سکس با شیمل مهربون

سلام اسمم نرگسه 28 سالمه اهل سمنان یک سالی میشه کیش زندگی میکنم به همراه دختر خالم رویا که خیلی وقته اونجاس و دو سه سالی میشه از همسرش جدا شده و تو یکی از هتل ها به عنوان پذیرش گر مشغوله تو همون هتلی که مشغوله برا من یه کار تو کانتر گردشگری هتل پیدا کرد منم اونجا مشغولم اوایلش یه مقدار برام سخت بود اون ذهنتی که از کیش داشتم برا زندگی و کار خیلی متفاوت بود به هر حال یه مدت که گذشت بهتر شد برام کار هم اومد دستم گه گاهی هم شبا با رویا میرفتیم بیرون اونم یه چند تا دوست داشت بعضی موقعه ها میومدن البته دختر بودن ما تو کارمون هفته ای یه روز off گذاشته بودن برامون دو تا همکار داشتم اونا هم خانوم بودن یه بعد ظهر که هوا هم ابری بود منم همون روزش آزاد بودم رفتم اسکله تفریحی رو نیمکت نشسته بودم داشتم دریا رو نگاه میکردم نسبتاً شلوغ بود اون تایم مردم داشتن قایق تفریحی سوار میشدن عکس می‌گرفتن و ماسه بازی از این کارا یه چند تا عکاسم بودن عکس میگرفتن منم از جام بلند شدم قدم کنار ساحل قدم میزدم یه مقدار جلو تر رفتم دیدم یه خانوم نسبتاً تپل دوربین دستش بود داشت با دست مال تمیزش میکرد من خیلی دوست داشتم یه عکس داشته باشم مخصوصا تو این هوا رفتم سمتش سلام کردم ازش قیمت عکس و پرسیدم گفتش از 150 هستش تا 280 تومن یکم باهم صحبت کردیم و بهش گفتم من کیشوندم و ما همکاریم تقریبا اگه ممکنه کمتر حساب کنه باهام و از این حرفا که اونم گفت باشه را میایم با هم قبول کردم تو همون محوطه ساحل یه چند تا عکس گرفت و بعدش رفتیم اخر اسکله اونجا هم چند تا گرفتیم بعدش قرار شد یکی دو روز دیگه برام آماده کنه گفتم عجله ای نیست و قشنگ روشون کار کن چیزی قشنگی در بیاد یه لبخندی زد کارتشو گرفتم منم کارت کانتر که توش کار میکردم و بهش دادم گفتم اگه شما هم کاری چیزی داشتی خوش حال میشم انجام بدم اسمش هم ازش پرسیدم گفت سمیرام خداحافظی کردم باهاش رفتم یه چند روزی گذشت خبری ازش نشد زنگ زدم بهش گفتم آماده نشده هنوز با خنده گفت مگه تو نگفتی عجله ای نداری منن گذاشتم سر فرصت که قشنگ کار کنم روشون یه خورده صحبت کردیم گفت فردا عصر حاضر میکنم برات خداحافظی کردیم یه دو ساعت بعدش زنگ زد بهم گفت نرگس جان یه زحمتی داشتم میتونی یه چهارتا بلیط جنگ شبانه برا امشب اوکی کنی اگه تونستی هم یه خورده کمتر براشون حساب کنی گفتم باشه براشون گرفتم یه مقدار هم براشون کم کردم فردا عصر رفتم سمیرا رو دیدم ازم تشکر کرد سه تا عکس هم برام آماده کرده بود انصافا خیلی قشنگ بود که نتونستم ردش کنم با این که فقط یه عکس میخاستم بهش گفتم سمیرا من فقط یکی میخاستم اونم گفت که دوتا دیگه رو همینجوری هدیه بهم میده منم واقعا شرمنده شده بودم گفتم اینطوری که نمیشه گفت اشکالی نداره ما با هم دوستیم اینا که چیزی نیست بابت اونا بلیطا هم ازم تشکر کرد خلاصه گذشت از تشکر کردم رفتم شب خونه عکس رو به دختر خالم رویا نشون دادم ماجرا رو براش تعریف کردم اونم گفت به نظر دختر خوبی میاد منم گفتم یه شب رفتیم بیرون دعوت‌ش میکنم بیاد یه چند روزی گذشت بعضی مواقع یه پیامی رد و بدل میکردیم ازم می‌پرسید دوست پسر دارم یا نه منم گفتم از وقتی اومدم اینجا نه ولی دو سه سالی با یکی بودم گفتم شما خودت چی با خنده گفت قسمت نشده هنوز یه دو سه سالی از من کوچیکتر بود سمیرا اهل مشهد هم بود تنها زندگی میکرد این جا یه مدت گذشت یه شب بهش گفتم با دخترا داریم میریم بیرون تو هم بیا گفت نه فلان اینجوری اونجوری گفتم تعارف میکنی گفت خیلی حال بیرون و ندارم گفت اگه میتونی تو بیا این جا پیش من بدمم نمیومد دوست داشتم خونشون و ببینم به رویا گفتم شما برین منم میرم پیش سمیرا تاکسی گرفتم رفتم آدرس و فرستاد برام جلو ساختمون که رسیدم رفتم بالا در واحدشون و زدم درو باز کرد سلام کردم همو بغل کردیم رفتیم تو خونش جمع و جور بود نشستم رو مبل گفت ببخشید که بهم ریخته س میدونی خیلی وقت نمیکنم به خونه برسم گفتم نه خواهش میکنم خیلی هم خوبه همینطور داشتیم صحبت می‌کردیم بلند شد گفت نرگس اهل مشروب هستی یه لحظه جا خوردم گفتم نه یه مقدار برا خودش ریخت خورد یه سری خوردنی هم آورد رو میز گذاشت چند دقیقه ای حرف زدیم با هم راجب خودش می‌گفت و این چیزا گفت قبلنا ماساژ میداده خیلی وارده منم پریدم وسط حرفش میتونی منم چند دقیقه ای ماساژ بدی گفت باشه گفت رو تخت دراز بکش به شکم خوابیدم گفت مانتو تو درار در اوردم شلوار دامنیم هم دراوردم با لباس زیر بودم فقط اونم یه شلوارک لی و تیشرت لش تنش بود گل و گشاد یه سری سنگ داغ کرد گذاشت رو کمر و پشت رون پام با دست هم اروم نوازشم میکرد حس خوبی داشتم بعد تیشرت خودش رو در آورد اروم سنگ ها رو ورداشت یه چند قطره روغن ریخت پشتم همینجور دست میکشید دستشم چند لحظه ای روی باسنم گذاشت اصلأ منظوری از کارش نمیگرفتم فکرم به اونجا ها اصلا نمیرفت گفت سوتینتو دربیار بازش کردم اونم مال خودشو باز کرد اومد روی من خوابید به ارومی سینش و رو کمرم بود بهش گفتم سمیرا خیلی وقته با کسی نبودی فشار آورده بهت گفت نرگس دوست دارم برا من باشی همیشه گیج شده بودم حس عجیبی داشتم شلوارکش و در آورد دوباره روم خوابید ایندفعه برجستگیشو روم حس کردم گفتم چیکار میکنی سمیرا برگردوندم کامل خودمو سمیرا گفت من عین خودتم فقط بجاش آلت تناسلی مردونه دارم یه عطر خاصی هم زده بود به خودش گردنمو میخورد هیچ کاری نمی‌تونستم بکنم انگار همه چیز تو یه لحظه اتفاق افتاده بود سینه هامو تو دهنش میکرد با دستاش بازو هامو باز کرده بود ناخواسته در اختیارش بودم اومد پایین تر شرتمو در آورد با انگشتاش روی رونمو دست میکشید سرشو گذاشت بین پاهام برام میخورد چند دقیقه تو همین حالت بود برام انگار همش خواب بود یه حسی میخاست جلو کارش و بگیرم ولی نمیخاستم از اون حال خارج شم بلند شد شرت خودشو در آورد کیر تقریبا تیره و متوسطی داشت گفت برام میخوری گفتم دوست ندارم باز خواهش کرد قبول نکردم کیرشو اورد جلو کسم به لبه هاش میمالید تو همین حالت بود منم نفس نفس های کوچیکی میزدم دو سالی میشد سکس نداشتم کیرشو اروم کرد تو خودشم روم خوابید بدن جفتمون کلا روغنی شده بود سینه هامون وسط هم بود تلمبه هاشو کم‌کم بیشتر میکرد یه درد خفیفی داشتم نفس نفس میزد منم یه حس شهوت و گیج و منگی داشتم کنارم گوشم گفت نرگس خیلی تنگی عزیزم عاشقتم ازم تعریف میکرد رونای درشتی داشت پاهامو کامل باز کرده بود تلمبه هاشو سریعتر میزد میگفتم اروتر اصلا انگار محو شده بود جای دیگه گفت تمومه الان داره میادددددد آه نفس نفس میزد کیرشو در اورد اب داغشو ریخت رو ناف و شکمم ابش زیاد بود اولش با فشار بود که چند قطرش رو گردنم و سینم ریخت زود ابش اومد شاید 5 مین هم نشد دستمال آورد من و خودش و تمیز کرد یه جو سنگینی خونه رو گرفته بود من اصلا حرفی نمیزدم و فقط داشتم لباسمو میپوشیدم اونم کاملا ساکت بود کیف و گوشیمو برداشتم از خونه زدم بیرون رسیدم خونه رفتم مستقیم حموم زیر دوش گریه کردم یه حس غیر قابل بیانی داشتم شمارشو و پاک کردم یه هفته بعدش هم از کار تسویه کردم دیگه اصلا سراغی ازش نگرفتم چند روز بعدش هم برگشتم سمنان الان چند ماهی میشه از اون موضوع یه تجربه عجیب و ناخوشایندی بودنوشته: نرگس

58