الان كه اين رو مينويسم كنارم دراز كشيده. خواب خوابه و يه دستش روى بدن برهنه منه. دستش با نفس كشيدن من بالا و پايين ميره. ديشب خيلى خستش كرده انگار.ديشب:روى تخت دراز كشيده بوديم و موزيک گوش ميداديم. محو تماشاى چشماش و مژه هاش بودم. واقعا زيبا بود. چشمهاى خاكسترى, پوست سفيد و ابروها و مژه هاى طلايى. از جلوى ديدم رفت كنار و وقتى برگشت ديدم كه چند تا دسته طناب توى دستشه.-زانو بزن.روى تخت زانو زدم و خودش پشت سرم نشست. شروع كرد به بوسيدن و مكيدن گردنم. گردن من حساسترين جاى بدنمه. ناله هام اتاق رو پر كرد. دستش رو كشيد روى كصم و با خنده گفت-بذار اول بهت دست بزنم بعد خيس شو.زبونم رو در آوردم. خنديد.دستات رو ببر پشت سرت. با هر كدوم از دستات مچ اون يكى دستت رو نگه دار. مثل دست به سينه, اما از پشت.دستم رو تو حالتى كه گفت بردم. آروم طناب رو پيچيد دور مچ دستام و به هم بستشون. طناب رو از گردنم رد كرد و پيچيد دور سينه هام. چند بار اين كار رو تكرار كرد. طناب روى سينه هام شبيه پنتاگرام شده بود. لبخند زد.-بهت مياد.دوباره شروع كرد به بوسيدن لب ها و گردنم. حركاتش خشنتر ميشد و ناله هاى من بلندتر. از امتداد رگ گردنم تا كل بدنم پخش ميشد. يه قلقلک عجيبى داشت. يک دفعه كارشو متوقف كرد و من رو به شكم انداخت روى تخت. تقلا ميكردم تعادلم رو حفظ كنم. گره طناب رو گرفت و با همون بلندم كرد. رفت سمت ميز اتاق.اين خط كش چوبيه. معمولا ميگن خيلى درد داره. قراره اسپنک شى. تو آستانه تحمل دردت بالاست؟اوهوم.-اوهوم؟+ببخشيد, بله.-خوبه.دستش رو گذاشت روى كمرم تا ثابت بمونم. از هيجان تنفسم تندتر و تندتر ميشد. اولين ضربه رو زد. كاملا آروم بود, مثل نوازش. چند تا ضربه آروم زد و يک دفعه خط كش رو خيلى محكم آورد پايين. اين يكى درد داشت لعنتى.بشمار١, ٢, ٣, ٤,به چهار كه رسيد محكمتر شد. ضربه هاى تند و محكم. نه ميتونستم تكون بخورم و نه ميتونستم از زير دستش در برم. از اين استيصال خودم هيجان زده شده بودم. هيجان زده شده بودم كه كاملا تحت اختيارشم و درد و لذتم دست اونه. ضربه ها يكى يكى و پشت سر هم روى پوستم فرود ميومدن. سعى ميكردم تقلا كنم ولى نميتونستم تكون بخورم. كم كم برام غير قابل تحمل شد. انگار كه ميتونست بدنم رو بخونه گفت:فقط ١٠ تا ضربه خيلى محكم ميزنم, بعدش تموم ميشهمكث كرد-البته فقط اسپنک شدنت تموم ميشه. بشمار.چشمامو به هم فشار دادم و مچم رو محكمتر با دستام گرفتم. صدام ميلرزيد:١, ٢, ٣, ٤,… ٨سر هشت مكث كرد. انتظار نداشتم ولى دو ضربه آخر رو خيلى محكمتر زد.-٩, ١٠ناله ميكردم. تحريک شده بودم. من رو مثل يه حيوون با طناب بسته بود و داشت بى رحمانه اسپنكم ميكرد براى لذت خودش. با اين فكرها خيستر ميشدم.رفت پشت سرم و كيرش رو فرو كرد. سايزش واقعا بزرگ بود. ميخورد به ته رحمم و دردش زياد بود. همزمان با ضربه هاى محكم كيرش گردنم رو فشار ميداد. به پشت پرتم كرد روى تخت كه بتونه صورتمو ببينه. تقلا كردنم رو. درد كشيدنم رو. تحقير شدنم رو. مجبورم ميكرد توى چشمهاش نگاه كنم و محكمتر با كيرش به ته كصم ضربه ميزد. دهنم رو باز كردم كه ناله كنم. تف كرد توى دهنم و دهنمو با دستش بست. با ولع قورتش دادم.كشيد بيرون و يه طناب ديگه آورد.-جفت پاها با هم بالا. پاهات رو خم كن توى شكمت. رون پات بخوره به شكمت ولى ساق پات بالا باشه.اطاعت كردم. پاهام رو بست به همديگه و طنابشون رو وصل كرد به طناب بانديج سينه هام.دلم سوخت. اين يكى قراره واقعا بد باشه.قبل از اين كه بتونم حرف بزنم محكم با خطكش كوبيد روى رون پام. ناله ميكردم و سعى ميكردم از زير دستش در برم اما نميتونستم. دست و پاهام بسته بود و دستاش خيلى قوى بودن. خط كش چوبى واقعا درد داشت. رونهام ميسوختن و داغ ميشدن. داشت گريم ميگرفت.ده تا ديگه. بشمر. اگه تكون بخورى از اول شروع ميكنم. جيغ بزنى از اول اول اسپنک ميشى.شروع كرد به زدن ضربه ها. تحمل دردشون يه طرف و تلاش براى تكون نخوردن يه طرف ديگه. انگار آتيش توى بدنم پخش ميشد. ده تا ضربه رو به زور تحمل كردم.ساق پاهام كه روى هوا بودن رو گرفت و كيرش رو تا ته فرو كرد. ناخودآگاه جيغ زدم. محكم زد توى صورتم-خفه شو. صدات در نياد.محكمتر عقب و جلو كرد. نميتونستم ساكت بمونم. كيرش ميخورد به ته رحمم و دردش وحشتناک بود. بى اختيار جيغ زدم. تف كرد توى دهنم و گردنم رو محكم فشار داد. گردنم رو فشار ميداد و عقب و جلو ميكرد. بعد از اين كه مطمئن شد ديگه زيرش تكون نميخورم كشيد بيرون و صورتمو برد جلوى كيرش. سر كيرش رو با فشار زياد ميخوردم و بعد كل كيرش رو فرو ميكردم توى دهنم. ناله ميكرد. ناله هاش تحريكم ميكردن. معنى ناله هاش اين بود كه دارم كارمو درست انجام ميدم. ناله هاش بلندتر شدن و فهميدم داره ارضا ميشه. كيرش رو تا ته فرو كرد و آبش رو ريخت توى دهنم. خواستم قورت بدم اما چند قطرش ريخت بيرون.ريختى بيرون. به خاطرش تنبيه ميشى.روى شكم خوابوندم. پاهام رو آورد بالاتر و خط كش رو برداشت.متولد كدوم روز ماهى؟+بى…بيستم.كف هر كدوم از پاهات ٢٠ تا ضربه ميزنم. بلند ميشمارى. اگر پاهات رو تكون بدى از اول شروع ميكنم.منتظر جوابم نموند. شروع كرد به ضربه زدن. محكم بود. دردش خيلى از اسپنک بيشتر بود. با جيغ و گريه تا ٢٠ شمردم. كف پام ميسوخت. دلم ميخواست التماسش كنم كه بيست تاى بعدى رو نزنه ولى غرورم اجازه نميداد. رفت سراغ اون يكى پام. ١٩ تا ضربه رو با اشک و ناله تحمل كردم اما به بيستمى كه رسيد پام رو تكون دادم. دست خودم نبود. دردش وحشتناک بود.اسپنک ميشى. با خط كش نه, با شلاق. نه هر شلاقى, گربه نه دم.گربه نه دم شلاقى بود كه نه تا طناب كلفت داشت كه هر كدوم ٤ تا گره داشتن.كلا ٢٠ تا ضربه ميزنم. بشمر.ميلرزيدم. اصلا طاقت دوباره اسپنک شدن رو نداشتم. اولين ضربه روى پوستم نشست. نه توان تكون خوردن داشتم نه ناله كردن. مثل گوشت افتاده بودم روى تخت و دعا ميكردم با هر ضربه محكمتر نشه. اون هم كوتاه نيومد و هر ٢٠ تا رو محكم محكم زد. بعد از آخرين ضربه, ناله بلندى كردم. شلاق رو انداخت زمين. بغلم كرد و سيگارش رو روشن كرد. رفت كنار پنجره و شروع كرد زخم هام رو تماشا كردن.نوشته: شراره
2.4K