جواربهاشو که کندم چشمم به پاهای سفید و نازش افتاد
گفت پاهامو ماساژ بده. بعد از ماساژ گفتم خانم میخاید جورابهاتون رو بشورم؟ گفت نه عزیزم
زن مهندس روبروی کولر دراز کشید و سینشو داخل دهن بچه گذاشت. روسری سرش نبود. موهای زرد و زیباش ریخته بود روی سینه اش. سفیدی سینه و ممه هاش برق میزد