ای تو چشم های هم دیگه ذل زدیم. تو دلم اشوب بود و می ترسیدم چیزی که دیده بودم واقعیت داشته باشه. می دونستم چند ساعتی بیشتر وقت نداریم و باید سریع کار و تموم کنیم .از جاش بلند شد که بره چیزی بیاره بخوریم که یهو وسطای راه خشکش زد .بر گشت یه نگاهی به من کرد و دوباره راهشو ادامه داد.صدای خوردن لیوان و استکان و از اشپزخونه می شنیدم .صداش کردم ماهایا :بیا نمی خواد چیزی بیاری بیا کنار من بیشتر با هم باشیم. خلاصه با دو تا لیوان بزرگ شربت البالو اومد و نشست . یه چند دقیقه ای مشغول خوردن شربت بودیم . همش هواسم به ساعت بود که دیر نشه . خلاصه دل رو زدم به دریا و گفتم نمی خوای اتاقتو به من نشون بدی….. رو تختش دراز کشیدم و گفتم تخت نرمی داری . بهش گفتم بیا کنار من دراز بکش .تو صورتش پر از تردید بود ولی خلاصه اومد و کنار من دراز کشید من هم از پشت بغلش کردم و کیرم رو هی به کونش فشار می دادم .صدای نفس هاش به شماره افتاده بود و هی تندتر می شد .با خودم گفتم حالا وقتشه.خیلی اروم دستم کردم زیر بلوزش و سینه هاش با ملایمت تمام مالش دادم.گفتم با هام قهری چرا پشتت رو به من کردی .تا روشو برگردوند لبش رو گرفتم و شروع به مکیدن کردم .در تمام این مدت هیچ حرفی یا مقاومتی نمی کرد و این به من جرات ادامه کار رو می داد ولی نمی دونم چرا جرات دست زدن به کوسش رو نداشتم. پیرهنش رو دراوردم و سوتینش رو باز کردم .وای خدای من سینهاش سفت و شق کرده بود .بدنش اونقدر سفید بود که جای دستم تا چند ثانیه رو بدنش می موند.

داداش حشری, کیر,داداشی  کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر  برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره  زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون