سلام،قبل از اینکه بریم سر اصل ماجرا،میخوام بگم این مطلبی که نوشتم داستان نیست،قشنگترین خاطره سکسی م هستش،اصولا من با داستان نوشتن مشکل دارم،اینکه یکی بیاد توهمات سکسی شو بنویسه و خواننده هم لذتی نمیبره،باید خاطرات واقعی گفته بشه،بهتون اطمینان میدم تموم نوشته هام عین واقعیته،البته مطمعنم با خوندنش میفهمین،این اولین خاطره سکسی زندگیم نیست ولی بهترینشه،من حامدم الان سی و دو سالمه،بچه شمالم و آمل زندگی میکنم ،جریان برمیگرده به سال 92 تا 95،اونموقع دانشجوی ارشد بودم،خانواده ما کم جمعیته ،من فقط یه خواهر دارم ،پدرم بازنشسته س و مادرم تو قسمتی از خونمون آموزشگاه خیاطی داره،البته آموزشگاه از ساختمان خونه ما جداست ولی حیاط آموزشگاه وخونه مشترکه. و به هم راه داره،بخاطر همین تا دلتون بخواد زن و دختر رفت و آمد میکنن،البته من از ترس مادرم تخم نداشتم حرکتی بزن،میرسیم به ماجرای اصلی،پاییز 92بود ،تقریبا دم ظهر بود،تو اتاقم دراز کشیده بودم،دیدم تو حیاط یه دختره داره مادرمو صدا میکنه،بعد از چند دقیقه صداش قطع شد،گفتم حتما رفته،منم با شلوارک و رکابی از اتاقم اومدم بیرون که یهو دیدم هنوز تو حیاطه،تا چشمم افتاد بهش دلم لرزید،تا چندثانیه فقط نگاه ش کردمو هیچی نگفتم،بعدش یهو بخودم اومد ،_ببخشید مامانتون خونست؟اخه آموزشگاه نبود!!_نه،خونه نیست،احتمالا بیرونه،زود میاد،میخاین آموزشگاه باشید من زنگ میزنم بیاد_ممنون،بگید سارا اومده_چششم،حتماتو تموم گفتگو من فقط محو صورتش شدم،یه دختر بسیار جذاب،گندمی،با چشمای درشت و کشیده ،لبای قلوه ای که تو نگاه اول هرکسی فکر میکنه پروتز کرده، اصلا نمیخوام بزرگ نمایی کنم اما به شدت شبیه إبرو خواننده ترک بود،منتها کم سن و سال تر و گندمی ،بعد خداحافظی باهاش تا ده دقیقه تو شوک بودم،تا اینکه یادم اومدو به مادرم زنگ زدم بیاد آموزشگاه،اون روز با فکر سارا گذشت و من چند بار دیگه دیدمش،با خودم گفتم دختری به خوشگلی اون عمرا به من پا بده(اشتباهی که اکثر ما پسرا میکنیم)تا اینکه دلم طاقت نیاورد و یه شب رفتم تو آموزشگاه و از بین مدارک کارآموزا پرونده ش رو در اوردم،تو پرونده کپی شناسنامه،شماره تماس و عکس سه در چهار بود،شماره ش رو برداشتم،وقتی میخاستم برم از روی کنجکاوی کپی شناسنامه شو نگاه کردم،دیدم متولد74 و اذر ماهیه کپی رو ورق زدم یهو شکهه شدم،عهههه خانوم مطلقه هستش،پشمام ریخت،کدوم کسخولی این فرشته رو طلاق میده،اومدم تو اتاقم شماره شو سیو کردم،ولی زنگ نزدم،چند روز بعد از حرفای مامانم تو خونه فهمیدم به مادرم گفته شوهرم دست بزن داشته،معتاد بوده و از این حرفا،شب شدو رفتم تو گوشی،آخرش بر ترسم غلبه کردم یه اس دادم بهش،اخه اونموقع شبکه های اجتماعی نبود_سلام سارا خانوم_شما؟_بعدا خودم معرفی میکنم،فقط بدجور دل گیره پیشتون،بخدا دوستت دارم،_ببین اگه معرفی نکنی ،دیگه جواب نمیدم،_میترسم بخدا،از اینکه قضاوت بد کنید راجبم_اگه جرات داری بگو،مطمعن باش منم ابروتو نمیبرم،_حامدم،پسر شراره خانوم،دیدم دیگه جواب نداد،پشمام ریخت،گفتم ابروم رفت،از ترس رفتم تو اتاق پدر و مادرم که اگه زنگ زد به مادرم متوجه شم،بعد یه ربع اس ام اس داد_واقعا چی راجب من فکر کردی که به خودت چنین اجازه ای دادی؟_مگه چکار کردم ؟ دوست داشتن جرمه؟اگه میومدو تو کوچه جلوتو میگرفتم و اونجا ابراز علاقه میکردم خوب بود؟خلاصه با چنتا اس ام اس نرم تر شدوبعدش شروع کرد از مشکلات و مسائل زندگی ش گفت،گفت مطلقه س ،و … ،منم گفتم میدونم و برام مهم نیست، کلی دلگرمش کردم و گفتم توام حق زندگی داری و اینا، اونشب گذشت و اس ام اس دادن ما تبدیل به یه عادت شدو اگه روزی چند ساعت باهم حرف نمیزدیم نمیشد،شبام تا صبح تو اتاقم باهاش صحبت میکردمو اس ام اس میدادیم،تا اینکه کمتر از یه هفته حرفای سکسی مون شروع شد،ازم پرسید سابقه سکس داشتی منم گفتم چندبار و دیدم خیلی دوست داره راجبش بشنوه ،منم از اون شب بیشتر زدم تو فاز سکس و این حرفا،چند شب بعدبهم گفت میتونی ساعت 2شب به بعد بیای دم خونمون،سورپرایز دارم برات،گفتم باشه،شب شد و تلفنی صحبت میکردیم باهم تقریبا ساعت 3بود که گفت بیا طرف خونمون ،رسیدی تک بزن،خونشون رو میدونستم کجاست،با پدر مادرش زندگی میکرد،رسیدم.دم خونشون گفت بیا تو کوچه،خونه شون تو یه کوچه تنگ و بن بست بود که موتور به زور میشد بره داخلش،کوچهه حالت ال داشت یعنی وقتی میرفتی داخلش اصلا دید نداشت ،رسیدم تو کوچه تک زدم،منتظر بودم در واشه بیاد بیرون ،یهو دیدم یه پنجره از انتهای کوچه بازشد،گفت پس کوشی،من دم پنجره م،خودمو رسوندم دم پنجره دیدم با. یه تاپ خوشگل مشکی و ارایش کرده دم پنجره س،اولین باری بود که سر لخت میدیدمش،داشتم سککککته میکردم،خدایا چقدر این دختر خوشگله،وااای چشاشو ،نصفه شب بودو خماری چشاش ،خیلی جذاب ترش کرده بود،تازه اونجا بود که فهمیدم غیر از صورت جذابش چه سینه های بزرگی داره،عرض شونه هاش خیلی کوچیک و دخترونه بودو باعث میشد بزرگی سینه هاش خیلی به چشم بیاد،یهو بخودم اومدم دیدم داره ریز می خنده،گفتم سارا انگار دارم خواب میبینم ،شروع کرد خندیدن و گفت دیوونه ی خل ،بیداری،بی اختیار دستمو گذاشتم رو دستاشو انگشتای ظریفشو گرفتم تو دستم،گفتم خیلی خوشحالم که تو رو دارم،بعد رفت لپ تابشو اوردو شروع کرد با جذییات عکسای قدیمی ش رو نشون دادن ، انگار یه عمر منو میشناسه،پشت هر عکسی هم یه خاطره تعریف میکرد،معلوم بود تنهاس و دوست داره یکی کنارش باشه،بهش گفتم سارا کسی نمیاد تو کوچه؟گفت نه بابا،تو این کوچه دو تا خونه س ،یکی ماییم که آمار پدرومادرمو دارم خوابن،خونه بغلی هم یه زن و شوهر مسنن،خیالم راحت شدو از پشت نرده دستمو بردم تو موهاش نوازش کردم موهاشو،با لبخندو یه حالت خاصی تو چشام نگاه کرد، انگار اونم خوشش میومد،موهای بلند و تقریبا فری داشت،دستمو بردم پشت سرشو صورتشو رسوندم به نزدیک صورتم،یه مخالفت ریزی کرد ،انگار بیشتر به ناز کردن شبیه بود،هرطور شده لبشو بوسیدم،بعد نوازش گردن و موهاش دوباره خواستم ببوسمش که گفتم یه لحظه وایستا من برم الان میام،رفتو بعد دو دقیقه برگشت،گفت خواستم مطمعن شم مامان بابام خوابن،شروع کردم خوردن لباش،لباش خیلی حجیم و قلوه ای بود، خوردن لباش که تموم میشد بایه حالتی لباشو رو لبام مومالوند و سرمیداد،بدجور کیرم شق کرده بود،دوست داشتم نرده هارو بکنم و برم تو اتاقش و تموم بدن شو بخورم،بهش گفتم کاش این پنجره نبود،کاش میشد منو تو یه شب کنارهم بودیم،بی اختیار دستمو از زیر تاپ بردم داخل و با هزار زحمت از زیر سوتینی که خیلی سفت بود رسوندم به سینه ش،وای سینه هاش انقدر گرد و خوش فرم بود که به راحتی میتونستی از زیر لباس با لمس کردن فرمشو تجسم کنی،انقدر سینه هاش گنده بود که تو دستم جا نمیشد،شروع کردم به مالیدن،سینه هاش،سارام اصلا مانع من نبود و معلوم بود داره لذت میبره،با انگشت اشاره و شستم نوک سینه شو گرفتم و بی اختیار یه فشار ریز دادم،دیدم سارا یه حالت ضعف کردو یه اه کوچیک کرد،فهمیدم که نوک سینه هاش تحریک ش میکنه، بعد چند دقیقه سارا بهم گفت ساعت چهارونیمه،نمیخای بری؟گفتم دوست دارم تا اخر عمرم همینجا باشم،خندیدو گفت،مثل اینکه بهت خوش گذشته، گفتم سارا کیرم داره میترکه،زد زیر خنده و سرشو آورد جلو تر و از پشت نرده کیرمو رو شلوار دید،گفتم بزار درش بیارم تا عمق ماجرا رو خوب درک کنی ،تا اومد بگه نه ،کیرمو در اوردم، با دیدن کیرم چند لحظه خشکش زد،(از خودم نگفتم ،من تقریبا 175 قدمه،چهره م کاملا معمولیه ولی کیرم بدک نیست 17 سانت میشه البته خیلی قطر کیرم زیادتر و کله کیرم بشدت بزرگه)،بعدش سارا خندیدو با یه لب خدافظی کردیم، توراه با کیر شق کرده فقط تو فکر سارا بودم،رسیدم خونه دیدم پیام داده،دارم شرتمو عوض میکنم،خیس خیسم،منم که تازه داشتم آثار شق دردو حس میکردم،گفتم منم بدجور شق درد گرفتم،اونشب تموم شدو دو سه شب دیگه بازم رفتم پشت پنجره واسه دیدن و مالوندن سارا، یه شب بهش گفتم_ واقعا حالم خوب نیست،اذیت میشم بعد قرارمون_منم حال منم بهتر از تو نیست_بدشانسی من خونمون همیشه شلوغه و خیلی کم تنها میشم،میتونم مکان جورکنم ببرمت خونه دوستام،اما آدم عشقشو هرجایی نمیبره_الهی من فدات شم که انقدر به فکرمی،ببین قول نمیدم سعی مو میکنم یه حرکتی بزنم ،تا جمعه منتظر باش،_چکار میخای بکنی؟_بزار قطعی کنم،بهت میگم،فقط قول نمیدما-باشه عشقمجمعه شد،تقریبا ساعت نه و نیم گوشیم زنگ خورد،برداشتم سارا بود-سلام،کجایی حامد؟-سلام عزیزم خونه،منتظر تماست بودم،چی شد؟تونستی کاری کنی؟_تقریبا اوکی شده ،ببین بابا مامانم با عموم میخان برن پارک جنگلی،الان دارن آماده میشن ،من بهونه آوردم،به مامان گفتم پریودم،دلم درد میکنه ،خونه میمونم استراحت میکنم،اونام چون قرار گذاشته بودن با عموم اینا نتونستن کنسل کنن ،قرار شد من بمونم خونه و اونا دارن میرن،فکرکنم یه ربع دیگه حرکت کنن_اییووول،ببین من برم اماده شم،کی حرکت کنم ؟راستی چیزی میخای توراه برات بخرم؟-نه عزیزم،ممنون ،ببین یجور حرکت کن،نیم ساعت دیگه اینجا باشی_باشه قربونت شم،فعلا_فعلا عزیزموای انگار دنیا رو بهم دادن،پریدم تو حموم یه دوش گرفتمو کیر و خایه رو صافو صوف کردم،زیر دوش تازه یادم اومد قرص تاخیری نخوردم تا برم از داروخانه بگیرم و بخورم یکساعت میشه،یهو یاد بابام افتادم،بابام بخاطر سن و سالش اهل تریاکه،با اینکه از تریاک و این اشغالا متنفربودم اما کیه که ندونه تریاک خاصیت تاخیری قوی داره،رفتمو از جنس ای بابام یه ذره کندمو خوردم،هنوز تو راه بودم که سارا زنگ زد_ کجایی پس؟اینا یه ربع رفتن،_نزدیکم عزیزدلم،دارم میرسم_ببین نمیخاد زنگ خونه رو بزنی،دربازه بیا تو_باشه خوشگلمرسیدم دم در خونشون،رفتم داخل دیدم در حیاط یخورده بازه،وقتی رفتم داخل حیاط خونشون ،یه استرس کوچیکی داشتم،دروبازکردم رفتم داخل دیدم،سارا جلو آینه ست،واااای،چقدر ماه شده بودیه تاپ یقه اسکی سفید،با شلوارک طرح جین جذب ،کلی آرایش کرده بود،اما خداوکیلی انقدر خوشگل بود که نیازی به ارایش نداشت،بی اختیار بغلش کردم،دستمو انداختم دور کمرشو ،چسبوندمش به خودم ،سرپا شروع کردم خوردم لباش،انگار اونم مثل من منتظر این لحظه بود،دستمو از دور کمرش باز کردمو،از زیر شلوارکو شرت رسوندم به کونش،همزمان لباشو میخوردمو کونشو میمالیدم،بعد سه چهار دقیقه خوردن لباش،گفت حامد بشین یه چی بیارم ،رفتو با یه ظرف هندونه برگشت اومد تو بغلم رو پام نشستو باهم یخورده هندونه و نوشیدنی خوردیم،توهمون حالت که روپام نشسته بود دراز کشیدم روش ،شروع کردم خوردن گردنش،بهم گفت پاشو بریم تو اتاق خودم،رفتیم تو اتاقش،تخت نداشت دوتا بالشت و تشک پهن کرده بود،تموم لباسامو دراوردم ،فقط شرط پام بود،کیرم داشت شرتو پاره میکرد،بغلش کردمو روش خابیدم،دستشو داد بالا و به زور تاپو سوتین شو در اوردم،خیلی تنگ بود،وااای چه سینه هایی داشت،عین دوتا توپ بزرگ گرد،فقط سینه سمت راستش یه نمه بزرگتر بود،بغلم کردو اونم شروع کرد خوردن گردنم،بعدش بادستام سینه هاشو میمالیدمو شروع کردم خوردن سینه هاش،بدن گندمیش حالا تو بغلم بود،از خوردن سینه هاش لذت میبرد،داشتم نوک سینه هاشو میخوردم که دوتا پاشو دورکمرم حلقه کردو منو بیشتر به سینه ش چسبوند،اومدم پایین ترو شکمو نافشو لیس زدمو بوس ریز کردم،بلند شدم از روش که شلوارکشو در بیارمو کوسشو بخورم،دیدم کیرم انقدر راست شده که سرکیرم از شرت بیرون زده،سارا که کیرمو.دید خندیدو کیرمو تودستاش گرفت،با خنده گفت وااای قصد کردی جرم بدی؟؟چقد کلفته،شرتمو در اوردمو ،رفتم سراغ شلوارکو شرت سارا،اوناروهم با کمک سارا راحت دراوردم،پاهای سارا رو بازکردم،دیدم یه کس صاف و تپل سبزه که از خیسی بزق میزنه جلو چشمه،لبه های کوسش قرمز شده بود،صورتمو بردم لای پاش که کسشو بخورم،گفت نههه خوشم نمیاد،نکن،گفتم من خوشم میاد،هرکارکردم نداشت بخورم کوسشو،منم فقط یه بوس مشتی از بالا کسش کردمو کیرم گذاشت لای پاشو روش دراز کشیدم،انقدر کوسش خیس شده بود که کیرم لای کوسش به راحتی لیز میخورد،روش دراز کشیدم،بادستام موهاشو دادم کنارو لبشو بوسیدم،انگار خواب بودم ،باورم نمیشد یه روز همچین تیکه ای زیرم بخابه،بعدخوردن لبش یخورده کیرمو لای کوسش به حالت تلمبه زدن انداختم،دیدم سارا به حالت گریه و التماس میگه حامد بکن توش،پاهاشو بازکردم کیرمو گذاشتم روی لبه کوسش ،با کوچکترین حرکتی،نصف کیرم رفت داخل،وااای کوسش خیلی داغ و لیز بود،شروع کردم تلمه زدن،دستامو کنار شونه های سارا ستون کردمو آروم کیرمو تو کوسش عقب جلو میکردم،حس سرخوشی و لذت عجیبی داشتم، سارا بهم گفت حامد بغلم کن،تو همون حالت بغلش کردمو سعی کردم ریتم تلمبه هامو سریع تر کنم،کوس سارا انقدر خیس بود که اب کوسش خایه هامو خیس کرده بود،بعد هر چنتا تلمه یبار محکم به کوسش ضربه میزدم تا کیرم تا ته کوسش بره،اونقدر از گاییدن کوس سارا لذت میبردم که درد گاز گرفتنای سارا از شونه هامو حس نمیکردم،صدای ناله های سارا با صدای تلمبه های من رو کوسش تموم خونه رو برداشته بود،سارا زیر کیرم لذت میبرد، پنج شش دقیقه تو همین حالت کوسشو گاییدم،بعد بهم گفت یخورده اروم تر بکن میخوام ببینم چطور کیر کلفتت تو کوسم میره،سرشو بلند کرده با لذت خواستی رفتن کیرم تو کوسش رو تماشا میکرد،وقتی میدیدم سارا از کیرم لذت میبره احساس قدرت میکردم، بلند شدمو سارارو چرخوندم و به شکم خوابوندمش،کونش زیاد بزرگ نبود، پهن بود،ولی زیاد تپل نبود، سارا به شکم خابیده بود اومدم پشتش نشستم،یهو کونشو سفت کرد گفت حامد از پشت نکنی،بدم میاد،معلوم بود تجربه خوبی نداره،گفتم باشه،یخوره از پشت کوسشو انگشت کردمو بعد سر کیرمو گذاشت رو کوسش اروم خوابیدم رو کونشو تقریبا تموم کیرمو کردم تو کوسش،این پزیشن به من خیلی مزه داد،از پشت رو سارا خوابیده بودمو داشتم رو کوسش تلمه میزدم، اونم تو اوج لذت بود،دستشو رسونده بود روکوسشو ،با انگشتش کوس خودشو و کیرمو لمس میکرد،کم کم داشت ابم میومد،بهش گفتم مدلو عوض کنیم رفتم کنار دیوار نشستم، بالش گذاشتم پشت کمرمو پاهامو دراز کردم سارا اومد تو بغلم،کیرمو تو دستش گرفت،از اینکه کیرمو لمس میکرد لذت میبرد،با شهوت تمام گفت این کیر مال خودمه باید فقط توکوس من باشه،با یه ناز خواستی کیرمو تنظیم کرد رو کوسشو ،کیرم رفت داخل کوسش ،دیدن چشای خمارش دیوونه ترم میکرد،منو بغل کردو کیرمو تو کوسش عقب جلو میکرد،سینه های سفتشو بادست گذاشت تو دهنم،منم دستام رو کونش بودو کمک میکردم که راحت تر رو کیرم کمر بزنه،اروم یکی از انگشتامو گذاشتم رو سوراخ کونش و سوراخ کونشو میمالیدم،انگار خوشش اومده بود ریتم سارا تندتر شد،دقیقا چند دقیقه بود که به زور ابمو نگه داشته بودم،تویه لحظه حس کردم اب تموم بدنم داره خالی میشه،سارا رو تو بغلم فشار داردمو،تموم ابم ریخت داخل،کوسش،جفتمون خیس عرق بودیم،چند دقیقا بدون حرکت همدیگرو بغل کردیم،خیلی نارحت بودم،سارا فهمید که بخاطر ریختن ابم تو کوسشه،بعدش خندید از کیرم بلند شد،لای پاهای نازشو کیرمو با دستمال پاک کرد،بلند شد ،دستمو گرفتو برد جلوی آینه قدی اتاقش،همدیگرو لخت تو آینه دیدیدم،خندیدو گفت دفعه بعد باید منو جلو آینه بکنی تا منم ببینم،دید هنوز ناراحتم،گفت دیوونه ناراحت نباش،بعدش قرص اورژانسی میخورم،خیالت راحت نمیزارم حالا حالاها باباشی،خیالم راحت شدو. دوباره لبای نازشو بوسیدم،لباسامونو با کمک هم پوشیدیم،ازش تشکر کردمو خاستم برم،دم در گفت وایسا برات هدیه دارم،رفتو با یه پلاستیک فریز برگشت،نگاه کردم دیدم توش دستمال مچاله شده س،دوتایی زدیم زیر خنده،گفت دستمالارو هم بنداز تو سطل خیابون،از اون روز به بعد سه سال منو سارا باهم بودیم،بهترین سکسمونم همین سکس بود،اما بعد سه سال با مطرح کردن علاقه م به سارا ،خانواده م مخالفت کردن و گفتن نمیزاریم یه مطلقه عروسمون شه(ریدم تو این طرز فکر ما ایرانی ها)سارام بعد دو سال ازدواج کرد و رفت تهران،نوشته: حامد
113