در حشرت کیر تو آواره ترینم

7.9K

میزنیش یا میکونیش خلی اصرار کردن که من برم اول کار و انجام بدم تا اینکه بالاخره حولم دادن تو اتاق کوچیک در که باز شد هم من خشکم زد هم دختره چون چون دختره همساییه دیوار به دیوارمون بود شاید بعضی ها بگید که خوب اشکال نداره ما هم همسایه ها مون رو گاییدیم ولی من فرق دارم نه اینکه من تبارم فرق کنه یا تبعم بالا باشه نه چون من زیاد با دخترای محل کاری نداشتم بچه هر وقت به خواهر مادر یه نفر از بچه محل ها فحش میدادن من اعصابم کیری میشد مگفتم تخمه جن بچه محلته ناموسته خجالت بکش حتما منم برم اونطرف به منم فحش میدی دیدم دختره داره میلرزه / بهش گفتم : حکیمه خانوم ( اسمش حکیمه بود معروف به بیست تومنی ) تو اینجا چیکار میکنی ؟ اوم افتاد به گریه و نمیدون کاری و غلط کردم و ببخشید تو محل آبروم میره و از این جور کس و شعر ها دلم به حالش سوخت اعصابم کیری شد داد زدم گریه نکن بسه دیگه صدای رفیقم رو از پشت در میشنیدم که میگفت محمد چیکار میکنی داری میزنیش یا میکنیش کیرم سیخ شده بود گفتم تو تو محل که دختر سر به زیری بودی اونم که یه ذره واسش عادی شده بود آروم شد و گفت : راستش من یه بار دختر عمم بهم یه فیلم داد و گفت تنهایی ببینمش وقتی دیدم اولش یه ذره تعجب کردم که این مرده با این زنه چیکار داره میکنه بعدا فهمیدم قضیه چیه و اون فیلم …. فیلم ســــــــوپره دختر عمم من رو با دو سه تا پسر آشناکرد اولش یه ذره دوستی کردیم بعد یواش یواش اونا از من سوئ استفاده کردن ازم لب گرفتن و سینه هام و تو خیابون چنگ میزدن منم خوشم میومدش یواش یواش اومدم تو این کار تو محلم آبرو داری میکردم از اونجایی که اون لخت بود منم مثل این دیوننه ها داشتم به حرفاش گوش میکردم ولی کیرم سیخ شده بود چون اون از همون اولش تو اتاق لخت بود فقط شرتش پاش بود بعد از صحبت کردنامون از من قول گرفت که تو محل به کسی نگم منم قول دادم بهش که چیزی نگم خواست از اتاق برم بیرو که دیدم نگام کردو گفت تو به من یه لطف میکنی منم می خوام بهت یه لطفی کنم من نگاش کردم و گفتم نه تو مرام ما نیست خیانت تو کار من نیست کیرم خوابید دختره گفت من می خوام کنار بزارم این کارا رو تو کمکم کن بهم گفت یه کاری کن این پسرا رو دک کن منم رفقتم بیرو بهشون گفتم نمیشه دختره پا نمیده پسره رفیقمم اومد تو دختره رو نگاه کرد گفت : ما کلی زحمت کشیدیم پول دادیم جا پیدا کردیم اونوقت تو نمی خوای کس بدی دختره که از نقشه ی من بو برده بود داد زد گفت : پولت بخوره تو سرت هر سه تاتون گم شین برن بیرون او پسره که دختره رو آوورده بود رو کرد بهش گفت : حکیمه مگه من و تو حرفامون رو نزده بودیم دختر گفت : مرده شور تو اون حرفاتو ببرن بعد گفت : یه ماشین بگیرین من می خوام برم منم تا موقعیت رو دیدم زنگ زدم به همون آژانسی که خودم توش کار میکردم یکی از بچه های آشنا رو گفتم بیاد تا دختره رو ببره خلاصه دختره رفت ما موندیم سرمون بی کلاه التبه خودم این کار و کرده بودم زیاد ناراحت نبودم الکی خودم رو جلوی رفیقام ناراحت نشون میدادم یهو رفیقم سعید گفت :ممد تو اون اتاق صاحاب مرده یک ساعت چیکار میکردی من یهو یخ شدم ادامه دارد …