خیانت به دوست دخترم

من قبل ازدواج با ی دختر دوست بودم به اسم زهرا … خیلی اهل سکس و حشری بود دستشو میمالیدی فقط میخاست بهت بده … خیلی باهاش بودن حال میداد … اما ازونجایی که خونوادگی بهم نمیومدیم و منم حس میکردم امکان خیانتش بالاست نگرفتمش. یکی دو سالی گذشت تا اینکه یروز بهم پیام داد عکست کنار خانومت ناراحته انگار منم بهش گفتم نمیدونم چرا ؟گفت برای اینه که منو نگرفتی تو دلت پیش منه … کلی حرف زدیم و خاطراتو مرور کردیم گفت باهمم فلان جا دیدتمون و دوستش نگذاشته بیاد نزدیک سلام کنه. اونموقع ماه رمضون بود ی روز ظهر بهم پیام داد من خیلی گشنمه جاییم نمیتونم برم میای بریم بیرون شهر یچیزی بخوریم و برگردیم منم کارمو پیچوندم و رفتیم ب اولین همبرگری بیرون شهر ک رسیدیم برای هر کدوممون یه همبر خریدم.وسط خوردن همبر هی میخاست همبرشو دهن من بزاره منم میخوردم و اونم از همبر من خواست. همینطور که میخوردیم منم داشت حشرم میزد بالا دیگه کم کم رفتم سمت لبش و لبش رو شروع کردم خوردن اونم خیلی قشنگ شروع کرد خوردن لبای من … اونموقع رفته بودیم توی ی کوچه جلوی همبر فروشیه و من میترسیدم هر دیقه یکی برسه این شد که بهش گفتم زهرا میخای بریم جایی با سر تایید کرد.تو راه در حین رانندگی دستشو گرفته بودم و ماساژ میدادم که بهم گفت نکن حشری میشم گفتم منم همینو میخام و دستم رو گذاشتم از روی شلوار وسط پاش یکم مشت کردم روناشو و اروم اروم خودش دستمو برد تو شلوارش منم حین رانندگی داشتم انگشتمو تو کسش تکون میدادم خانومم که تو فضا ناله هاش ماشینو پر کرده بود … اروم اروم اونم دستشو کرد تو شلوارم و کیرمو چنگ زد و شروع کرد با کیرم بازی کردن دیگه تو حال و هوای خودم نبودم ی گوشه سریع زدم بغل صندلیشو کشیدم عقب تر و رفتم بین پاش شروع کردم لیسیدن کسش … انقدر تو حشر جذاب میشد که هی سر منو فشار میداد و اه و ناله میکرد منو بیشتر حشری میکرد … از یور میخاستم بکنمش از یور میدونستم دختره … دیگه منم سر کیرمو گذاشتم لب کسش اما تو نکردم یکم بازی کردم با کسش و با انگشتمم میمالیدم چوچولشو تا ارضا شد …منم دیگه نمیتونستم تحمل کنم رفتم نشستم رو صندلیم و پاهاش رو گرفتم دور کیرم گذاشتم و شروع کردم با پاهاش برا خودم ی فوتجاب تمیز ردیف کردن انقدر با پاهاش ور رفت تا منم ارضا کرد …چند بار دیگه هم دلش سکس خواست اومد سراغم اما من که ترسیدم دیگه رابطمون از حد بگذره و تابلو بشه دیگه باهاش کامل بهم زدم.نوشته: احسان

118