داستان مربوط میشه به چند سال پیش وقتی برای گرفتن تخصص به آلمان رفته بودمبا کمک یکی از اقوام یک سویت کوچک در یک مجتمع آپارتمانی اجاره کردم که مبله بود یعنی این قوم ما سویت را اجاره کرده بود و وقتی من به آلمان رسیدم بعد از چند روزی که مهمان او بودم مرا آنجا برد و کلید را به من داد مجتمع یک مجتمع نه چندان بزرگ بود که در کل غیر از آپارتمان های بزرگ و چند اتاق خوابه فقط چند سویت هم داشت و در کل آپارتمان ها در ساختمان های دو طبقه به اضافه طبقه هم کف قر ار داشت و آسانسور نداشت. همان روز اول برای دیدن خیابان ها و مغازه ها و مارکت ها و آشنایی با محل بیرون آمدم. هنوز تابستان بود و تا باز شدن دانشگاه چیزی حدود یک ماه وقت داشتم در بازگشت به مجتمع جلوی خود بر روی پله ها که پهن و وسیع بود خانمی جوان را دیدم سبزه با موهای مشکی و بلند که به آرامی از پله ها بالا می رفت و باسنی بسیار بزرگ و چشمگیر داشت یکی دو بار هم برگشت و به من که چهار و یا پنج پله پشت او بودم نگاه کرد و خندید چهره ای نه چندان زیبا اما معمولی و پر با گونه های برجسته و لب هایی بسیار برجسته و بینی کوچک که آثار چند جراحی زیبایی را براحتی میشدروی آن تشخیص داد. با اینکه صورتی جراحی شده داشت اما باز هم فکر کردم ترک است که در آلمان و در آن شهر و ان محل کم هم نیستندبعد از چند روز دقیقن روزی که مشغول چسباندن نام خود بر روی دکمه زنگ در وردی در کلیدور راهروی ورودی بودم یک نام ایرانی دیدم و دقیقا همان روز مردی که از میانسالی هم در حال گذشتن بود را در جلوی در ورودی دیدم که ظاهری ایرانی داشت و من مردد بودم که چیزی بگویم و یا نه که او پیشدستی کرد و سلام کردخلاصه کمی با هم حرف زدیم و فهمیدم که همسایه من است و با خانواده اش در آنجا زندگی می کند و غروب همان روز بدیدن من آمد اسمش اصغر آقا بود کارش خرید و فروش ماشین دست دوم بود و سال ها بود که با خانواده اش مقیم آلمان بود و دو بچه هم داشت کمی از زنش گفت و از خودش و خلاصه از همه چیز. ظاهرش نشان میداد اهل دود هم هست و بعد در حرف هایش مشخص شد که می خواهد زیر زبان منرا بکشد که من هم اهل دود و تریاک هستم و یانه و اینکه بدنبال جایی بود که بیاید و دود و دمی راه بیندازد ظاهرن در خانه چنین امکانی نداشت و در محل کار نمیخواست کسانی که برای او کار می کردند از موضوع خبردار شوند من هم صریح و روشن اما غیر مستقیم حالیش کردم که نه اهل آن هستم و نه تحمل بو و دود و دم را دارم.چند روزی گذشت و باز به سراغم آمد بعد از ظهر بود از وضعیت مجردیم و ازدواج نکردنم پرسید و بعد خیلی سفت و سخت منرا برای شام دعوت کرد که به آپارتمانشان بروم و آنقدر جدی و با اسرار گفت که مجبور شدم قبول کنم. رفتم بیرون یک بسته شکلات و یک بطری شراب خریدم و سر شب به خانه شان رفتم. این را هم بگویم که من یک آدم غیرتی هستم و به ناموس دوست و کسی که به خانه اش بروم با چشم غیر پاک نگاه نمی کنم. در که زدم در را اصغر آقا باز کرد و وارد خانه که شدم خانمش را که همان که زنی سبزه روی بود و روز اول در میان راه پله ها دیده بودم، دیدم . سلام و احوالپرسی کردم با بچه هایش آشنا شدم و بچه هایش که هر دو دبستانی بودند بالا به اتاق خوابشان رفتند که بخوابند. اضغر آقا که کار آزاد داشت وقت آزاد زیاد هم داشت و ظاهرا آنطور که مشخص بود خیلی از کار های خانه و بچه ها را او انجام میداد و اتفاقا خانمش مشغول درس و گذراندن دوره ایی بود. خلاصه شام را اصغر آقا آورد و خانم هم کمی کمک کرد و بچه ها ظاهرا عادت داشتند قبل از ساعت هست شب شام می خوردند و از هشت شب می خوابیدند. اسم زن اصغر آقا راحله بود و از لحاظ سن و سال حتما بیست سال جوانتر از اصغر آقا بود. زنی درشت با چهره ایی سبزه و قد بلند بود سینه هایی درشت و برجسته داشت که طبیعی بودند با صورتی که بینی عمل شده داشت و لب هایی که عمل جراحی آنها را از حالت لب معمول خارج کرده بودند و نمیشد بزرگی و برجستگی غیر عادی آنها را ندید و یا طبیعی دانست.من همانطور که گفتم یک آدم غیرتی هستم و هرگز در خانه میزبان به جسم ناپاک به ناموس دیگران نگاه نمی کنم. شام تمام شد اصغر آقا میز را جمع کرد. راحله خانم هم کمی کمک کرد و اصغر آقا خربزه و هندوانه بریده شده از یخچال بیرون آورد و جلدی ما گذاشت و خودش رفت به آشپزخانه برای، شستشوی ظرف ها و مرتب کردن طروف غذا. راحله خانم در کنار من نشست و از درس و دوره اش گفت و از وضعیت دانشگاه های آلمان که من مشتاق شنیدن ان بودم و بعد از سفرش به ایران و کمی از عادت های ایرانی ها و گرم بودن مرد های ایرانی و کمی هم به مسائلی پرداخت که باعث شرم و حیا من میشد و من بی اختیار صورتم گرم میشد و احتمالا اگر اینه ایی بود میدیدم که سرخ میشوم اما راحله خانم خیلی راحت بازگو می کرد مثلن از توجه ایرانی ها و مغازه داران تهران به باسن بزرگ اومی گفت. اولش من فکر کردم که راحله خانم بخاطر زندگی در آلمان برایش برخی از رسم و رسومات و شرم و حیا زنانه ایرانی از میان رفته است و دچار اروپا زدگی و آلمان زدگی شده است اما کم کم دریافتم که موضوع چیز دیگریست و راحله خانم بگونه ایی حرف می زند که هیچ زنی برای یک غریبه آن هم غریبه ایی که برای اولین بار مهمان اوست نمی گوید. خلاصه اصغر آقا هم کارش تمام شد و آمد نشست و بلافاصله راحله خانم با حالت امر و خطاب گفت برود و چای بگذارد و بعد بلند شد و در روبروی من خم شد تا روی میز را مرتب کند و من متوجه شدم که لباسش چقدر کوتاه و چقدر نازک است اما نگاه نکردم و خودم را مشغول تلویزیون کردم. اصغر آقا چای آورد و راحله خانم باز از مغازه دار های ایرانی شروع به تعریف کرد و از اینکه خیلی چیز ها را مجانی هدیه گرفته است و بعد در کمال تعجب من و شرم و حیای من بدون رودرواسی گفت که همه دوست دارند از کون او بخورند. به اصغر آقا نگاه کردم دیدم با خونسردی تلویزیون نگاه می کند خلاصه سرتان را درد نیاورم دعوت ها باز ادامه داشت و در جلسه دوم و سوم من متوجه شدم اصغر آقا یک بی غیرت واقعی است و برای اولین بار متوجه شدم که واقعا زن مردهای بی غیرت زن های دریده بی حیایی هستند که بدنبال رابطه با غریبه ها جلوی شوهرشان هستند. راحله خانم با لباس خواب کوتاه و نازک می آمد و خودش را جلوی من به بهانه های مختلف خم میکرد حتا گاهی باسنش را به تن من و یا صورتم می مالند. نمیدانستم باید چه بکنم اما بعد از چند بار که به خانه شان رفتم به بهانه واهی راحله خانم شروع به فحش و بد و بیراه به اصغر آقا کرد و اصغر مثل موش ساکت بود و چیزی نمی گفت که در میان فحش ها از بی عرضگی اصغر آقا در رختخواب هم راحله خانم گفت و فحش های رکیک را نثار اصغر آقا و مادرش و خواهرش می کرد و به اصغر آقا هشدار داد که کاری نکند که جلوی من مجبورش کند که از کونش بخورد. من همچنان متعب بودم نمیدانستم باید چه بکنم از طرفی غیرتم به من می گفت که رفت و آمدم را قطع کنم از طرفی نمایش های راحله خانم جلوی شوهرش و خم شدن های پی در پی او که باسن خیلی بزرگش را و شورت های فانتزی او به نمایش می گذاشت منرا حسابی تحریک می کرد و یکبار بعد از فحش کاری او بلند شد و خود را خم کرد که سر جعبه گز را باز کند آنچنان باسن بزرگش در نزدیکی صورت من بود که براحتی بوی باسنش را حس می کردم و شورش آنچنان لای باسنش رفته بود که با باز شدن پاهایش حتا سوراخ کونش کم و بیش دیده میشد احساس کردم کیرم حسابی شخ شده است با دست آنرا جابجا کردم راحله خانم بالاخره جعبه گز را باز کرد تعارف من کرد و به من چشمک زد و گفت که میداند که من مثل همه مردهای ایرانی کون دوستم و دیگر علنی مشخص شد که اصغر آقا از آن مردهای بی غیرت است و دعوت کردن پی در پی من هم به این خاطر است که راحله خانم احتیاج به دادن دارد آنهم جلوی اصغر آقا و کلا آنقدر با این موضوع راحت برخورد میکردند که مشخص بود بار اول نیست و هردو اینکاره هستند. صحبت های راحله خانم بیشتر و بیشتر دریده و زشت شد و علنی از همه سوراخ ها و نقاط پنهان بدنش می گفت و مدام گه اش را نثار اصغر آقا می کرد و بعد از اینکه چند آبجو خوردیم راحله خانم از من خواست که شانه هایش را ماساژ دهم. برای من سخت بود میدانستم که اگر شروع کنم در بی غیرتی اصغر آقا شریک شدم اما عشوه راحله خانم و بازی با لبش که شبیه کس زنانه شده بود کار خود را کرد و دست هلی من بسوی شانه هایش رفت. پشتش را به من کرد و با ماساژ من بالای شانه هایش را می مالیدم بدون دلیل شروع به آخ و اوف کرد و روی کاناپه به شکم خوابید لباس خواب صورتی کوتاهش بالا رفت و باسن بزرگش ماند و شورت بنفش توری اش که با دو بند پهلوهایش به هم گره خورده بودند باسنی به آن بزرگی حتا تصورش هم مشکل بود. اصلا چنین باسن بزرگی با آن تن و کمر همخوانی نداشت به اصغر آقا دستور داد تا کرم ماساژ را از بالا بیاورد و در مقابل ماساژ دست های من که هنوز هم بر روی شانه هایش بود با آخ و ناله و عشوه می گفت ماساژم بکنباور کردنی نبود انگار خواب میدیدم بیکباره ترسیدم فکر کردم که یک توطئه در کار است و شاید اصغر آقا الان با یک چاقو یا اسلحه برگردد اما اصغر آقا از بالا آمد و در دست فقط روغنن مخصوص ماساژ را داشت. راحله خانم دوباره به او فحش داشت و عن خودش را نثار او کرد و گفت که یکبار جلوی من تو دهن او خواهد ریددستم را پایین آوردم و روی کمر راحله کشیدم و به اصغر آقا نگاه کردم که ببینم عکس العمل او چیست. در چهره اش هیچ نبود گویی یک چهره مرده و ثابت است که نه ناراحت میشود و نه ذره ایی غیرت دارد. راحله بشکل دستوری گفت که کوتش را بمالنم و گفت که مجانی است هرچه دلت می خواهد بکنو عجب کونی داشت نرم و لایش داغ، با دو دستم باسنش را از هم باز کردم بوی کونش غلیظ و شهوت انگیز بود. پرسیدم کون هم می دهد؟ گفت کون مال خالی کردن آدم و ریدن است هرکس کون میخواهد کون او باز است اما توی کونش گه است هر که میخواد میذاره او که توش را بخورن، با انگشتش هم سوراخ کونش را نشان داد و بعد گفت در سفرش به ایران زیاد غذا میخورده تا عن کافی داشته باشه با چند چمدان پر از ایران برگشته و فقط براش عن دادهفکر کردم دارد شوخی می کند و یا احتمالن یک و یا چند نفری پیدا شدند که کونش را لیسیدن چون برای من که علاقه خاصی به باسن بزرگ ندارم چنین کونی بزرگی شهوت بر انگیز بود تا چه رسد به کون دوست های ایرانبرای اصغر آقا بی غیرتی و دادن زنش عادی بود اما برای من سخت بود که راحله را جلوی اصغر آقا بکنم و راحله هم فهمید و به اصغر آقا دستور داد تا برود و دوش بگیرد. اصغر که رفت کون راحله را شروع کردم به ماساژ دادن و شورتش را در آوردم لایش را باز کردم بوی کوتش شدید و تند بود و فقط بوی کون بود و بوی بدی نداشت سوراخ کونش بسته بود اما چین و چروک های بسیاری داشت و معلوم بود که براحتی باز میشود و سوراخ گشادی است. بوی کونش و بزرگی غول آسایش کار خود را کرد و یکبار شروع به لیس زدن سوراخ کونش کردم آخ و اوفش شروع شد و دعوت به خوردن کونش کرد دستم را لای پایش بردم لای کس اش داغ و خیس بود خیس خیس با آبی لزج و غلیظ کس بزرگی داشت بزرگی باور نکردنی باد کرده و داغ بود گرچه خوب دیده نمیشد چون به شکم خوابیده بود ولی آنقدر بزرگ بود که به اندازه یک کف دست بود و گوشتی و پف کرده. فکر کردم شاید این هم عملی باشد اما کونش و کپل هایش، طبیعی بود پرسیدم این چرا اینقدر بزرگ شده؟ گفت خانوادگی، مامان و خواهرها و خاله هایش همه باسنی خیلی بزرگ دارند. گفت هرکار میخوای بکن دیوث اصغر تا وقتی که صدایش نکند تو حمام می ماند. پرسیدم واقعن اصغر آقا دیوث است؟ گفت آره یک دیوث کامل، دوست داره دادنم را نگاه کنه گاهی جلق هم میزنه . پرسیدم همیشه اینطور بوده؟ گفت اول ها اینطور نبود بعدن مامانش به من چشم داشت از اون زن های هم جنس باز بود که به دختر بچه ها و زن های جوان چشم داشت و با من طبق میزدو بعد رویم باز شد و با ضعف جنسی اصغر جریان شدیدتر شد تا اینکه فقط از کونم میخورد اصغ را می گم و من مجبور به دادن برای ارضا شدن داشتم مادرش منرا دریده و شهوتی کرد کم کم اصغر هم تبدیل به یک دیوث و بی غیرت تمام عیار شد . همانطور که در حال خرف زدن بود کیرم را در آوردم و یکراست لای باسن و کسش فرو کردم کس اش آنچنان خیس بود که کیرم کاملا شخ شده بود لیز خورد و لایش فرو رفت ناله کرد و آرام گفت بکن بکن که دارم از یی کیری می میرم. تا دسته بکن تو کسم. لباس هایم را با سرعت درآوردم او هم برگشت و به پشت روی کاناپه دراز کشید دکمه لباس خوابش را باز کردم و لباس خواب و سوتین اش را در آوردم حدسم درست بود کس اش عمل شده بود بشکلی که تو ذوق میزد بزرگ شده بود گفتم عجب کس بزرگی داری گفت کلی برام خرج بر داشته دوست دارم روی صورت دوست دخترها و دوست زن هایم بمالنم تا آرایش آنها بهم بخورد و صورتشان خیس از اب کسم بشه گفتم همجنس باز هم هست خندید گفت نه به اون شکل ققط از بعضی خوشش میاد. پاهاش را باز کردم و کیرم را آماده کردم که بکنم کیرم را با دستش گرفت بلندم کرد و با ولع کیرم را تو دهنش کرد و شروع به مکیدن کرد بعد از چند دقیقه در آورد و گفت چقدر خوشمزه و داغ است خاباندمش و لای پایش را باز کرد کیرم را لای کسش گذاشتم آرام کمی بالا و پایین کردن شروع به لرزیدن کرد کسش مثل شیر آب آب میداد هنوز کیرم لای کسش بود که صدای شلپ شلپ می آمد و بعد یکراست رفت توی کسش. کیر من نسبتا از نوع کیر های بزگ با سری وحشتناک بزرگ است اما کس او هم با بزرگی غیر طبیعی اش انصافا گشاد نبود گرچه خیلی خیس بود و یک کس آبکی به تمام معنی داشت اما کمی درد هم داشت گفتم درد داری؟ گفت اینجوری که درد دارم زودتر انزال میشم و آخ و اوفش کم کم تبدیل به جیغ زدن های ممتد و پی در پی شد که سعی میکرد صدای آنرا کنترل کند و صدا خفیف بماند حالیت لبهایش من را شهوتی تر می کرد لبهایش مثل یک کس خوش تراش بود گفتم کیرم تو دهنت، دوست دارم دهنت را بگام، لب هات مثل کسه. گفت میدونم شروع کردم تا ته کیرم را توی کسش جا دادن و تلمبه زدن دیگر ظاهرن درد نداشت و کسش باز تر شده بود گهگاه بی اختیار داد می زد و بیکباره فواره بار شروع به شاشیدن و جیغ زدن کرد سینه و شکم من خیس شاش بود و خوشبختانه کاناپه چرمی بود بعد متوجه شدم از آن کس های شاش کن دارد که با هر بار ارضا شدن می شاشه با هفت هشت برگ دستمال کاغذی سینه و شکم خودم را خشک کردم راحله همچنان در حال لرزیدن بود و قطره قطره هنوز هم شاش از کسش بیرون می آمد گفت میخوای از کونم بخوری؟ و برگشت به شکم روی کاناپه کونش را بالا داد شروع کردم به بو کردن کونش، کونش باز شد و بعد سوراخ کونش بیکباره باز شد به اندازه کلفتی یک انگشت سوراخ کونش باز بود اما کم کم بازتر شد و با باز شدن کپل هایش بزرگی کونش حتما از یک متر هم بیشتر میشد با دست هایم پهلوهای باسنش را لمس کردم واقعا طبیعی بود و باسنش دستکاری نشده بود حالا سوراخ کونش به اندازه یک گردو باز بود و بوی غلیظ داخل کون و روده بیرون می آمد کاملا مشخص بود که کونی است و بارها و بارها و صد ها بار کون داده است. از قرشمال بازی اش ترسیدم و فکر کردم قبل از کردنش بگم که میخوام بکنم توی کونش. گفت که کونش را هیچوقت تمیز نمی کنه هر کس که میخواد بکنه باید گوه اش را تحمل کنه . سوراخ کونش را باز زبان لیس زدم بو میداد اما تمیز بود کیرم را روی سوراخ کونش گذاشتم بدون ترس کمرش را به پایین خم کرد و باسنش باز تر و سوراخش نزدیکتر به کیرم شد فشار دادم سر کیرم داغی باور نکردنی کونش را حس می کرد کیرم را جدا کرد و باز دوباره فشار دادم خلاصه چند دقیقه ایی همینطور بازی کردم و فقط روی سوراخ کونش فشار میدادم و می مالندم احساس کردم بی صبرانه منتظر این است که فرو کنم یک تف روی سوراخ کونش انداختم و کیرم را از ته گرفتم و روی سوراخ کونش فشار دادم کیرم را آنقدر محکم فشار میدادم که سر کیرم درد می کرد ولی تو نمی رفت بالاخره سرش وارد کونش شد جیغ زد و شروع کرد از ریدنش تو دهن مردها گفتن و اینکه هر هفته توی دهن اصغر می رینه و او باید همه را بخوره کیرم آنچنان بزرگ شده بود که خودم هم باور نمی کردم و راحله هم توی کونش آنچنان جا باز شده بود که تمام کیرم تا ته توی کونش در حال رفت و آمد بود کم کم بوی بد کونش را میشد خس کرد و بعد از بک ده دقیقه ایی کیرم بخصوص محل اتصال سر کیرم با بقیه کیرم و شیار بین ان کمی گهی شده بود بوی گه راحله را میشد حس کرد و راستش بد بو هم چندان نبود برعکس شهوت منرا زیاد کرده بود راحله شروع به جیغ زدن های بی اختیار کرد و باز دوباره شاش اش فوران زد کیرم را در آوردم کثیف بود دستمال برداشتم و تمیزش کردم نسزین با کلی دستمال شاش روی کاناپه را خشک کرد می خواستم که بر گردد و لای پایش را باز کند اما راحله گفت یا باید باز از کون بکنم و یا بروم و کیرم را با صابون بشورم تا مشکلی برای کسش پیش نیاید کوتش را دوباره بالا آورد نمیدانم چه شد که شروع کردم به لیسیدن سوراخ باز و گشاد کونش. کونش واقعا شهوت بر انگیز بود. پرسیدم چند نفر این کون را لیس زده؟ گفت خیلی ها و خیلی ها از کونش خوردند. گفتم یعنی چه؟ گفت یعنی از گهم خوردند با اینکه ریدم تو دهنشون. گفتم دوست داره اینکار را گفت آره خیلی هم، هم موقع ریدن دوست دارم هم بعد که این آدم ها را می بینم از اینکه توی دهنشون ریدم خوشم میاد حتا کسم خیس میشه. سوراخ کونش همچنان باز بود و توی کونش تا چند سانتی متری دیده میشد صورتی بود و کمی هم رنگ گه داشت. دوباره لیسیدم و کیرم را با فشار کردم تو کونش آخ گفت و گفت تا ته بکن. شروع کردم محکم به کردن کونش و تا دسته جا می کردم تو اوج حال رفت و هرزگاهی چند قطره شاش می ریخت. شروع کردم بهش بد و بیراه گفتن، شهوتی تر شد و او هم از کون دادنش به آلمانی ها و سیاه پوست ها گفت و اینکه سیاه پوست ها چجوری کونش را گشاد کردند انگشتهایم را توی کسش فرو کردم و تا دسته توی کونش تلمپ می زدم کیرم گهی شده بود گفت که ممکنه برینه. گفتم برین دوست دارم در حال کردن برینی و آبم شروع کرد به فوران زدن در حالی که کیرم را تا ته توی کونش فشار میدادم بعد آمدن آب کیرم شروع شد با فاصله ده یا پانزده ثانیه درست وقتی در حال ریختن آخرین قطره های آب کیرم توی کونش بود شروع به شاشیدن کرد و ارضا شد و دوباره از جنده بودنش و دیوث بودن شوهرش گفتمن خسته و بی حال بودم اصغر آقا هنوز توی حمام بود و ظاهرا منتظر فرمان راحله برای بیرون آمدن من لباس هایم را پوشیدم و آنقدر خسته بودم که میخواستم بدون معطلی بروم به سویتم و بگیرم بخوابم. راحله با ولع منرا در آغوش کشید و از دوست داشتن من گفت و اینکه با اسرار او اصغر منرا دعوت کرده و اینکه از لحظه اول منرا دوست داشته و اینکه چون منرا دوست داره دوست داره با من سکس داشته باشه و از اینکار لذت می بره و اینکه همیشه در اختیار من هست و من چند بار او را ارضا کردم و بعد پیشنهاد کرد که شب و نیمه شب وقتی توی اتاق خواب و بر روی تخت هستند من بسراغ او برم و همانجا او را پهلوی اصغر بکنم و کلید اضافه در خانه را هم به من داد. من هم برای دو شب بعد قرار گذاشتم. روز بعد روی پله ها راحله را دیدم و ازم خواست که بعد از نیمه شب ساعت دو بسراغش بروم. پرسیدم چرا؟ گفت اینطوری کمی میخوابد و بعد از بیداری انرژی و اشتیاقش برای سکس بیشتر است اصغر هم چون از ماجرا بی خبر است از صدا بیدار میشود و بیشتر جا می خوردخلاصه فردا شب آن روز سرشب روی تخت رفتم و ساعت را برای ساعت دو تنظیم کردم که زنگ بزند و بیدار بشوم ساعت دو بیدار شدم دوباره مسواک زدم دستی به موهایم کشیدم ادوکلن زدم و با شلوراک و تی شرت به در خانه اصغر آقا که حدود بیست متری از در وردی داخل مجتمع با سوییت من فاصله داشت رفتم کمی ترسیدم که کلید بیندازم و در را باز کنم اما با مرور حس و شهوت راحله از درون حس کردم که راحله مثل هر زن دیگری در اوج جوانی و نیاز به یک مرد و رابطه جنسی نمیتواند اهل دروغ و کلک باشد و حس کردم راحله را دوست دارم و تا بحال هیچ زنی اینچنین طعم زنانگی و آمیزش را به من نچشانده است پس بدون تردید کلید را داخل قفل در انداختم در را باز کردم چراغ دستشویی در راهروی ورودی روشن بود و در آن آن نیمه باز و احتمالن کار راحله بود که من نور کافی داشته باشم با احتیاط به پله ها رسیدم و آرام آرام از پله های چوبی که با گذاشتن هر قدم بر روی هر پله صدا بلند میشد به بالا رفتم تا بحال به طبقه بالا نرفته بودم. آپارتمان سه اتاق خوابه بود و در یکی از اتاق خواب ها کمی لایش باز بود و چراغ بسیار کم نوری در راه پله ها روشن بود که سالن نسبتا باریک اما دراز بالا را روشن می کرد به در اتاق خواب رسیدم و داخل اتاق خواب هم یک چراغ خواب کوچک و کم نور روشن بود و بر روی یک تخت بزرگ و در واقع بسیار بزرگ و لوکس و خاص اصغر آقا در یک گوشه خود را جمع کرده بود و خواب بود و راحله هم با یک لباس خواب فانتزی و سوپر سکسی کم رنگ که دقیقا در زیر آن نور مشخص نبود که صورتی است یا گیلاسی و یا بنفش کم رنگ. لباسی که دو تیکه بود یک دامن بسیار کوتاه که تا نیمه باسن نسزین بود و یک تکه بالایی که آنهم بشکل دامن بود و روی، سینه ها را گرفته و بیشتر بدن راحله لخت و برهنه بود بدون ملافه در آن شب نسبتا گرم تابستانی خواب بود و واقعا هر دو خواب بودند. رفتم به آن طرف تخت که به راحله نزدیک بودم و به اصغر آقا فاصله بیشتری داشتم و در کنار راحله دراز کشیدم پایین تخت بشکل نیم دایره بود و اتاق خواب یک اتاق خواب وسیع بود که بزرگی تخت به جرات دوبرابر یک تخت معمول بود. راحله بوی خوبی میداد و نفسش هم بوی خوب و دوست داشتنی داشت دستش بالا بود زیر بغلش را بو کردم بوی گل میداد همه تنش بوی خوب و طبیعی او را داشت به چهره اش نگاه کردم احساس کردم که چقدر زیبا و با نمک و دوست داشتنی است سرم را روی دستش گذاشتم صورتش را بوسیدم و آرام سینه اش را که زیر تکه بالایی لباس خواب لخت و عریان بود لمس کردم چه سینه بزرگی و با اینهمه بزرگی باز هم در مقابل باسن اش کوچک به نظر می رسید. با دست صورتش را گرفتم و یک بوس طولانی همراه با مکیدن لبهایش دهان او را نیمه باز کرد شروع به مکیدن دهانش کردم خیسی توی دهانش برایم وسوسه انگیز بود سینه هایش را فشار دادم و او کم کم رو به بیداری می رفت. تا اینکه دستم را لای پایش بردم شورت نداشت کسش داغ بود اما هنوز خیس نبود انگشتم را لای کسش فرو کردم و بعد جلوی بینی ام آوردم یک بوی خاص و دوست داشتنی داشت باور کردنی نبود همه تن راحله یک رایحه طبیعی و یک عطر دل انگیز داشت با بوسیدن دوباره، او بیدار شد و منرا محکم در آغوش کشید و مشتاقانه شروع به بوسیدن و لیسیدن لب هایم کرد و شروع به آخ و اوف کردن . دوباره که، سینه اش را لمس کردم و مشغول به بازی و لیسیدن آنها شدم چند بار جیغ زد و اصغر آقا بیدار شد برگشت و ناباورانه زنش را در آغوشم دید خوشبختانه فاصله ما زیاد بود و بدن من با او تماسی نداشت. نسزین پاهایش را باز کرد و گفت جلوی این دیوث ترتیب را بده، مثل پریشب یکجوری بکن که پشت سر هم بشاشم. کیرم مثل چوب سفت شده بود شلوراک و تی شرت را درآوردم بند قسمت بالا و پایین لباس فانتزی راحله را باز کردم داغی و نرمی بدن راحله داشت دیوانه ام میکرد کیرم روی کس راحله افتاد خیس و داغ بود با دست گرفتم و آنرا لای کس او جابجا کردم راحله بسکلی افراطی پاهایش را از هم باز باز کرد و شروع کرد به حرف های رکیک زدن در مورد جنده بودن و کسی بودنش و اینکه جلوی اصغر آقا چجوری کیر های خر سیاهپوست ها او را تا دسته کردند و گشادش کردند و اینکه هر چه گشاد تر بشه بیشتر از دادن لذت می بره در همین موقع کیرم را که لای کسش در حال بالا و پایین کردن بود فرو شد توی کس داغش. جیغ کشید دست اصغر روی کیرش بود. راحله مرتب دیوث صدایش می کرد و می گفت دیوث جلقی مادرت من را بیشتر از تو کرد بی عرضه با اون چول موشتراحله پاهایش را در بیشترین حد باز کرده بود و آنها را همچنان صاف و تا نشده بالا آورده بود کسش در موقع کردن و تلمپ زدن من شلپ شلپ صدا میکرد یک ده دقیقه و یا بیشتر در حا کردن بودم و کس او باز و خیس بود که بیکباره گفت بسه بسه و منرا بلند کرد با سرعت بلند شد و رفت روی صورت اصغر روی دو پا نشست به اصغر فرمان داد تا دهانش را باز کند و شروع کرد با شدت توی دهان اصغر شاشیدن و اصغر آقا هم ظاهرا کارش را خوب بلد بود چون تمام شاش را خورد و از دهانش چیزی بیرون نیامدمن در آن طرف تخت هاج و واج نظاره گر بودم و بر روی زانو روی تخت بودم که راحله پیش من آمد و باسنش را عمدی به صورت من مالید صورتم را لای باسنش کردم بوی غلیظ کون میداد با انگشتم سوراخ کونش را لمس کرد مشخص بود که مرطوب است بوی کونش شهوتی ام کرد و شروع کردم به لیسیدن سوراخ کونش. روی تخت چهار دست پا شد و مثل هنر پیشه های فیلم های پورنو لای باسنش را حرفه ایی باز کرد نور کم بود اما باز شدن سوراخ کونش مشخص شد تقریبا یکباره باز شد کونش آنقدر بزرگ و سکسی بود که کیرم از شخ شدن زیاد درد گرفته بود کیرم را روی سوراخ کونش گذاشتم از توی پاتختی روغن ماساژ را در آورد و گفت که به سوراخ کونش بزنم یا اینکه تف بزنم و از کون بکنمش. گفت تا دسته از کون بکن، کونم را جر بده تا باز بشاشم دلم نیامد روغن بزنم کمی با زبان خیس کردم. بوی کونش با بوی توی کونش در هم در آمیخته بود کیرم را روی سوراخ کونش گذاشتم شروع به باز و بسته کردن سوراخ کونش کرد کیرم را فشار دادم و رفت توی کونش نگه داشتم گفت فرو کن، تا ته بکن، نصفش را کردم تو سوراخ کونش باور نکردنی باز شده بود تا ته کردم و درد هم نداشت دست به کسش زدم خیس و داغ بود شروع کردم به کردن هنوز چند دقیقه نگذشته بود که باز شاشید کیرم از شدت شهوت و بزرگ شدن درد می کرد و قتی تا ته توی کونش فشار میدادم خون آن کمی تخلیه میشد و احساس درد از بین می رفت اما در برگشت باز احساس درد می کردم راحله در اوج لذت بود باور کردنی نبود که زنی سوراخ کون به این گشادی داشته باشد و این همه از کون دادن لذت ببرد. گفتم سیاه ها بهتر می کنند گفت نه تو بهتر می کنی سیاه ها شل می کنند بوی بد میدن تو بوی خوب میدی داغ و تمیزی با تو آبم زیاد و سریع میاد،، بکن،، کون به این بزرگی را بکن توی ایران توی دهن همه سنده کردم توی دهن همه می ریدم الان می رم تو دهن دیوث مادر جنده می رینم دوست دارم تو دهنش تر بزنم و تو نگاه کنی فقط بکن اوف باز الان آبم میاد داری تحریکم می کنی عن دارم تا دسته کردی تو روده ام با کیر کلفتت داری جرم میدی، کونم از پریشب همینطور باز مونده ،بعد از این یکسره چس میدم نمیدونی چقدر دوست دارم تو دهن مردها عن کنم، بچسم گفتم تو دهن من چطور؟ نه تو را دوست دارم دوست دارم تو بکنی، خوب میکنی کیرت اندازه منه من را به شاشیدن میندازهگفتم کونی باز کونت داره آبم را میارهاما قبل از آمدن آب من شروع کرد به شاشیدن آنهم با شدت روی ملافه تخت که در همان حال من هم آبم را توی کونش خالی کردم کیرم را که در آوردم دور سر کیرم کثیف بود دستمال برداشتم اما نسزین اصغر را با تشر به روی زمین هدایت کرد درازش کرد و با حالت نشستن روی توالت ایرانی دو پایش را در دو سوی سراصغر روی زمین گذاشت و بعد با بلند شدن بوی عن معلوم بود که داره توی دهن اصغر می رینه . ظاهرا زیاد نبود چون زود تمام شد اما بوی عن راحله که که بوی ماست میداد و زیاد هم بد بو نبود در فضای اتاق پیچیده بود. صدای مچ و ملوچ خوردن اصغر آقا هم می آمد من لباسم را پوشیدم راحله خودش را در آغوش من انداخت و عاشقانه شروع به بوسیدن و لیسیدن لب ها و صورتم کرد و من هم بوسیدمش کلید را بهش پس دادم و از پله ها پایین آمدم و تازه این آغاز داستان بود که چند سالی طول کشید و در این چند سال راحله با هیچ کس دیگری هم بستر نشد و عاشقانه منرا دوست داشت و حالا هم هنوز عاشقانه دوست دارد و حالا که من در ایران هستم و او بخاطر بیماری همه گیر کرونا نمیتواند به ایران بیاید مانند یک راهبه با هیچ کس رابطه جنسی نداره و گهگاه در مقابل دوربین برای من خود ارضایی می کند و این معجزه دوست داشتن و عشق است و زن ها که عموما نمیتوانند لذت بدون عشق را جایگزین لذت عاشقانه بکنند. راستش من هم راحله را دوست دارم و او را با هیچ زنی عوض نخواهم کرد.نوشته: شاهین
361