داشتم شیشه خورده هارو از کف آشپزخونه جمع میکردم که زنگ خونه رو زد.+مگه کلید نداشتی؟-چرا ولی اینقد خسته ام که اصلا حال نداشتم کیفمو بگردم+خسته نباشی عزیزم، برو یه دوش بگیر، یه چیزی برات آماده میکنم بخوری بعدشم استراحت کن-اول خواب+باشه، خوب بخوابیفکرم خیلی مشغول بود، همش عذاب وجدان داشتم که چرا دیشب همچین کاری کردمولی از طرفی هم سعی میکردم خودمو قانع کنم که حالا با یه بار که چیزی نمیشه، سارا که پرستاره و خیلی شبا شیفته، منم که کلی نیاز جنسی دارم، مجبور شدم دیگهبا این فکرا داشتم خودمو گول میزدم که یه پیام برام اومد:سلام، بابت دیشب ممنوننمیدونی چقدر به پولش احتیاج داشتمهروقت خواستی بازم خبرم کنبدون اینکه جواب بدم پیامو پاک کردم، دوست نداشتم دیگه حتی بهش فکر کنماگه سارا یه درصد از این قضیه بویی میبرد همه چی تموم میشد—————————————————————جلوی تلویزیون نشسته بودم که دیدم سارا بیدار شد+چه بویی، میدونم کار خودت نیست، از کدوم رستوران گرفتی؟-اگه قرار بود کار من باشه که دیگه تو باید میومدی خواستگاری من+تا من یه دوش میگیرم زحمت سفره رو بکش-زود بیا تا سرد نشدهسفره رو پهن کردم و مشغول غذا خوردن بودیم+دیشب دوتا مریض بد حال آوردن سرم خیلی شلوغ بود خیلی خسته شدم-خسته نباشی عزیزم، من همیشه بهت گفتم نیازی به کار کردن تو نیست ولی خودت اصرار داری+میدونی من به خاطر پولش کار نمیکنم، دوست ندارم یه جا باشم، از تحرک و پویا بودن خوشم میاد-چی بگم آخه، حرف گوش نمیدی که+تو خیلی حرف گوش کنی؟-آره پس چی؟+پس سفره رو جمع کن بیا رو تخت، یه کم کمرمو ماساژ بده خیلی سرپا بودم-بیین چجوری همه چیو به نفع خودت تموم میکنی، برو که اومدم———————————————————سوتینشو باز کردم و مشغول ماساژ دادن کمرش شدم، هیچ وقت مشکلی باهم نداشتیم، البته بین همه زن و شوهرا مشکل هست، ولی مشکلی که بخواد بزرگ بشه و به جاهای باریک بکشه نداشتیمدوست نداشتم به خاطر شهوت بیش از اندازه من مشکلی پیش بیاد، سارا هیچ وقت برا من کم نذاشته اما خب خیلی از شبا که خونه نیست من اذیت میشم، با این حال نمیخواستم از قضیه دیشب بویی ببره، خودمم دیگه سعی میکنم شهوتمو کنترل کنمآروم آروم پشتشو ماساژ میدادم که رشته افکارمو پاره کرد+امید! چته؟ چرا اینقد بی جونی؟ می خوای بخوابی من تورو ماساژ بدم؟ مثل اینکه تو بیشتر نیاز داری-نه نه چیزی نیست بخواب+اگه آقامون ناراحت نمیشه پاهامم ماساژ بده-ای به چشم-فقط میدونی که از رو شلوار نمیشه+دیگه خود دانی، هرکاری دوست داری بکنمنم از خدا خواسته فقط منتظر یه چراغ سبز بودمدرسته زن و شوهریم اما هیچ وقت بدون اجازه بهش نزدیک نشدم، دوست نداشتم سرد بشهآروم آروم شلوارشو دراوردم و دستمو کشیدم پشت پاهاششهوت کل وجودمو گرفت، دستمو از رو شورت رسوندم به کصشآروم رو شیارش کشیدم+آقامون منتظر علامت من بوده فقط-مگه میشه این بدنو ببینم و کاری نکنم؟یه لبخند رضایت زد و منم شورتشو دراوردمدستمو از پایین تا بالای بدنش کشیدم و گفتم برگردرفتم بین پاهاش و زبونمو گذاشتم رو کصشصداش که دراومد منم شهوتم بیشتر شدزبونمو روش میکشیدیمو با دستم سینه هاشو میمالیدم، همینطوری رفتم بالا و نوک سینشو با دندونم گرفتم، یه لحظه دیدم میخواد یه چیزی بگه که فوری ولش کردم، فهمیدم دردش گرفتهرفتم سراغ لب و گردنش، حسابی که خوردمش دوباره رفتم سراغ کصش، زبون میزدم و انگشتمو توش بازی میدادماینقد ادامه دادم تا بالاخره ارضا شد+مرسی که میدونی چی کار کنی، حالا زود لباستو دربیار که تازه شروع شدهلباسمو دراوردم و دراز کشیدم رو تختاومدم بین پاهامو کیرمو با دستش گرفتیواش یواش از پایین زبونشو میکشید تا بالا، خیلی خوب میخورد دلم نمیخواست این لحظه تموم بشهکیرمو کامل کرده بود تو دهنش و با دستاش تخمامو میمالید-عزیزم بیا که دیگه خوردن بسهیه لب ازش گرفتم و پاهاشو گذاشتم رو شونه هامآروم کیرمو فشار دادم داخل کصش که آه و نالش دوباره بلند شد-جونم عزیزم+آخ امید آروم ترمیدونستم این حرفارو میزنه که منو وحشی تر کنه، منم سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم، دستمم رو سینه هاش بود و باهاشون بازی میکردمچند دقیقه ای که گذشت احساس کردم آبم داره میاد، کشیدم بیرون و با فشار ریختم رو شکمشکنارش دراز کشیدم و به نشونه ی تشکر بوسش میکردم+خوش گذشت؟-مثل همیشه عالی بود، مرسی که هستی+حالا که عالی بود عصر بریم خرید؟-شد من یه حرفی بزنم به ضرر خودم تموم نشه؟+خندید و گفت همینه که هست-تو جون بخواه—————————————————وسط خرید بودیم که گوشیم زنگ خوردشمارشو شناختم ولی نمیتونستم پیش سارا جواب بدم+عزیزم تو همین پاساژ بمون من الان میاماومدم بیرون و گوشیمو جواب دادم-سلام، چرا پیاممو جواب ندادی؟ نکنه دیشب بد بود؟+مگه من تعهدی بهت دارم که بخوام جواب بدم؟ هرچی بود همون دیشب تموم شد دیگه-اوه باشه حالا، گفتم شاید بازم دلت بخواد همین+دلم نمیخواد، دیگه به من زنگ نزن-آدمی که یه بار دلش خواسته بازم دلش میخوادگوشیو قطع کردم و رفتم پیش ساراخوشبختانه سرش گرم خرید بود و سوال پیچم نکرداما این جمله آخر حسابی مغز منو درگیر کرده بودنکنه دوباره بزنه به سرم برم سراغش؟ یه شب نتونستم جلوی خودمو بگیرم حالا همش باید عذاب وجدان بگیرمتو همین فکرا بودم که سارا گفت:+امید حساب کن بریم-حله بریمتو راه برگشت سعی میکردم آرامش خودمو حفظ کنم که خدایی نکرده جلوی سارا سوتی ندم، اما خب ته دلم آشوب بود، باید هرطوری شده این قضیه رو از ذهنم پاک میکردم و دیگه هم بهش فکر نمیکردم…ادامه دارد…نوشته: امید
55