فکر میکرد که من نیمتونم خوب سکس کن م از اشتباه درش آوردم

...قسمت قبلسعید یک چیزی بگم عصبانی نمیشی ؟بستگی داره ، بی خودی که مرض ندارم عصبانی بشم !میشه روز چهارشنبه بلیط بگیرم برات بری اهواز؟مثل اینکه واقعا باید مرض داشته باشم. پروانه تو اصلا میدونی وقیح یعنی چی ؟بابا من خواستم توی عالم رفاقت و همکاری یک حالی بهت بدم ، دیگه قرار نیست هر روزی که گیرکردید، شال وکلاه کنم همراهت بیام ! متاسفانه خودم هم کار و زندگی دارم!سعید خودم میدونم، باور کن اگر کارم گیر نبود ، مزاحمت نمیشدم !شرمنده ، نمیتونم کمکی بهت کنم. خدا حافظ! گوشی رو قطع کردمیکی دوبار دیگه هم زنگ زد جواب ندادم . غروب پیام داد سعید شب خونه ای ؟نخیر من تهران نیستم،آخر هفته میام!قبل از ظهر رفته بودم جلسه ، وقتی برگشتم همکارم گفت:آقای زاهد این خانم با شما کار داره ! برگشتم دیدم پروانه با یک لبخند اعصاب خورد کن نشسته ! عصبی و با حرص سلام کردم و با اشاره به سمت اتاق ،گفتم بفرمایید ! پشت سر ش رفتم تو و در رو بستم و اشاره کردم بشینه!رسیدن بخیر! جناب زاهد چه زود برگشتین به سلامتی ؟خنده ام گرفت. لپ تاپ رو روشن کردم: امرتون رو بفرمایید خانم واسعی؟کار خاصی ندارم ، فقط اومدم ببینمت وحالت رو بپرسم .زیر چشمی نگاهش کردم وپوزخندی زدم :همین مرام ومعرفت تونه که منو نمک گیر کرده!در حال خندیدن ،دسته چکش رو درآورد و شروع کرد به نوشتن و هُلش داد سمت لپ تاپ ،اینم حق و الزحمه زحماتتون جناب زاهد!اینو چقدر بنویسم ؟چی رو چقدر بنویسی ؟کار اهواز رو !با حرص گفتم:کلا با مقوله فهمیدن مشکل داری نه؟ ببین من هزار تا کار دارم. دیگه هم نمیخوام توی محیط شرکت در این مورد حرف بزنم چون دردسر میشه !دسته چکش رو گذاشت توی کیفش، پس شب میام خونه صحبت میکنیم !دلم میخواست جا چسبی رو پرت کنم توی صورتش . نیم خیز شدم : زحمت کشیدی تشریف آوردی، انشالله که این آخرین بار باشه و دیگه هیچوقت نبینمتون ! ولی اگرهم بازم خواستی مزاحم بشی آخر هفته یک رستوران یا کافه ، چون اصلا حوصله ات رو ندارمبا خنده از جاش بلند شد و خدا حافظی کرد . تا دم در بدرقه اش کردم و برگشتم سر کارم .نمیدونستم باید چه جوری از شرش خلاص بشم . نه اینکه از پول بدم بیاد، بلکه هم فرصت کافی نداشتم هم اینکه تحمل رفتار و کارهاش را نداشتم. اینکه فکر میکرد همه باید در خدمتش باشند یا وقت شناس نبود ،زور داشت!بعد از ناهار تماس گرفت سعید ساعت چند بیام؟کجا ساعت چند بیایی؟رستوران دیگه ،هم شام بخوریم هم صحبت کنیم!پروانه واقعا خنگی یا ادا در میاری ؟من گفتم آخر هفته نه امشب !با حرص و عصبی : سعید بسه دیگه، چقدر خودت رو لوس میکنی ؟! من که گفتم دستمزدت هرچی باشه میدم ! دیگه چرا اینقدر ناز میکنی؟ گیر کرده ام بفهم !!!صدای منم بلند شد: به جهنم که گیر کردی، این که مشکل من نیست! مرده شور خودت و پولت رو با هم ببرن! دیگه به من زنگ نزن ! قطع کردم و دیگه جوابش رو ندادم !غروب که رسیدم ،دیدم ایستاده در خونمون !! بابا این دیگه کیه؟ عجب پیگیر سیریشیه ! شاید واقعا تحت فشاره؟منتهی نمیدونم باباش چکاره است این وسط ؟ دیگه بی ادبی بود حالا که اومده تا در خونه باهاش تند برخورد کنم ! حوصله رفتن توی خونه رو هم نداشتم گفتم میریم بیرون یک چیزی میخوریم و حرف میزنیم.قفل ماشین رو زدم . در حالیکه سعی میکرد خودش رو خندان نشون بده ،در رو باز کرد :سلام مزاحمت نمیشم !بدون جواب کیفم رو از روی صندلی برداشتم وگذاشتم عقب .نشست و در رو بست: حرکت کردم. چرخید رو به من و تکیه اش رو داد به در: سعید می دونستی خیلی نچسب و حال بهم زنی ؟ خدا رو شکر که نمیتونی زن بگیری و الا با این اخلاقت دق مرگش میکردی ! چپ چپ نگاش کردم و توی دلم گفتم حق داری اگر همون شب اول چنان میکردمت که ضجه بزنی الان واسم کری نمیخوندی !چیه ؟ دروغ میگم؟اینقدر بی ادبی ، که ده بار بهت زنگ زدم جواب نمیدی!رفتیم توی کافه، سفارش دادیم . گفتم ببین پروانه، دوتا پیشنهاد بهت میدم ، خوب فکرات رو کن واگر پذیرفتی جواب بده و گرنه تو به خیر و ما به سلامت ! اگر قرار من برات کار کنم واسه هر روز 2 میلیون میگیرم ،ایاب و ذهاب هم با شماست !پرید توی حرفم :سعید دوتومن خیلیه !چشمام رو بستم وفشار دادم بهم وگفتم پس بخور تا بریم ! سریع گفت باشه باشه! خوب پیشنهاد دومت ! با حرص گفتم ضمنا زمانش رو هم هماهنگ میکنیم ، من بیکار نیستم که هر موقع دلت خواست من بزنم به جاده !پیشنهاد دوم بیست میلیون میگیرم ، ده جلسه آموزش میدم ! دیگه خود دانی !با خنده :خوب حالا چی شد، مُردی ؟نمیشد از اول مثل آدم همینا رو بگی ! حالا چهار شنبه میری اهواز؟خندم گرفت : دست خودت نیست ،تو کلا شعور نداری هنوز سی ثانیه نشد گفتم زمان رو هماهنگ کن ،نه هر موقع دلت خواست!سعید به جان خودم دستگاه خوابیده ،بابا هم نیست کلی فشار رومه !به جهنم! بابات رفته اونور عشق و حال، من باید تاوانش بدم .سعید اذیت نکن گیرم به خداپروانه حرف زدن با تو بی فایده است ! منم حال وحوصله درستی ندارم آدرس اون خراب شده رو برام بفرست، اگر خواستی پنجشنبه میرم اگر نه …! از جام بلند شدم و رفتم سمت صندوقخوب الان کجا داری میری ؟وایسا تا من بیام!با حرص گفتم: من دارم میرم که تورو نبینم، اونوقت تو هم میخوای بیایی؟کیفش رو برداشت و راه افتاد: خوب روانی، ماشین من جلوی خونه شماست!دیگه تعارفش هم نکردم بیاد خونه . شب آدرس رو فرستاد با یکی از بچه ها که قبلا توی یکی از پروژه های خوزستان کار میکرد صحبت کردم و اونم از خدا خواسته قبول کرد گفت فردا شیفتم ولی پس فردا(سه شنبه میرم) خوشبختانه به خاطر مشکلاتی که با این سیستمها، توی اکثر پروژها داشتیم اکثر بچه های برقی همکار در این زمینه وارد بودند . رفت و مشکلش رو حل کرد و پروانه هم پول رو ریخت به حسابش.چند روزی گذشته بود و یکی دوبار بیشتر تماس نگرفت و اونم فکر کنم از سر بی حوصلگی بود . جالب بود هیچکدوم حوصله هم رو نداشتیم و مدام به هم می پریدیم ولی باز در ارتباط بودیم. انگار برخورد دوتا کوسخل بهم خیلی هم بد نیست . سه شنبه هفته بعد عصری تماس گرفت یکم سر به سرش گذاشتم .پرسید کجایی؟چیه باز گیر کردی؟ ایندفعه بمیری هم ، تهران نیستم !با خنده: نه بابا چرا فکر میکنی آدم خیلی مهمی هستی ؟ توفقط یک آدم بیخودِگنده دماغ،حال بهم زن هستی ! اعصابم خورده ، گفتم شب یکسر بیام اذیتت کنم ،دلم خنک شه ! حالا واقعا تهران نیستی !نه نیستم ولی خیلی دوست دارم زودتر ببینمت،خیلی کار باهات دارم .تصمیم گرفتم اگر ایندفعه اومد توی خونه، کاری کنم ! نمیشه که این همه رو اعصابم بره و بی اجر بمونم!از در که اومد تو به استقبالش رفتم ودوطرف صورتش رو بوسیدم وکمی بغلش کردم.مشکوک شد :سعید خبریه ؟باسنش رو گرفتم توی دستام وفشاری دادم: نه، باید خبری باشه ؟دلم برات تنگ شده بود!زد زیر خنده : گم شو ! جوری میگه دلم برات تنگ شده که خودمم باورم شد!لبخند به لب :نه دیونه اگر مثل آدم بیای و بری خیلی خوردنی ودوست داشتنی میشی ! منتهی برای چند ساعت .در حال خندیدن نشست ومنم نشستم کنارش ودست انداختم گردنش!برگشت نگاهی کرد : سعید جانِ من بگو چی تو سرته ؟دوباره کشیدمش جلو و لپش رو بوسیدم و باخنده :هیچی به جان پروانه فقط میخوام تا اثر قرصات نپریده ،لذت ببرم ! همین !چند دقیقه ای با شوخی و کل کل سر کردیم و بلند شدم رفتم توی آشپزخونه: دوتا چایی ریختم و با کمی باقلوا آوردم ونشستم روبروش . بلند شد مانتو و شالش رو درآورد. یک تاپ نسبتا کوتاه دوبنده پوشیده بود که از کنار بنداش لبه های سوتین قرمز رنگش پیدا بود همراه با یک شلوار جین کلاسیک. اندامش خوب بود ،نه اونقدری که جلب توجه کنه ولی جذابیت خاص زنانه رو داشت . شام سفارش دادم و تا بیاد سر گرم صحبت شدیم .بعد از شام یک فیلم که صحنه های تحریک کننده ونیمه سکسی زیادی داشت گذاشتم . پرسید فیلم چیه ؟به شوخی گفتم پورنه! با تلفیقی از خنده وتعجب :شوخی میکنی ؟نشستم کنارش و چنگی زدم به داخل رونش وگفتم :خوشحال شدی ؟ تو خجالت نمیکشی فیلم پورن میبینی ؟ همین چیزا رو میبینی که گیر دادی به من!با خنده من اصل ندیدم تا الا ن!دوباره دستم رو کشیدم روی رونش :جدی میگی ؟ منم تا الان ندیدم !خوبه پس، الان با هم میبینیم !سعید مثل آدم بگو فیلم چیه !اَه پروانه، کلا وقتی سوزنت گیر میکنه دهن آدمُ میگایی!! بابا منم ندیدمش بچه ها تعریفش رو کردن گفتم با هم ببینیم همین . عجله نکن ، شاید بکن بکن هم داشته باشه تو ناکام از دنیا نری ،نمیدونم! باز به شوخی گرفت و کمی خندید .چند دقیقه ای از فیلم که گذشته بود صحنه ای از فیلم که داشت لباس عوض میکرد پاهای زنه توی کادر بود که شورتش می افتاد ! زدم بهش و با لبخند گفتم ببین، دیدی گفتم عجله نکن ! خنده کنان دستم رو از روی رونش برداشت .هر چی فیلم جلوتر میرفت انگولک ها وشیطنت های من بیشتر میشد ونیمه های فیلم تقریبا پروانه رو کامل بغل کرده بودم .بالاخره اون صحنه حساس مد نظرم رسید.بدن زنه زیر دست های مرده به پیچ وتاب افتاده بود وصداهای شهوانیش حسابی آدم رو تحریک میکرد . آروم دستم رو ازیر بغل رسوندم به پستون طرف مخالفم وشروع کردم به نوازش چند ثانیه توی حس وحال فیلم بود خیلی گیر نداد .از موقعیت استفاده کردم و دستم رو کردم توی یقه وسوتینش وکامل گرفتم توی دستم .به خودش اومد سعی کرد دستم رو دربیاره ولی هلش دادم وخودم رو کشیدم روش.قبل از هر عکس العملی شروع کردم بوسیدن لبش ومالیدن پستوناش. منگ بود ناباورانه زل زده بود تو چشام ومنم بدون توجه لبش رو داشتم می کندم. از منگی وشوکی که بهش وارد شد بود استفاده کردم و به سرعت تاپ وسوتینش رو درآوردم .نمیدونم شاید هنوز داشت فکر میکرد من نمیتونم سکس کنم و هیچ عکس العملی نداشت.نوک پستونش رو که گرفتم بین لبام وفشار دادم .سعی کرد پستونش رو بکشه بیرون .سعید میشه من برم؟چه عجله ای حالا، میری عزیزم!رفتم پایین مبل ،با یک دست پستونش رو گرفتم ،شروع کردن مالیدن ونوازش کردن وهمزمان نوکش رو میک میزدم و دست دیگه ام رو رسوندم بین پاش و کشیدم روی کوسش.زانوهاش رو جمع کرد و پاهاش رو فشار داد بهم ولی به زور دستم رو فشار دادم بین پاش وآروم شروع کردم مالیدن کوسش .چشماش رو بسته بود،لامصب اینقدر صورتش سرد و بی روح بود که نمیشد حدس زد داره تحریک میشه یا از مقاومت دلسرد شده. لبام رو از نوک سینه اش جدا کردم و رسوندم به لباش و آروم شروع کردم بوسه زدن.یک لحظه چشماش رو باز کرد . سرم رو بلند کردم و لبخندی بهش زدم:سعید خیلی بیشعوری ،نا امیدم کردی و دوباره چشماش رو بست. جایی برای پشیمونی نبود .سعی کردم به کارم ادامه بدم ودستم رو هل دادم زیر شلوار وشورتش.بازم یک مقاومت نصف ونیمه وبعد هم کامل پاهاش رو دراز کرد . انگشتم رو کمی فشار دادم توی کوسش و کشیدم تا بالا و به آرومی شروع کردم مالیدن چوچولش و تقریبا یک دقیقه ای مالش دادم. حرکت پاهاو باسنش رو مبل و امواجی که توی شکمش بوجود اومد نشون میداد که دیگه کار سختی ندارم. بیشتر ادامه دادم وهمزمان هر دوپستونش رو می مالیدم و میک میزدم تا دستش اومد روی دستم.دستش رو گرفتم و بوسیدم و رفتم سمت پایین . شلوار وشورتش رو از پاش درآوردم .پاهاش رو از هم باز کردم و رفتم رو مبل بین پاهاش چمباته زدم سرم رو بردم پایین وبا بوسیدن اطراف کوسش شروع کردم زبون کشیدن .کمی خودش رو کشید بالا و کوسن رو گذاشت زیر سرش .سعی میکردم نگاش نکنم و بیشتر کار خودم رو انجام بدم . چندقیقه ای بود که سرم لای پاش بود وحسابی میخوردم واطراف رو میمالیدم .کوسش کامل خیس شده بود و بازهم بدنش به رقص اومده بود .گاهی دستاش میومد روی سرم وگاهی خودش با سینه هاش ور میرفت سریع از جام بلند شدم و لباسهای خودم رو درآوردم . زل زده بود به کیرم که مثل سنگ شده بود. با پوزخندی که زد احساس کردم تازه مطمئن شده که بهش دروغ گفته ام .پاهاش رو از روی مبل گذاشتم زمین و از هم باز کردم .سر کیرم رو خیس کردم وگذاشتم دم سوراخش . رفتار و عدم مقاومتش که نشون نمیداد باکره وسکسی انجام نداده باشه .ولی باز سعی کردم با احتیاط جلو برم .آروم سرش رو خیس کردم وتنظیم کردم وبا فشار کمی تا نصفه کردم توش .کمی خودش رو جا به جا و پاهاش رو بیشتر باز کرد .شروع کردم نوازش ومالیدن شکم وپهلوهاشوکم کم تا ته فرو کردم .دستاش رو گذاشت روی سینه ام وکمی هل داد عقب .انگار توی سکس هم تلاش میکرد مغرورانه رفتار کنه واحساسی تو حرکاتش نبود یا سعی میکرد مخفیش کنه .درحالیکه دستام روی بالا تنه اش میچرخید آروم حرکت کردم و به نرمی تلنبه میزدم . بعد از یکی دودقیقه خودش پاهاش رو جمع کرد بالا و زیر زانوهاش رو گرفت دستم رو بردم بالا تر وگذاشتم روی گلوش وسرعتم رو آروم آروم زیادتر کردم.زانوهاش رو بایک دست گرفت وبا یک دست دیگه مچ دستم که روی گلوش بود رو گرفت .انگشت شستم رو گذاشتم روی چوچولش و همزمان با تلنبه شروع کردم مالیدن .بعد از چهار پنج دقیقه تلنبه زدن یهو پاهش رو پرت کرد پایین وشروع کرد لرزیدن .یک مکث کوچولو کردم وسرعتم رو زیاد کردم وتا اومدن آبم ادامه دادم .کشیدم بیرون وریختم روی شکمش.خودم رو روی مبل کنارش جا دادم و چند قیقه ای کنارش دراز کشیدم ومشغول بازی با پستوناش وبوسیدنش شدم .بلند شدم دستمال آوردم و تمیزش کردم .بلند شد ودر حالیکه اخماش تو هم بود لباساش رو پوشید.هرچی باهاش حرف زدم وازش خواستم بمونه جوابی نداد واز در رفت بیرون .تقریبا ده روزی هیچ خبری ازش نبود و حتی برای جلسه هماهنگی اصفهان هم نیومد. شب توی خونه بودم که زنگ خونه به صدا دراومد .در کمال تعجب پروانه پشت در بود .بدون اینکه چیزی بپرسم در رو زدم .دیگه نرفتم تیشرت هم بپوشم .از در که اومد تو عصبانیت توی صورتش موج میزد خیال میکردم هنوزهم بخاطر اونشب دلگیره !دستم رو دراز کردم بسمتش :به به پروانه جون خودم چه عجب افتخار دادی ؟ با اخم نگاهی کرد و مستقیم رفت توی آشپزخونه و در یخچال ! دیگه از کارهاش تعجب نکردم و رفتم روی مبل نشستم ونظاره گر کارهاش شدم .کمی سرک کشید : اَه ه بابا یک شیشه آب بذار تو این خراب شده و نشست روی صندلی ناهار خوری . بلند شدم و رفتم از توی کابینت لیوان برداشتم :پروانه جان تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده ! اکثر یخچالها آبسرد کن دارن! لیوان رو پر کردم ودادم بهش .یکنفس سر کشید .خوب نمی خوای بگی کی این شاهین شکاری منو اذیت کرده ؟!سعید حرف نزن که حالم از تو یکی بهم میخوره ، عوضی!دستام رو گذاشتم دوطرف صورتش و با وجود مقاومت بزور لبش رو بوسیدم :پروانه جونم تو کفتر جلد خودمی !! مطمئن باش تا نیایی تو بغل خودم آروم نمیشی !خنده اش گرفت و هلم داد عقب: لعنت بهت سعید که اعتمادم و از بین بردی!نگو این حرف پروانه دلم میشکنه !منو تو واسه هم ساخته شدیم !ببین هیچکس بغیر از من نتونست تو رو درست حسابی بکنه! البته منظورم درکِ !چند ثانیه ای خندید .دستش رو گرفتم خوب پروانه کجا باید برم باز کی اذیتت کرده !در حال خندیدن ،هیچی بابا حوصله ام سررفته بود از خونه زدم بیرون !میخوای عزیزم بریم رو تخت یکم رو حوصله ات کار کنیم !گرهی به ابروش داد سعید دیگه پر رو نشو! دیگه اون اتفاق نمی افته !قطعا که می افته فقط یکم زمان میبره !هر دو زدیم زیر خنده!!پایاننوشته: سعید

112