جایی که هستیم ,جهان سوم

...قسمت قبلقسمت چهارم : نیما مُردای بابادلش خوشه این علی هم، تو زنت عاشقته ولی من چی؟؟؟ دیوانه وار سپیده رو میخوام ولی سپیده…… دلم میخواد زار بزنم یعنی هیچکس توی این دنیا حالم رو نمی فهمه؟؟ واقعا من چرا اینقدر بد بختم پیش خودم گفتم بچه دار میشیم زندگیمون یکم از این حالت سردی در میاد ولی بدترشد اور نمیشه که من کور اجاق بودم اگه الان علی این حرفو میشنید میگفت ای که کیرم توی این جهان سوم که به آدم هایی که بچه دار نمیشن میگن کور اجاق ولی علی تو اگه کور اجاقم باشی زنت صداش در نمیاد ولی زن من ریده تو آبروم شاید بهترین راه طلاق باشه نمیدونم بهترین کار در حال حاضر اینه که برم خونه و بشینم با سپیده خیلی منطقی صحبت کنم-خانم حسینی من دارم میرم اگه کسی با من کار داشت بگید امروز نمیاد+چشم آقای مهندسراه افتادم سمت خونه تو راه ترافیک خیلی سنگینی بود اعصابم خیلی خرد شده بود سیگارم رو روشن کردم ازش کام گرفتم و دود تو ماشین پیچید سرفه میکردم میدونم به خاطر سیگار بود این سومین سیگار عمرم بود از صبح شروع کرده بودم به سیگار کشیدن حس کردم شاید بتونه اعصابم رو آروم کنه زیاد موثر نبود ولی حداقل عصبانیتم رو با پک های عمیق سر این سیگاره بی زبون خالی میکردمرسیدم خونه ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم و یه خورده ازعطرم به خودم زدم همون عطری که به خاطر سپیده میزدم چون خیلی تحریک میشد حتی بعضی وقت ها که مهمونی میرفتیم به گوشه لباسش یکم از عطرمو میزدم که اساسی تحریک بشه و یه شب داغ رو باهم بگذرونیم واقعا نمیدونم چی شد که این شد؟؟ کجا رفت اون زندگی رویایی اون سکس های داغ واقعا نمیدونم از ماشین پیاده شدم رفتم سمت آسانسور، سوار آسانسور شدم یاد شیطنت هایی که تو آسانسور میکردیم افتادم یادش بخیر بوس های یهویی چه کیفی میداد من عاشقش بودم و اونم عاشقم بود ، اما الان من عاشقشم اما اون………رسیدم به طبقه خودمون درو باز کردم و رفتم تو خونه تلویزیون خاموش بود برق ها هم همینطور، سپیده الان باید خونه باشه یعنی کجاست؟؟؟ ولی نه یه صدایی از اتاق خوابمون شنیدم همون جایی که منو سپیده بهترین سکس های عمرم رو انجام دادم باورم نمیشد صدای شهوت آلود سپیده بود که داشت از مردی غیر از من تقاضای سکس میکرد ولی چرا سپیده داره به من خیانت میکنه لای در باز بود باورم نمیشد انگار یه سطل آب یخ روم ریختن داشتم متلاشی میشدم درو باز کردم و رفتم تو اتاق حمله کردم به مردی که داشت با زن من سکس میکرد، باورم نمیشد پسر خالش بود که سه ماه از لهستان برگشته باهم زد و خرد کردیم و دسته آخر هلش دادم و سرش خورد به لبه پا تختی و افتاد که جیغ گوش خراش سپیده منو از شوک بیرون آورد و تونستم دقیقا اتفاقات گذشته رو تو چند ثانیه آنالیز کنم دقیقا از وقتی که این مرتیکه از لهستان اومده بود زندگیمون از بین رفته بود-سپیده بهم بگو چرا این کارو کردی؟؟ چرا بهم خیانت کردی؟؟؟ مگه نمی گفتی تا ابد مال همیم؟؟؟؟*بهت توضیح میدم نیما همه چیو ولی اول سامان رو ببریم دکتر-تا نگی نه میذارم تو این حرومزاده رو ببری نه خودم میبرم پس اگه میخوای نَمیره دقیقا توضیح بدهمیکروفون گوشیم هم یواشکی روشن کردم که تا ابداثبات حرفی که مادر بهم زد رو یادم نره بهم گفت دختری که میاد با تو دوست میشه زنتم که بشه میره با یکی دیگه دوست میشه باورم نمیشه که حرف مامانم بهم ثابت شد منو سپیده همدیگه برای اولین بار توی یه کافه دیدیم من مثل هر روز رفته بودم قهوه بخورم که دیدیم یه دختر یه گوشه داره مثله ابر بهار بی صدا اشک میریزه که یه پسری که فکر کنم تازه جوش های صورتش خوب شده بود رفت سمتش که به حساب خودش مخ سپیده رو بزنه سپیده محلش نداد ولی اون بی خیال نمی شد بی اجازه دست سپیده رو گرفت سپیده دستشو کشید و من رفتم جلو یه کشیده محکم خوابوندم تو گوش پسره یه دعوای مختصر کردم و این باب آشنایی منو سپیده شد بهم گفت که یه پسری رو دوست داشته و خانوادهاشون اجازه نمیدادن پسره یه مدت میره یه جای دور بعدش همین امروز بابای پسره بهش خبر داده که پسره همونجا ازدواج کرده و خوشبخته، دلم به حالش خیلی سوخت بی اراده سرشو گذاشت رو شونم و منم موهاشو نوازش کردم هر چی بیشتر گذشت ما بیشتر به هم وابسته شدیم از یه جایی به بعد حس کردم خیلی میخوامش برای همین باهم ازدواج کردیم به خاطرش تو روی بابام وایستادم و قید تمام دارایی پدرمو زدم اومدم باهاش ازدواج کردم البته از نظر مالی کمک های علی خیلی مؤثر بود ولی همیشه میگفت سپیده به درد من نمیخوره بهم میگفت سپیده با ازدواجش با من فقط میخواد به نوعی از اون پسر انتقام بگیره ولی من احمق نه به حرف خانوادم نه به حرف علی که یه عمر باهم رفیق بودیم و همه جوره قبولش داشتم گوش نکردم.-سپیده بنال دیگه چرا خفه خون گرفتی؟؟اشک هاشو پاک کرد من همیشه از اشک اون دلم خرد میشد ولی الان نه انگار تمام عشقم تبدیل شده بود به نفرت*باشه میگم، منو سامان از زمانی که یادمون میومد عاشق هم بودیم خانواده هامون هم با ازدواجمون مشکلی نداشتن همه چی خوب بود تا شوهرخالم و بابام تو شراکتشون سر مسائل مالی به مشکل خوردن و همه چی خراب شد گفتن حق نداریم باهم ازدواج کنیم سامانو فرستادن لهستان و من تنها موندم چند وقت بعد شوهر خالم گفت که سامان همونجا عاشق یه دختره شده و باهاش ازدواج کرده که من تازه چند ماه پیش که سامان اومد فهمیدم دروغ بوده فقط میخواستن ما به هم نرسیم وقتی اومد ایران باهم تصمیم گرفتیم من از تو طلاق بگیرم با اون ازدواج کنم-پس تو و اون تصمیم گرفتین؟؟ گوه خوردین که تصمیم گرفتین زنکه جنده تو منو بازیچه قرار دادی پس حتما قضیه کور اجاقی من هم دروغ بود تا بتونی ازم طلاق بگیری ؟؟سرشو انداخت پایین منم با آباژور کنار تخت کوبیدم تو سرش، کشتمش هر دوتاشون رو کشتم همونجور که حقشون بود مثل یه حیوون اما حالا باید چیکار کنم؟؟؟ بهترین راه علیهبا صدای خواب آلود گوشیو برداشت و گفت+الو جان داداش-الو سلام علی جان خوبی؟؟+ممنون خوبم چرا صدات اینجوریه؟؟-هیچى داداش خوبم ولی الان تمام حرفات راجب سپیده بهم اثبات شد اون اصلا منو نمی خواست به قول تو من فقط یه عروسک بودم برای اینکه اون انتقام بگیره+نیما جان چی شده داری نگرانم میکنی با سپیده بحثتون شد؟؟-آره و برای همیشه از زندگیم رفت بیرون+حالابیخیالش رفتنی میره داداش فکرشو نکن-علی میشه بیای اینجا؟؟+باشه داداش الان میامتلفن رو قطع کردوشروع کردم به کشیدن سیگار تا علی اومد سیگارو با سیگار روشن میکردم خیلی عصبی بودم علی اومد در زد ،بهش گفتم-علی داداش بیا تو در بازه+کجایی نیما؟؟-اینجام تو اتاق خواب بیا+زنت نیس میخوای منو بکنی؟؟؟سعی داشت حالمو عوض کنه چون نمیدونست من چیکار کردم+نیمااااااااا چیکار کردی؟؟؟؟؟؟-مثل دوتا حیوون کشتمشون+چرا همچین گوهی خوردی؟؟؟گوشیمو دادم دستش و گفتم-پلی کن خودت میفهمیاز اول توضیحات سپیده بود وقتی گوش کرد زیاد تعجب نکرد چون خودش اول نوید یه همچین روزی رو بهم داده بود+اشتباه کردی نیما باید زنگ میزدی پلیس-اینا رو باید خودم میکشتم+حالا زنگ بزن پلیس-زنگ بزنم پلیس؟؟؟ خب بگو یه معاون دیگه میخوام چرا میخوای منو بفرستی بالای چوبه دار؟؟+میمیری کص نگی؟؟ تو با این صدایی که داری می تونی ثابت کنی اینا زنای محصنه انجام دادن و سامان میدونسته که سپیده شوهر داره نه قصاص میشی نه محکوم به پرداخت دیه-علی تا جایی که یادم میاد تو مهندس عمرانی نه قاضی و وکیل+پاشو کص وشر نگو زنگ بزن پلیس-باشهگوشیش رو برداشت و زنگ زد از مدل سلام گفتنش فهمیدم فاطمه ست+سلام عزيزم خوبی؟؟؟ ببخشید دیگه شب قشنگمون خراب شد ولی احتیاج به کمک داشت حالا شب میام تعریف میکنم برات، قربونت برم من که اینقدر مهربونی نه بابا لازم نیست پیشش بمونم شب،باشه عشقم کار نداری؟؟راستی عزیزم ما احتمالا بریم کلانتری برا همین گوشیم خاموشه دلواپس نشی بوس بوس خدافظواقعا برام عجیب بود که علی اینطوری حرف بزنه با یک زن اونم بعد دوسال زندگی مشترک یاد نمیدم با هیج کدوم از دوست دختراش اینجوری حرف بزنه-خب علی زنگ زدم ولی ای کاش اعدامم کنن راحت شم خیلی حس بدی دارم باورم نمیشه سپیده بهم خیانت کرد+عیب نداره داداش فدای سرت-تو منو نمیفهمی البته دعا میکنم هیچ وقت نفهمی حال بدیه وقتی بهت خیانت کنن+نیما داداش تا آخرش پای تو و رفاقتمون میمونم یادت نیس مگه ما دست برادری دادیم باهم-چرا یادمه همه چیو یادمه که چقدر توی این رفاقت و برادری من کم گذاشتم و تو سنگ تموم+نه داداش تو توی همه چی برام سنگ تموم گذاشتی همیشه مثل داداش نداشتم بودی و هستی و خواهی بود-داداش به خدا شرمنده توی یه همچین روزی کشوندمت اینجا غیر از تو کسی رو ندارم خودمم تنهایی مغزم کار نمیکرد+من همیشه کنارتم راستی تو از کی تاحالا سیگاری شدی؟؟؟-از امروز صبح+باید ترکش کنی ها من داداش سیگاری نمیخوام-باشهپلیس ها اومدن و منو بردن علی هم همراهمون اومد اداره آگاهی منو بردن بازداشگاه و علی فرستادن بیرون علی موقع رفتن گفت :+داداش از هیچی ترس تا آخرش هستم باهاتپایان قسمت چهارمادامه ...نوشته: Dark Man

71