اسمم سجاد ه ، 25 سالمه ، نوجونی و دوران دبیرستان ، خیلی آدم آرومی بودم و کمتر با کسی دوست می شدم ، رفتارم تقریبا متفاوت بود با بچه های دیگه ، دوران دبیرستان سخت ترین زمان تحصیل ام بود ، بخاطر رفتار و ظاهرم همیشه در معرض پیشنهاد سکس و دستمالی شدن توسط همکلاسی ها بودم ، حتی بزرگترها رو هم میشد از رفتار و حرکاتشون فهمید که چه قصدی دارند . توی استخر ، خیابون و هر جایی که با مرد یا پسری بودم نگاه و رفتارشون همیشه برای خودم این نشون رو داشت که با بقیه فرق دارم . سعی می کردم مراقب باشم و به قولی گول نخورم و باعث آبروی خودم بشم . خودم گرایش داشتم به پسرها و مردها و حس شهوتی که با دیدن بدنشون توی استخر یا استایل مردونه اشون توی خیابون بود رو حس می کردم . شاید در تصورات و خودارضایی ها به این فکر می کردم که مثلا با مردی سکس دارم اما در واقعیت جرات اش رو نداشتم ، اونقدر برام ترسناک بود که بیشتر برام یه ممنوعه بود تا اینکه یه تجربه . حس گناه و تصور بی آبرویی و سواستفاده بدترین چیزهایی بود که من رو می ترسوند .وارد دانشگاه شدم ، کم کم با دوستای جدیدی آشنا شدم ، توی کلاسهای مختلف و عمومی بود که با محسن آشنا شدم ، یه پسر بدنساز و ورزشکار بود ، خیلی رفتار حمایت کننده ای داشت و تقریبا تمام روابط دوستانه ام با محسن بود .محسن چند سالی از من بزرگتر بود و بعد از خدمت اومده بود دانشگاه ، محسن اونقدر برای من امن بود که کم کم از گرایش من با خبر شد و چون خودش هم بی علاقه نبود که با کسی مثل من سکس هم داشته باشه ، کم کم از حرف به تجربه کردن سکس رسیدیم . اولین تجربه من توی بغل محسن و با یه سکس عالی شروع شروع شد . دوران دانشگاه برای من بهترین دوران زندگی ام بود ، انگار آزاد شده بودم ، از طرف خانواده ساپورت مالی می شدم و مدام به ظاهرم می رسیدم که برای محسن خیلی عالی باشم ، سکس با محسن برام بهترین تجربه ها بود ، از حمایت و علاقه محسن لذت می بردم . با محسن حتی چندباری سفر رفتیم ، من توی اون دوران مثل مستی بودم که هنوز صبح خماری اش فرا نرسیده . دانشگاه تموم شد و چون معافیت داشتم ، تمرکزم رو گذاشتم روی اینکه ارشد قبول بشم .تابستون بود و یک ماه بیشتر بود که با محسن سکس نداشتم و یک روز که خونه خالی بود به محسن گفتم که بیاد پیش من ، وسط سکس بودیم که در اتاق باز شد و بابام اومد توی اتاق ، گویا چیزی جا گذاشته بود خونه و برگشته بود ، من رو در حالی که لخت و در حالی که محسن روی من خوابیده بود داشت تلمبه می زد ، دید ، خشکش زد و محسن فقط فرصت کرد کیرش رو از من بکشه بیرون و بابام دیگه حالی اش نبود ، شروع کرد به حمله به ما و هر کدوم رو که دستش می اومد می زد ، محسن از اتاق زد بیرون و لباساش رو جمع کرد و فقط یه شلوار پاش کرد و زد بیرون ، بابام تا نفس داشت منو زد ، بدنم کبود بود و داغون بودم ، سر و صورتم جای سالم نداشت . توی اتاق حبس شده بودم . تا روز کنکور ارتباطم قطع بود و توی خونه حبس بودم ، مثل یک شیشه خرد شده بودم ، فقط تنها فکرم قبول شدنم بود . یه جورایی حجم آزادی ام بود . حرفها و دعواها و حتی گاهی تهدید های خانواده ام رو به همین امید تحمل می کردم .بعد از کنکور زندگی بدتر هم شد ، کنترل کامل و دیوانه کننده . از محسن خبری نداشتم .جوابها اومد و خوشبختانه قبول شدم ، بابام یک بار نشست کلی حرف زد ، از مهربونی و تهدید تا یک سری قوانین ، کم کم دیوانه داشتم می شدم . ترم اول بودم که به خاطر فشار زیاد از خونه زدم بیرون ، بعد از چند روز موندن خونه چند تا از دوستام ، به محسن زنگ زدم ، اونهم زیاد دستش باز نبود توی کمک به من ، ولی کمک کرد تا کاری پیدا کنم . اونقدر زندگی سخت بود که یکی دو بار برگشتم خونه ولی چون بابام محسن رو پیدا کرده بود و متوجه شده بود که چندباری انجام دادم ، با دعوا بیرونم کرد ، چند ماهی به سختی گذشت تا یه کم شرایط بهتر شد و تونستم توی خوابگاه بمونم و کار کنم . محسن هم کم کم سردتر شده بود و دعوای بابام کلا بیخیال اش کرده بود ،یک سری حرف زد و رفتارهایی نشون داد که دلم شکست ، با اینکه برام سخت بود ولی ارتباطم رو باهاش کم کردم . تنها بودم و از نظر مالی مدام شرایط بدتر می شد ، همه راضی بودن از نبودن من ، خانواده ام و محسن . تنها کسی که باهاش ارتباط داشتم ، یه دوست اینترنتی بود که بیزینسی سکس می کرد . شرایط مالی بهم فشار می آورد ، با تشویق دوستم به فکر اینکه یک بار تجربه کنم و بیزینسی سکس کنم به سرم افتاد . بهم گفت که باید قبول کنم که سکس عادی نیست و ممکنه با کتک و فحش و خشن باشه و باید تحمل کنم .به شدت می ترسیدم ، تنها و بی حمایت بودم و اگر بلایی سرم می اومد واقعا کسی نبود که پی من باشه . دوستم یکی از مشتری هاش رو معرفی کرد که اسمش علیرضا بود و 40 سالش می شد . قرار گذاشتیم ، شب قبل اش به سختی توی حمام خوابگاه شیو کردم که تمیز باشم . باید ظهر می رفتم پیش اش . حس عجیبی بود ، انگار کسی بدنم رو اجاره کرده بود و باید خودم رو در اختیارش می گذاشتم . حس بدبختی اون یک ساعت تا برسم خونه رو تاحالا تجربه نکرده بودم . گاهی پشیمون می شدم ، گاهی به شهوت سکس فکر می کردم ، گاهی یه حس لجبازی با خودم و کسایی که تنهام گذاشته بود باعث می شد که بخوام انجام بدم .رسیدم پایین مجتمع اشون ، بهش پیام دادم ، در رو زد و رفتم بالا ، آدم بدی به نظر نمی رسید ، یه شورت پاش بود و لخت منتظر من بود ، احوالپرسی کردیم و داخل خونه شدم ، استرس تمام جونم رو گرفته بود . توی پذیرایی نشستیم ، برام پولم رو کارت به کارت کرد ، چیزی نبود ولی دو سه تا در ماه کمک بود برام .علیرضا بهم گفت : اگه می خوای آماده بشی سرویس اونجاست . لخت شدم و پا شدم و رفتم سرویس ، دوست داشتم زودتر تموم بشه ، از تنهایی و وضعیتی که داشتم بغض داشتم . اومدم بیرون ، علیرضا دم در اتاقی ایستاده بود و به سمت اش رفتم ، دستش دورم حلقه شد و منو برد داخل اتاق ، جثه اش از منی که 160 قدم بود بزرگتر بود و هیکلی تر بود ، یه تخت یه نفره کنار دیوار بود و بالاش یه پنجره بود . از توی لپ تاپ چند تا کلیپ سکس بود که پلی کرد و اومد طرفم ، یه کم با بدنم و کونم و سینه هام بازی کرد و مالیدش و بعد دستاش رو گذاشت روی شونه هام و جلوش زانو زدم ، هنوز تو حس خودم بودم و گیج می زدم اما سعی کردم بی خیال بشم و سعی کنم فقط به سکس فکرکنم و به عنوان یه تفریح نگاه کنم ، علیرضا خودش رو نزدیکم کرد ، کیرش از زیر شورت شق شده بود و جلوی صورتم بود ، یه کم کیرش رو از روی شورت مالیدم ، کیرش رو از شورتش در آوردم و گذاشتم دهنم ، هیکل علیرضا و مسلط بودنش روی من وقتی دستاش روی شونه هام بود منو یاد محسن مینداخت ، حالا اما داشتم کیر کسی رو ساک می زدم که اصلا نمی شناختمش . چشمام رو بستم و شروع کردم به ساک زدن کیرش ، خودش هم آروم آروم عقب و جلو می کرد ، دستش رو گذاشت پشت سرم و دستم رو که به کیرش بود گرفت و از کیرش جدا کرد و شروع کرد داخل دهنم تلمبه زدن ، صورتم به بدنش می خورد و کیرش تا نزدیک حلقم می رفت . نفس کم اورده بودم و می خواستم که یه کم نفس بکشم ولی اون داشت کار خودش رو می کرد ، چند بار کیرش رو توی حلقم نگه داشت و دوباره تلمبه می زد .برای منی که فقط کیر محسن رو ساک زده بودم و محسن خیلی مراعاتم رو می کرد اصلا خوشایند نبود ، سرم رو کج روی یکی از پاهاش محکم گرفته بود و داخل دهنم تلمبه می زد ، یه کم رها کرد و یه کم استراحت کردم و نفس تازه کردم و شروع کردم خودم ساک زدن ، سعی می کردم کارم رو خوب انجام بدم که دوباره تلمبه نزنه . کیرش رو از دهنم کشید بیرون و روی تخت به پشت خوابوند و سرم لبه تخت بود ، اومد بالای سرم و کیرش رو کرد داخل دهنم ، سرم رو به سمت عقب گرفتم و در حالی که دستش به سینه هام بود کیرش رو عمیق داخل دهنم کرده بود و تلمبه می زد ، داشتم خفه می شدم ، صدای فیلم داخل لپ تاپ ، صدای آه و ناله یه پسر بود و باعث می شد حشری تر بشه . دستم رو گرفتم به پاهاش و متوجه شد که خیلی اذیتم ، یه کم عقب کشید و ادامه داد . آروم دستش رو به گلوم گرفت و وقتی تلمبه می زد انگار حرکت کیرش رو حس می کرد . نمی تونستم اونقدر حس حقارت و اینکه هیچ رابطه عاطفی ای بینمون نیست و من دارم برای پول بهش سرویس می دم رو تحمل کنم . کیرش داخل دهنم بود ، بغض داشتم و ورود کیر به حلقم باعث می شد که ناخودآگاه اشک از چشمام سرازیز بشه و یه جورایی خودم هم راحت تر اشک بریزم .چشمام رو بسته بودم و فقط منتظر بودم سریعتر تموم بشه ، کیرش شق شده بود و علیرضا کیرش رو کشید بیرون و بهم گفت : لبه تخت داگی بشین . اطاعت کردم و علیرضا شروع کرد به دستمالی و باز کردن لای کونم و گاهی سیلی های بدی می زد به کونم ، کم کم نطق اش باز شده بود ، با فحش دادن به خودم و گفتن کونی کونم رو مثل یه خمیر زیر دستش ورز می داد و می مالید ، با فحش هاش و سیلی هاش دوباره اشکم سرازیر شد و بی صدا سعی می کردم دلم رو خالی کنم . توی اون صدا و باز با کونم ، حتی هق هق ام معلوم نمی شد .علیرضا یه کاندوم به کیرش کشید ، یه کم ژل بهش مالید و بعد چند بار انگشت کرد و یه سیلی محکم زد و با تمسخر گفت : چند بار این کون رو گاییدن ، حسابی کار کشیدی ازش . و انگشت دوم رو داخل کرد ، درد انگشت کردن و فشارش و حرفهاش اذیتم می کرد . دوست داشتم بی خیال بشم و بهش بگم پولت رو می دم و برم بیرون . یه کم که سوراخم رو باز کرد و مطمئن شد که زیاد هم باز نشه ، کیرش رو لای کونم کشید و سرش رو گذاشت روی سوراخم ، می دونستم درد زیادی رو باید تحمل کنم. محسن کلی من رو باز می کرد و وقتی می کرد آروم آروم داخل می کرد ، اما حالا یه کیر در حد و اندازه کیر محسن بود و سوراخم هم که خیلی باز نشده بود و معلوم بود خبری از آروم داخل کردن نیست . بهم گفت : پاهات رو بازتر کن و کونم رو به سمت پایین تر هل داد . سرم رو روی تخت گذاشتم ، علیرضا کیرش رو فشار داد ، وقتی احساس کرد داخل نمی ره ، فشار رو بیشتر کرد و کلاهک کیرش داخل شد و بعد یکی دو سانت دیگه ، واقعا درد داشت ، سرم رو روی تخت فشار دادم و ناله کردم ، می خواستم خودم رو جلو بکشم ولی محکم کمرم رو از دو طرف گرفت و به سمت خودش فشار داد . با ناله و التماس ازش خواهش می کردم که یه کم نگه داره و داخل نکنه .یکی از پاهام رو کمی صاف کرد و در حالی که کمی به بغل شده بودم ، کیرش رو دوباره فشار داد . خودم رو به شکم خوابوندم روی تخت و علیرضا هم خودش رو انداخت روی من ، با حالتی شهوتی بهم گفت : تو چه جور کونی ای هستی ؟ فکر می کردم گشادتر از این حرفها باشی . . پاهام لبه تخت بود و سنگینی وزنش فشار می آورد . سوراخم حسابی درد داشت و می سوخت و تحمل برخورد علیرضا سخت تر . کمی روم خوابید و محکم نگه ام داشته بود . یه کم بی حرکت موند و من که یه کم آروم شده بودم . بهم گفت : نپری جلو ، تحمل کن بذار جا باز کنه .کیرش رو یه کم بیرون کشید و ایندفعه آرومتر داخل کرد . چند تا تلمبه وحشتناک رو تحمل کردم که کونم بازتر شد و می تونستم تلمبه هاش و ضربه هاش رو داخلم تحمل کنم .ته دلم بهش حق می دادم ، پول داده بود و می خواست هرجوری که دلش می خواد از بدنم لذت ببره ، ولی خب برای من که حسم چیز دیگه ای بود ، اینکه بهم بگه کونی و اونجوری رفتار کنه سخت بود . تنها تجربه ام از سکس ، سکس های عاشقانه با محسن بود . کونم آرومتر شده بود. کیرش رو بیرون کشید و یه کم روی تخت منو چرخوند و داگی کرد و پشت سرم ایستاد و کیرش رو فرو کرد داخل و شروع کرد تلمبه زدن . گاهی کیرش رو بیرون می کشید ، یه کم آب دهنش رو مینداخت روی سوراخم و با انگشت و کیرش یه کم می مالید و دوباره داخل می کرد و تلمبه می زد .زانوهام توان تحمل فشار دستاش روی کمر و کیرش که داخلم فشار می آورد رو نداشت و حسابی درد می کرد . بعد از چند دقیقه تلمبه سریع کیرش رو بیرون کشید و به پشت خوابید ، بهم گفت : یه کم سواری کن ، ولی باید تا تهش بشینی . کیرش رو توی دستش نگه داشته بود ، آروم آروم نشتم روی کیرش ، تا جایی که می تونستم روی کیرش پایین اومدم ولی راضی نمی شد ، گفت پاهات رو ببر عقب و روی زانوت بشین ، کیرش داخلم حسابی فشار می آورد و سعی می کردم کامل نشینم . بادستش منو گرفت و خودش رو کمی بالا آورد و با تحکم گفت : کامل بشین روش دیگه . مجبور شدم خودم رو رها کنم و کیرش تا انتها داخل رفت . به پروستاتم فشار می آورد . انگار فلج شده بودم ، نمی تونستم بالاپایین کنم. یه کم کمک کرد و دید نمیشه ، منو به سمت خودش هل داد و محکم بغلم کرد و شروع کرد تلمبه زدن . سعی می کردم با خیس کردن دستم و مالیدن به سوراخم ، کمی از سوزش و دردش کم کنم .چند تا سیلی به کونم زد و گفت بلند شو . بسه دیگه . بلند شد و رفت کنار تخت و بهم گفت : بیا اینجا دولا شو . تخت چوبی بود و بالاش یه لبه بلند تر داشت . کنارش رو گرفتم و دولا شدم ، یه کم کاندوم رو با دستش روی کیرش صاف کرد و با دستش لای کونم رو مالید و کیرش رو داخل کرد ، یه کم پاهاش رو باز کرد و بهم گفت که یه کم پاهات رو جمع کن که راحت باشی . کیرش که میزون کونم شد ، کیرم رو توی دستش گرفت و شروع کرد تلمبه زدن ، این حالت بهتر بود . اما فقط دو سه تا تلمبه طول کشید . با دست آزادش صافم کرد و ایستاده شروع کرد به کردنم . با یه دست کیرم رو می مالید و با یه دست دیگه اش سینه ام رو می چلوند و فشار می داد . بعد هر چندتا تلمبه یه تلمبه عمیق و با ضربه می زد ، جوری که پرت می شدم و محکم نگه ام می داشت که کیرش درنیاد . گاهی استراحت می داد و دولا می شدم . اما اینقدر تند و عمیق و خشن تلمبه می زد که درد تمام کونم و کمر و شکم ام رو گرفته بود . خیلی وحشیانه و تند تلمبه می زد ، بلندم کرد و صاف ایستادم ، به سمت دیوار هلم داد و چسبوند به دیوار و کیرش رو تا ته فشار داد داخلم ، بین اون و دیوار داشتم له می شدم . کونم به شدت درد می کرد . تلمبه نمی زد ، فقط محکم ضربه می زد با کیرش داخلم ، چند تا ضربه زد و ارضا شد . کیرش رو کشید و روی تخت ولو شد .بی حال بود ولی بهم اشاره کرد که برم روی تخت . از پشت بغلم کرد و کیرم رو گرفت توی دستش که برام جلق بزنه .اصلا حس نداشتم و کیرم نیمه خواب بود ، آروم شد و منم توی بغلش یه کم استراحت کردم . وقتی دیدم چشماش رو بسته ، بلند شدم که سریع جمع کنم و برم . به خودش اومد و بلند شد . گفت می خوای با من بیا حموم . گفتم : نه مرسی . میرم خونه . خندید و گفت : نترس باهات کاری ندارم . به شوخی گردنم رو از پشت گرفت و به سمت حموم برد .توی حموم مهربونتر بود . یه کم که خودمون رو شست . گفت : از دست من ناراحت نشو . دیگه سکس ه . بدنم رو که توی آینه نگاه می کردم . سینه هام هنوز سرخ بود . آب که روی لپای کونم می ریخت آروم می شدم . کیم می سوخت ولی بهتر بود .تو راه برگشت به خوابگاه ، حس درماندگی و تنهایی توان رو ازم گرفته بود . حس می کردم بدترین روز عمرم بود . دیگه مثل قبل که از سکس لذت می بردم نبود . هر وقت که از پیش محسن برمی گشتم ، یه حس شادی و لذت داشتم ولی حالا داشتم تن فروش می کردم و حس می کردم بدنم تکه تکه شده . سعی می کردم جلوی خودم رو بگیرم ولی بغضم می ترکید و گریه می کردم . یه خانم مسنی که کنارم نشسته بود وقتی دید دارم گریه می کنم ، با مهربونی دلداری می داد و با اینکه نمی دونست چی شده ، سعی می کرد آرومم کنه . دلم برای همه تنگ شده بود . اما می دونستم دیگه برای همه خط خوردم . حتی همین آدمهای داخل تاکسی که دلشون برای من می سوخت اگه می فهمیدن چه حسی دارم و چه گرایشی دارم و الان چه کردم حتما مثل خانواده ام و بقیه قضاوتم می کردند .بیشتر از یک سال به همین شکل گذشت ، آدمهای مختلف ، سکس های بی احساس ، خشونت ، درد ، گاهی بدون پول برمی گشتم .چند باری حتی به خودکشی هم فکر کردم، تنها انگیزه ام توی زندگی این بود که شاید یه زندگی مستقل داشته باشم و از نظر مالی بهتر بشم . توی این مدت سرکار هم خیلی تلاش می کردم که بتونم بهتر بشم یا کار بهتری پیدا کنم که حقوق بیشتری داشته باشه . درس خوندن خیلی خیلی سخت بود برام . کم کم اوضاع بهتر شد و تونستم یه جای خیلی کوچیک دست و پا کنم و ارشد رو تموم کنم ، دیگه بیزنسی سکس نکردم ، اما دیگه اون آدم قبل نشدم . دیگه سکس برام مثل قبل نبود . دیگه به مردها و پسرها مثل قبل نگاه نمی کردم .خیلی گذشت تا حسم برگشت و با کسی آشنا شدم و رابطه برقرار کردم باهاش ، خیلی عاطفی نیستیم ولی خب دوست خوبی هستش برام . با اینکه سکس هم می کنیم و خیلی اصرار داره با هم زندگی کنیم ولی اونقدر آسیب دیدم و از دوری می ترسم . ترجیح می دم همیشه آماده باشم برای رفتم کسی و تنها شدن کامل .خیلی قضاوت شدم و حرف شنیدم ، توی جامعه امون ، سریع دسته بندی می کنیم و با چند تا کلمه برچسب می زنیم . برای اکثر جامعه امون ، چه اونی که با همجنس به هر دلیلی و گرایشی سکس می کنه چه اونی که متعصب ه یا حتی عادیه ، فرقی نداره . برای پسری که به همجنس خودش میل عاطفی یا جنسی داره ، یا میل به زنپوشی داره ، یا ناچار داره بیزینسی سکس می کنه ، یا حتی فقط رفتارش تفاوت داره یا حتی از سر شهوت و گذرا سکس می کنه ، یکی دو تا برچسب بیشتر نیست و قضاوت میشه . ای کاش همونقدر که ادعای شعور و فهمیدن می کنند ، درک کنند کسی که مثل اونها نیست گناه نکرده یا مستحق خیلی حرفها و حرکات و رفتارها نیست .امیدوارم کسایی که همجنسگرا هستند ، بدونن کجا داریم زندگی می کنیم و مراقب خودشون باشن ، ماها نه حمایتی داریم و 99 درصد جامعه حتی رحمی به دلشون نیست برای ما که آسیبی بهمون نزنه ، چه جسمی و چه روحی .و ای کاش کسایی که پول می دن و با کسایی که بیزنسی سکس می کنن ، کمی وجدان داشته باشن و بدونن طرف آدمه ، واقعا اگر مجبور نبود دوست نداشت سکس اینجوری انجام بده . پس از بی کسی و ضعف اشون سو استفاده نکنند و خیلی کارها رو باهشون نکنن . بالاخره شاید کسی رو نداشته باشه ولی امیدش به مردونگی و وجدان طرف هستش .نوشته: sajad gilani
132