نزدیك بود ابم بیاد ك بلند شدم و شروع كردم با كسش ور رفتن و خوابوندمش لبه ی تخت
پاهاشو اوردم بالا رو شونه هام و كیرمو میمالیدم رو كسش كه یه دفعه گفت لعنتی كیرتو بده بهم دیگه و خودش با دستش گرفت و منو به سمت خودش كشید كه كیرم یه دفعه وفت توش و خیلی دردش گرفت اخه كسش خیلی تنگ تر از اون چیزی بود كه فكرشو میكردم