سکس تو دوران دانشجویی یه مزه دیگه میده

سلام دوستان وقتتون بخیر،میخوام براتون داستان اولین سکسم رو تعریف کنم زیاد سکسی نیست ولی بنظر خودم قشنگه،من اسمم سجاده تهرانیم ولی دانشجوی مشهد بودم این قضیه هم همونجا اتفاق افتاد که امشب تصمیم گرفتم بالاخره یجا بازگو کنم و اگر مشکلی داشت شما ببخشید چون اولین نگارشم هستش.آقا داستان زندگی ما از جایی شروع شد که من کنکور سال ۹۵ عمران فردوسی اوردم ولی از جایی که قبلش بچه خونگی بودم و خیلی تجربه تنهایی نداشتم میخواستم برم آزاد و حتی دوباره کنکور بدم که با اصرار زیاد داداشم مخم خورده شد و رفتم و اینم به کسایی که سال کنکورشونه بگم چون مطمئنم زیادن تو این سایت طبق تجربیات خودم از رفتن به یه شهر دیگه نترسید چون بهترین دوران زندگیتون میشه حداقل برای من اینطوری بود.خلاصه ما اونجا سه سال خوابگاهی بودیم پنج نفر تو یه اتاق بیست متری ولی خوشگذرونی هایی که داشتیم رو تو یه ویلای دو هکتاری کسی نداشت تا سال آخر که چون به پنج نفر یجا خونه اجاره نمیدادن یه آپارتمان دو واحدی رو گرفتیم طبقه پایین من و رضا یکی از دوستام مستقر شدیم طبقه بالا سه تا رفیق دیگم که اون آپارتمان کلا شخص شده بود و مرکز بزن و برقص بچهای عمران بود کلا تو هفته حداقل دوروزش پونزده شونزده نفر یجا داشتن بازی میکردن و میخوردن و میرقصیدن دختر پسرم قاطی بود چون نصفی ها که باهم رل بودن نصف دیگم کسی چشم بدی بهشون نداشت و امن بود و فقط خوش میگذروندیم،اینم بگم من قبل این قضیه چند تا دوست دختر داشتم ولی هیچوقت به سکس ختم نشده بود چون هم میترسیدم هم موقعیتش پیش نیومده بود ،گذشت تا ترم ۷ دیگه از اول ترم تو جمع میگفتم ما سه ساله یه شهر دیگه ایم یکدوممون یکیو نکردیم من یا تا اخر ترم پیش میاد یا میرم پولی میارم خونه‌.تقریبا اخرای ترم بود تو فرجه ها مهلت تحویل پروژه هامون بودش که یکی از رفیقام زنگ زد گفت دوست دخترش گفته دوستش بلد نیست پروژه رو انجام بده اگه من بلدم برم واسش درست کنم منم گفتم حاجی من پشمام میریزه تنها برم خونه سه چهار تا دختر عین اله ،توام بپوش باهم بریم .اینم بگم این طرف یکی بود که حدود یسال روش کراش بودم ولی پیش نمیومد برم جلو تا اون روز که رفتیم خونشون یه صبح تا بعد از ظهر من و نسرین(اسم دوست دخترم بود) قضیه رو جمعش کردیم از پای سیستم اومدیم کنار رفتیم تو حال که بعد چند دقیقه اونام از اتاق اومدن بیرون و مشخص بود تو اتاق بساب بساب بوده،رفتیم تو شهر یه کافه نشستیم شروع کردیم به گفتن و خندیدن و از همونجا بحث به جاهای باریک رفت و رومون تو روی هم بازشد .برگشتیم خونه هامون گذشت تا یکی دوروز بعدش دوباره رفیقم زنگ زد گفت اگ کاری ندارین پاشید بریم بیرون ، ما پنج تا و سه تا دختر و وحید رفیقم که گفتم زنگ زد رفتیم یه سفره خونه که اکثرا پاتوقمون بود چون اتاقکاش دیواراش سیمانی بود یه پنجره هم داشت که جلوش پرده بود خیلی راحت تر بودیم اونجا برعکس بقیه جاها که دور تخت پلاستیک میکشن نه میشه بخندی نه میشه سروصدا کنی ،خلاصه اونجا دو سه ساعت قلیون کشیدیم و بازی کردیم و گفتیم و خندیدیم و ناهار خوردیم و برگشتیم .بعد از ظهرش من به این فکر افتادم که پیشنهادو بدم چون نسرینم سنگین برخورد نمیکرد و اوکی بود ولی از یه طرفم هرموقع میخوام به کسی پیشنهاد بدم دست و پام مثه سگ میلرزه و استرس شدید میگیرم،آقا من با کلی طفره رفتن و غیر مستقیم بهش گفتم دوسش دارم و اونم به این کصشرا که همه دخترا میگن که اگه منو میخوای باید به دستم بیاری و باید برام بجنگی و … من با خودم گفتم این سرش گرده داره اینطوری میگه که رد کنه بریم پی زندگیمون،فرداش یکم جراتم بیشتر شده بود و زنگ زدم بهش یکم صحبت کردیم و قطع کردیم ،شب حدودا ساعتای ۹ شب بود که زنگ زد صداش فرق داشت اولش فکر کردم داره میخنده بعد دیدم هق هق داره گریه میکنه گفت کجایی گفتم خونه گفتش اگه میتونی بیا بیرون منم واقعا دلم کباب شد براش رفتم دم خونشون یکم پیاده راه رفتیم حرف زدیم که فهمیدم با پدر مادرش بحثش شده و اونام باهم دعوا کرده بودن و کارشون به طلاق داشت کشیده میشد که بعدا مثل این که اوکی شده بودن باز،بهش گفتم میخوای بریم جایی بشینیم یچیزی بخوریم که گفت نه بریم خونه گفتم پس برگرد بریم همین مسیرو گفت من اینطوری روم نمیشه برم پیش بقیه اگه میشه بریم خونه تو منم زنگ زدم به رضا گفتم ما داریم میایم اونجا یکم خونه رو مرتب کن یچیز خوردنی بگیر رفتیم و رضا چایی گذاشته بود رفته بود شکلات و چیپس و پفکم گرفته بود یکم نشستیم صحبت کردیم یکم درد و دل کردیم و داستان به عاشقی و پیشنهاد دادن من و اینا رسید که رضا گفت بچها من خستم میرم دوش بگیرم بخوابم و جالبیش این بود که تو تمام این مدت روی مبل سر نسرین روی پای من بود یه پتو هم روش بود و تو تمام این مدت من داشتم زور میزدم شق نکنم اخه لامصب هم خوشگل بود هم یسال بود تو کفش بودم و حرفامونم بعضا زشت میشد ولی من تو اون لحظات به تخمی ترین چیزای دنیا ،به ریدنای امتحانام ،به مرگ فامیلامون فکر میکردم که فقط تابلو نشه شب اولیرضا پاشد رفت تو اتاق منم بلند شدم کوسن مبلو گذاشتم زیر سرش رفتم تو اتاق اول جای خودمو رضا رو تو اتاق پهن کردم برای نسرین تشک و بالشت بردم پهن کردم که گفت میخوای تو اتاق بخوابی گفتم اره گفتش من تنها میترسم تو خونه هم سه تایی تو یه اتاق میخوابیم شبا بیا اینجا بخواب حالا منه خر اصرار میکردم ترس نداره که بخواب راحت باش تا این که اخر اوردم جامو با حدود یه متر فاصله پهن کردم ،حقیقتش هزار تا فکر تو سرم بود ولی نمیخواستم برا اولین بار با خودش بگه این چه هیزیه،خلاصه تو رخت خوابامون بودیم بعد یه ربع از پنجره بالای در اتاق مشخص بود رضا از حموم اومد برقو خاموش کرد گوشیشو زد به شارژ که صدای شارژرش رو هربار میشنیدم مطمئن بودم دیگه داره میخوابه چون تو شارژ با گوشیش کار نمیکرد منم حالا گشنه خوابم نمیبرد عین اسکلا داشتم به سقف نگاه میکردم کلی فکر و خیال میکردم که دیدم باز صدای گریه نسرین میاد همونطوری چشم به سقف یکم باهاش صحبت کردم تا آرومتر شد گفت دستمو بگیر منم از همون فاصله دستمو دراز کردم دستشو گرفتم بعد دو دقیقه گفت رختخوابتو نزدیک کن دستم بیرون پتو سردشه رختخوابامونو چسپوندیم به هم دست همو گرفته بودیم هیچی نمیگفتیم از کنار نگاش کردم دیدم چشماش بازه نگاش به من افتاد ناخود آگاه دوتامون خندمون گرفت ،شروع کرده بودیم دیگه تا یک ساعت داشتیم چرت و پرت میگفتیم و میخندیدیم از قبل هم خیلی به هم نزدیک تر شده بودیم و کلا به فاصله دوتا دستامون که تو دست هم بود از هم بودیم منم اون موقع واقعا حس شهوتی نداشتم و کاملا فان بود که یهو صورتشو چسپوند به صورتم و لب هامون رفت تو هم دست همو ول کردیم خودشو کشید سمتم و یه پاش روی پام بود دست منم پشت کمرش و دست دیگم از زیر گردنش پشت سرش بود و داشتیم لب میگرفتیم ،یکم بعد خودشو کشید روم و حالا من خوابیده بودم اون روی من بود با موهای ژولیده پولیده آویزون از دور سرش و لبخندی که به زور میشد توی اون تاریکی روی صورتش دید ،چند دقیقه همینطوری نشسته بود و به صورت هم زل زده بودیم که دیدم دیگه خیلی فوله من همینطوری نشستم اون داره میاد جلو همینطوری،خودمو کشوندم بالا و تو حالتی که اون پاهاش دور کمر من حلقه شده بود و منم پاهام زیر اون بود خودمو رسوندم به صورتش و یکم از هم لب گرفتیم تیشرت منو از تنم دراورد منم بلوزشو از تنش بیرون کشیدم و چسپیده بودیم به هم و داشتم گردنشو میخوردم کم کم از صدای نفساش دیگه میشد فهیمد که تو این دنیا نیست و همزمان داشت یواش با ناخوناش به کمرم میکشید ،منی که حتی فکر نمیکردم این بیاد خونمون حالا داشتم سعی میکردم بند سوتینشو از پشت باز کنم و با کمک خودش بالاخره درش اوردم ،تو تمام این مراحل انقدر پشمام ریخته بود که کامل شق نکرده بودم خوابوندمش و بالشتو از پشت کمرم برداشتم گذاشتم زیر سرش و حالا این من بودم که روی اون بودم و داشتم از زیر لاله گوشش تا نوک ممه هاش رو زبون میکشیدم و میمکیدمبا این که کلی ترسیده بودم اولین بار بود که به اون مرحله از شهوت رسیده بودم و هرچی که از قبلا بلد بودم توی فیلمای پورن دیده بودم داشتم روش اجرا میکردم با زبون تا نافش اومدم تا این که دیدم دیگه داره تکون تکون میخوره و فهمیدم روی شکمش خیلی حساسه منم متمرکز شدم رو همونجا چند دقیقه زبون کشیدم تا این که دیگه تحملش تموم شد و سر منو کشید بالا ازم لب گرفت و همونطوری داشت سعی میکرد که شلوار خودم و خودشو در بیاره بعد یکم تلاش کلافه شد ،منو زد کنار دوباره آومد رو من و تو همون حالت شلوار و شورتمو باهم دراورد گذاشت کنارش و دقیقا این نقطه ای بود که من به اون ترس و شهوت رسیده بودم،رفت پایین و شروع کرد به زبون زدن به کیرم و من سرم رو زمین بود طوری که نمیتونستم ببینم داره چیکار میکنه،به زور سرمو کشیدم بالا و به جرات قشنگ ترین صحنه اروتیک زندگیمو دیدم ،کسی که یکسال تو فکرم بود با اون چشمای نازش داشت تو چشمام نگاه می‌کرد، یه لبخند زد و شروع کرد به ساک زدن.چندان مهارت نداشت و نهایتا نصفشو میخورد بعد از چند دقیقه خسته شد ،شلوارشو دراورد و گفت بخواب روم منم صبر نکردم و خودم شورتشو از پاش بیرون کشیدم و خوابیدم روش ،یکم تو همون حالت از هم لب میگرفتیم و خودمونو به هم میمالیدیم یهو خودشو کشید عقب گفت من پرده دارم مواظب باش و باز ادامه دادیم اونم داشت خودشو میکشید به رون پام و بالای رونم خیس خیس شده بود یجورایی حس یکم بدی هم داشت، برش گردوندم میخواستم از پشت بازش کنم یکم کرم اوردم و مالیدم به انگشتم و پشت اون یه کاندومم قبلش کشیدم اولین انگشتو که کردم داخل پرت شد جلو و گفت که نمیتونم و خیلی میسوزه حالا دونفری تو اوج حشر مونده بودیم چیکار کنیم و از هم میپرسیدیم چیکار کنیم جواب دوتامونم یچیز بود:نمیدونماخرش یه پیشنهاد خیلی آروم داد که میخوای از جلو که سریع ساکت شد و منم چون دوستش داشتم مشکلی با این قضیه نداشتم و پیشنهادشو ادامه دادم تا راضی شد و خوابید و پاهاشو از هم باز کرد منم کل اون ناحیه رو کرم مالیدم که راحت تر بره ،تقریبا تا سرش اتفاقی نیوفتاد که تا یکم بیشتر فشار دادم جوری ناخوناشو تو پهلوم فرو کرد که فرداش دیدیم از جای شاهکارش رو پهلوهام خون اومده بود،تا چند ثانیه تو همون حالت قفل شده بودم که دیدم دستشو شل کرد و منم دراوردم با دستمال خونی که اومده بودو پاک کردم ،دوباره آروم آروم بقیشو فرو کردم شروع کردم به عقب جلو های یواش کردن تا این که بعد چند دقیقه دیگه آمپرم چسپید به تهش و کامل خوابیدم روش و تا جایی که میرفت فرو میکردم و در میاوردم و سرعتمم بیشتر شده بود تا این که ارضا شد منم دو سه دقیقه بعدش ارضا شدم و چون کاندوم داشتم توش نگه داشتم و ارضا شدم (میدونم خریته شما این کارو نکنید ولی اون موقع لذتش جلوی اختیارمو گرفته بود).نوبتی رفتیم دستشویی و خودمونو تمیز کردیم من که از دستشویی اومدم بیرون لباس پوشیدم نشسته بودم رو مبل بعد از یکم اونم اومد نشست پیشم و پشیمون شده بود و داشت گریه میکرد که آرومش کردم تازه به این نتیجه رسیدیم که داریم ضعف میکنیم نصف شب بلند شده بودیم داشتیم املت درست میکردیم و سیب زمینی سرخ میکردیم اونم تو حالتی که دوتامون رومون نمیشد تو روی هم نگاه کنیم،غذا رو خوردیم خوابیدیم تا فردا بیدار شد و بعد صبحونه رفت و از یکم بعدش تا خود شب هی زنگ میزد و صحبت میکردیم،رابطه ما همینطوری ادامه داشت و یه شب در میون حداقل یبار باهم سکس داشتیم تا دیگه ترم اخر غیر حضوری شد بخاطر کرونا و ماهم برگشتیم تهران و باز باهم بودیم تا این که ماه پیش به طور رسمی جشن عقدمونو گرفتیم و احتمالا هم شهریور عروسی و البته اینم بگم که برداشت اشتباه نشه و این تصمیمم کاملا از روی عشق بود نه از اجبار .بچها ممنون ازین که خوندید و نظر میدید سعی کردم یبار از اول بخونم که غلط نداشته باشم ،بازم اگه چیزی بود و طولانی شد معذرت میخوامنوشته: سجاد

71