عاشق رئیسم شدم ,بیشتر ممه هاش

صبح شده بود و بعد کلی اینور اونور تو تختوهی مالوندن چشام، بلند شدمو رو تخت نشستم، یه نگاه به ساعتم انداختم که ساعت 9 شده، سریع خدمو جم کردم و رفتم تو خونه که چشم خورد به ریختو پاش مهمونی دیشبکل خونه بهم ریخته بودسرمو چرخوندم لباس الهامو اونجا دیدمرفتم نشستم رو صندلی ک یادم افتاد دیشب چجوری داشتم میکردمش زیادی مشروب خورده بودم اصلا حالیم نبود ولی قشنگ سکسمون رو یادم بودمهمونی که تموم شد دستمو گرفت رفتیم تو اتاق همینکه وارد اتاق شدیم درو قفل کردوچسبوندمش به دیوار لبامو گذاشتم رویه گردنش اروم اروم گردنشو میخوردم اونم کامل خدشو اختیار من گذاشته بود جز این راهی نداشت اومدم بالا رویه لباش یه نگاه تو چشاش کردم چشاش معصوم و خوشگل بود بیشتر حرصیم میکرد شروع کردم لباشو میخوردم اونم لبامو اروم میخورددستمو کم کم بردم رو دلش یکم مالوندم بعد اروم اروم بردم زیر شلوارش گذاشتم رو کصش خیس خیس بود داشتم براش میمالوندم که سرشو برد عقب گفت: ارتین بسه میخام امشب جرم بدی دوس دارم زیرت جون بدم اون چشای سیاه و غرور مردونت همیشه منو جذب خدش میکرد الان باید حسابی بکنی منو، اینارو ک میگفت سرم داغ کرده بود پرتش کردم رو تخت محکملباساشو پاره کردم شلوار خدمم دراوردم از روی تخت انداختمش زمین کیرمو دراوردم گفتم چیه فک کردی همینجوری میکنمت باید حسابی لیسش بزنی کیرمو خایه هامو شاید دلم سوخت کردمت، شروع کرد خوردن کیرم از پایین تا بالا لیس میزد کیرمو، مصل کسی ک هیچی نخورده باشهتند تند میخورد و اومممم اومممم میکرد دستم رو موهاش بود از بالا نگاش میکردم اون چشاش ک داشت چشامو نگا میکرد کیرمو از دهنش دراورد و میگفت جووون من میمیرم واسه خوردن این کیرت ارتین دوس دارم همش دهنم باشه یه چک زدم رو صورتش و گفتم هیس حرف نباشه جنده کوچولوانداختمش رو تخت به پشت خابوندمش همیشه دوس داشتم موقع سکس طرف کاملا زیرم باشه حس قدرت بم میدهافتادم روش و دستامو گذاشتم رو دستاش کیرمو تا ته زدم تو کصش یه عاحححح بلند کشید و گفت جوووون جرمممم دادی ارتین کصم پاره شدتلمبه هامو محکم تر میکردمو ناله هاش بیشتر میشد خم شدم رو بدنش در گوشش گفتم: دوس داری دارم میگامت توله ارهدوسش داری مگ نهعاح میکشید و میگف اره همیشه تو شرکت خدمو زیرت تصور میکردم، کصافت الان داری واقعا جرم میدی داری میگایی منو تن تر بکن منو ارتین میخام زیرت جر بخورم امشب کصمو پر کن با اون کیرت جووون اوممممحرفاش دیونم کرده بود داشت ابم میومد ک کشیدم بیرون ازش سریع جلوم زانو زد میگف اب کیر میخام ارتین بده بخورم کیرتویهو همه کیرمو تا ته کرد دهنش و همون موقع تو دهنش ارضا شدم و همه ابمو میک میزد ولو شدیم رو تخت و چیزی یادم نیس خابم گرفت.یه تکون به خدم دادمو یادم افتاد که باید برم شرکت و دباره تو شرکت چشم به چش الهام میوفته.زنگ زدم به خانوم حمتی که بیاد خونه و چیزارو جم کنهخدم رفتم تو اتاق یه حموم کردمو رفتم جلو آینه یه کت شلوار شیک جذب پوشیدمو موهامو بالا دادم یه نگاه تو اینه کردم ، یه پسر 25 ساله مغرور ک جز خدش هیشکیو نمیدید چشام که به مامانم رفته بود کاملا سیاه سیاه و یه چش ابروی کشیده.تو راه شرکت بودم، حواصم رفت پیش الهام یه دختر مهربون و ساده 20 ساله و البته خیلیم خوشگل کلا کم پیش میاد از یکی خوشم بیاد ولی چشای این دختر دیونم میکرد البته هیچوخ جلوی خدش نشون ندادمسر مهمونی دیشب که دوتامون مست بودم حسابی از خجالت اون خوشگلیش و بدنش در اومدم اولین بارم بود که با یه دختر سکس میکردمتو همین فکرا بودم که به شرکت رسیدم یه بوق به نگهبانی زدم ک سریع درو باز کرد و رفتم داخل.محمدو دیدم از رفیقای علی بود نمیدونم واسه چی اومده بود ماشینو پارک کردم پیاده شدم که اومد پیشم و یه سلام علیک کردیم و میگفت که مهمونی دیشب عالی بوده و منم داشتم تایید میکردم که حرفش عوض شد و بهم یه پیشنهاد همکاری با شرکتم رو داد منم یه قرار صحبت باهاش گذاشتم و اونم رفتتو اسانسور بودم داشتم به این فک میکردم که اگ الهام منو ببینه چه واکنشی نشون میده چون دیشب اصلا نمیدونم کی از خونه رفته بوددر اسانسور باز شد چشم خورد به منشی دفترم حدیث یه دختر 28 ساله جلف با یه ارایش زیاد که مصل بز نگام میکردو منم هر دفعه اصن نگاشم نمیکردمسریع جلوم بلند شد یه خش امد گویی و سلام علیک اقا ارتین کرد از لحنش عصبی شدمو رفتم جلوش تو چشاش نگا کردم گفتم اقا ارتین؟سریع قیافش عوض شد و گفت ببخشید رئیس منظوری نداشتماومدم اینور بهش گفتم یه قهوه تلخ بگو بیارن دفتر منو یه راس رفتم تو اتاقمنشستم رو صندلی و پاهامو گذاشتم رو میز و یه سیگار روشن کردم و گذاشتم کنج لبم داشتم بیرون پنجره و نگا میکردم منظره دلگیری داشت، منم دوسش داشتم.تو حس خدم بودم که یهو حدیث در زد و گفت ببخشید قهوه تون رو اوردمگفتم بیا داخل قهوه گذاشت رو میزم و بدون اینکه حتی یه زره نگاش کنم با اشاره دستم بهش گفتم که برهسیگارمو خاموش کردم دیدم گوشیم زنگ میخوره نگا کردم دیدم الهامعسرد جواب دادممن:الو بفرماالهام:سلام ارتین خوبیمن:خوبمالهام :حالت خوبه!من: خوبمالهام: زنگ زدم واسه دیشب که بی خبر از خونه رفتم حالم اصلا خوب نبود نمیدونستم چی خوبه چی بد شوکه شده بودم ببخشید رفتم الان دارم میام شرکتمن:واسم مهم نیس دیگاینو گفتمو گوشیو قط کردمانگار از سکسی که کرده بودیم زیادم خوشحال نبود و منم اصلا برام مهم نیستو این مدت ک باهم اشنا شدیم بعلاوه اینکه دختر ساده و خوشگلیه فهمیدم خیلیم حشریهالبته واصم حکم یه عروسک و داره که یه مدت باهاش بازی کنم بعدش ولش کنمفک نکنم دیگ حسی واسه این پصر مونده باشه که بخاد عاشق بشه یا کسیو دوس داشته باشه بعد از اینکه مامان بابام مردن و این شرکت به من دیگ به هیچی حسی ندارمتو فکر بودم که تلفن شرکت زنگ خورد و حدیث منشیم بود گفت الهام خانوم اومدن میخان با شما حرف بزنن رئیس اجازه میدین!گفتم بگو بیان داخل… ادامه دارد…اگه دوس داشتین نظر بدین بقیشو بنویسم چون اولین داستانمه تشکرنوشته: SAD

135