اشتباهی که به کونی شدن من منجر شد

سلام بچه ها این ادامه داستان «اشتباهی که منجر به بی غیرتیم شد» است که با اسم جدید منتشر میکنم.بازم ممنون از کسایی که حمایت کردن…ممنون از کسایی که مودبانه انتقاد کردن…و کیر تو کس مادر اونایی که فحش دادن.داستان تا اونجا پیش رفت که کیارش منو توی باغ محسن اینا واسه اولین بار از کون و دهن گایید و واسه اولین بار بهم فحش مادر داد.صبح اون روز که بیدار شدم قرار بود حرکت کنیم به سمت خونه.من اصلا روم نمیشد تو چشای کیارش نگاه کنم انگار من باید از کارم شرمنده باشم نه اون.اما اون توی تیکه انداختن و تحقیر کردن من کم نمیورد…تا وقتی توی اتاق بودیم و وسایلمونو جمع میکردیم همش بهم میگفت دیشب خوش گذشت؟کونت چطوره؟یا بهم میگفت لکه آبت مونده رو تشک و میخندید.یا در کونی بهم میزد و کونمو میمالید…محسن صدامون کرد برای صبحانه ماهم رفتیم تو حال و نشستیم سر سفره و مشغول صبحانه بودیم که دیدم بچه ها با لبخند منو نگاه میکنن.البته بجز دانیال که قبلا هم گفتم بچه مثبت گروه بود یجورایی.بهو دوباره استرس شدید گرفتم باخودم گفتم نکنه فهمیده باشن!گفتم چه مرگتونه میخندین؟محسن گفت هیچی همینجوری آخه دیشب صداهای خنده داری شنیدیم.گفتم چه صداهایی؟گفت تو باید بگی آخه از اتاق شما میومد.انگار صدای تلنبه زدن بود.گفتم آها منو کیارش خوابمون نمیبرد داشتیم مسابقه سیلی زدن میزاشتیم ببینیم کی زودتر کم میاره.مگه نه کیارش؟کیارش با خنده گفت چی بگم والا…زدم پی کلش گفتم کیر خر الان همه فکر میکنن منم مثل تو کونیم.خندید گفت نترس کسی فکر نمیکنه کونی هستی همه مطمئنن کونی هستی.خلاصه سعی کردم یجوری جمعش کنم ولی معلوم بود باور نکردن.آبروم رفته بود کونم گاییده شده بود فحش خور هم شده بودم…عجب مسافرتی!خلاصه برگشتیم خونه…فردا شبش با مامانم رفتیم باشگاه و کیارشم اونجا بود همش استرس داشتم کیارش بخواد آبرومو ببره وایه همینم تصمیم گرفتم باش حرف بزنم.رفتم سمتش و بش گفتم میخوام بات حرف بزنم گفت باشه موقع تمرین حرفم میزنیم و یدونه زد در کونم…منم سعی میکردم بخندم تا اگه کسی دید فکر کنه شوخی داریم باهم…گفتم کیارش من فکر میکردم تو رفیقمی این کارا چیه میکنی…گفت هنوزم رفیقتم فقط الان هم رفیقتم هم بکنت چه مشکلی داره؟ببین آرمین شاید فکر کنی بر خلاف میلت بوده ولی دیدی که بدون اینکه دست به کیرت بزنی آبت اومد…ینی از تحقیر و کون دادن خوشت میاد.یکم هنوز رو مامانت حساسی که اونم درست میشه.گفتم کیارش جان عزیزت مامانمو وارد این قضایا نکن من واقعا غیرت دارم بیخیال مادرم شو اون خط قرمزمه.گفت صد در صد باید رو مادرت غیرت داشته باشی ولی نه در مقابل من.من دیگه صاحب خودت و بدنت شدم از این به بعد هرچی میگم میگی چشم شنیدی؟نترس چیزی ازت نمیخوام که نتونی انجامش بدی و سعی میکنم تا جایی که بشه آبروت نره ولی به شرطی که باهام راه بیای.بعد رفت سمت مامانم که مشغول تمرین بود دست گذاشت رو کمرش و گفت سلام الهه جان خوبی؟و شروع کردن با هم گپ زدن.بعد از چند دیقه اومد سمتم گفت من و سارا و سامان واسه فردا شام دعوتیم خونتون نگران باباتم نباش اون خونه نیست قراره بره ماموریت.هر اتفاقی تو خونتون افتاد نباید اعتراض کنی…میخوام فردا صورتتو اصلاح کنی تمیز و مرتب باشی فهمیدی؟و بعد بدون اینکه جوابی از من بشنوه رفت ادامه تمرینش.فرداش صبح زود بابام رفت ماموریت و قرار بود ۴روز بمونه و بعد بیاد…عصر منو مامانم رفتیم خرید کردیم واسه خونه و برگشتیم و خلاصه تدارک دیدیم واسه شب.مامانم رفت حموم و اومد و رفت اتاقش که آماده بشه.از اتاقش که اومد دیدم موهاشو دم اسبی بسته یه شلوار لی پاره پوشیده که انقد تنگ بود با دیدن باسنش یجوری شدم.با خودم گفتم کیارش کسکش امشب چه حالی میکنه.یه تی شرت تنگ هم پوشیده بود که بند سوتینش از زیرش معلوم بود…کم کم انگار داشت از لباس پوشیدن مامانم خوشم میومد.خلاصه بچه ها اومدن و سلام و احوالپرسی و دست دادن و نشستن…سارا هم مانتوشو که دراورد زیرش ساپورت پوشیده بود با یه تاپ چسبون قشنگ که یکم از چاک سینه هاش معلوم بود منم حسابی رفتم تو کف سارا…دلم میخواس باش دوست بشم ولی خب نمیشد چون داداشش یه گردن کلفت به اسم سامان بود که یه بازوش اندازه کل هیکل من بود.کیارش بم گفت آرمین بریم اتاقت من چندتا بازی ازت بگیرم حوصلم سر رفته تو خونه…منم گفتم باشه بریم.رفتیم داخل اتاق درو بست و یکی زد در کونم گفت عجب باسنی داره مامانت پسر چه شلواری پوشیده خوشگل خانوم…الحق که کونت به مامانت رفته…گفتم کوفت چته الان میشنون.گفت بشنون بهتر…دلم میخاد برم اون شلوارو تو تنش پاره کنم.گفتم آخه ریقو تو زور داری شلوار لی رو پاره کنی؟اومد نزدیکم گفت اون شب که زیرم بودی بلبل زبونی نمیکردی.گفتم حالا باید همش اونشب رو یادم بندازی؟گفت نه تنها یادت میندازم تازه میخوام تکرارش هم بکنم.تا اومدم حرف بزنم لباشو گذاشت رو لبام و گفت تو هم امشب خوشگل شدی عزیزم…اینو که گفت زبونم بند اومد یجورایی خوشم اومد از کارش کیرمم یه تکونی خورد.خلاصه رفتیم تو حال مامانم رفت تو آشپزخونه شربت و شیرینی و… بیاره منم رفتم کمکش کیارشم اومد کمک کنه مامانم قاشقی رو که باهاش شربت هم میزد از دستش افتاد خم شد برش داره تیشرتش رفت بالا کمر لختش با یکم از چاک باسنش افتاد بیرون.نگاه کردم به کیارش دهنش باز مونده بود…سریع شربت و شیرینی رو گذاشتیم کیارش گفت بیا اتاقت کارت دارم فهمیدم حشری شده باز میخواد درمورد مامانم حرف بزنه تا رفتیم تو اتاق گفت بشین رو زانوهات بچه کونی که دیگه طاقت ندارم…گفتم دیوونه شدی الان؟دیدم محکم خوابوند بیخ گوشم گفت الان انقد حشریم میرم تو آشپزخونه یه کاری دست خودم و مادرت میدما با من چونه نزن.منم صورتمو گرفتم و آروم زانو زدم اونم دکمه شلوارشو باز کرد کیرشو انداخت بیرون گفت یالا بخورش.منم از ترس کتک کیرشو کردم دهنم و میخوردمش اونم داشت حال میکرد و میگفت چاک کون سفید مامانتو دیدی؟پسر خیلی عالی بود انگار کون خودت بود فقط یکم بزرگتر اوففففففف به نظرت اگه مامانت بفهمه پسرش الان داره کیر دوستشو میخوره چیکار میکنه؟منم جواب نمیدادمو میخوردم کیرشو…دوباره زد تو گوشم گفت با تو ام.گفتم هیچی آبروم میره.گفت پس واسه اینکه آبروت نره هرکاری بگم گوش میکنی…برو یکی از شورتای مامانتو بپوش بیا اتاق کارت دارم.گفتم کیارش توروخدا!گفت بازم کتک میخوای یا هوس آبروریزی کردی؟منم گفتم باشه…با اینکه خیلی استرس داشتم ولی عجیب بود که کیرم شق بود.رفتم اتاق مامانم یه شورتشو که معمولی هفتی بود برداشتم گذاشتم تو شلوارم و برگشتم اتاقم.دیدم اشاره کرد گفت بپوشش.منم شلوار و شورتمو دراوردم شورت مامانمو پوشیدم کیرم از بغلاش میزد بیرون و پشتشم رفته بود لای کونم.گفت جووووووووون.اومدم درو قفل کنم که نزاشت گفت اینجوری کیفش بیشتره.گفتم کیارش من همه این کارارو میکنم آبروم پیش مامانم نره اگه بخوای اینجوری کنی…پرید وسط حرفم گفت باشه قفلش کن فقط انقد غر نزن…منم درو قفل کردم و نشستم جلوش و شروع کردم خوردن کیرش…بعد از چند دیقه گفت بسه پاشو وایسا سر پا دستاتو بزن به دیوار…منم انجام دادم و گفتم فقط آروم بکن مثل تو باغ نشه همه بفهمن.گفت باشه کون بچه لبه شورت مامانمو گرفت و زدش کنار کیرشو گرفت و میمالید لای کونم منم آه میکشیدم و از گرمای کیرش لای کونم خوشم اومده بود…شصتشو کرد تو دهنم خیسش کرد بعد مالید رو سوراخم و کردش تو منم آه کشیدم ولی لذتش خیلی زیاد بود کیرمو از شورت مامانم دراوردم که آزاد باشه.خلاصه انقد با سوراخم بازی کرد تا گشاد شد و کیرشو کرد توی کونم منم اون لحظه اختیارمو از دست دادم و گفتم جووووووووون!خودمم باورم نمیشد اینو گفتم.کیارشم که فهمید من دارم حال میکنم گفت چیه خوشت میاد با شورت مامان جندت میکنمت؟داری لذت میبری؟میخوای همینجوری ببرمت وسط حال جلو مامان جونت بکنمت؟منم با هرکدوم از حرفاش حشری تر میشدم…اگه به کیرم دست میزدم آبم میومد…کیارش همچنان کنار گوشم زمزمه میکرد چیه کونی چی میخوای مادرجنده مامان خوشگل…چاک کون مادرتو دیدی؟دوس داری مادرتم مثل خودت جرش بدم؟بعد گفت داره آبم میاد اوفففففففف و همشو خالی کرد تو کونم.من اومدم کیرمو بمالم گفت تو حق نداری ارضا بشی این شورتم نباید عوض کنی و نباید خودتو بشوری!گفتم کیارش حالم بده بزار خودمو ارضا کنم.گفت نه وقتی حشری هستی راحتتر به حرفام گوش میدی.خلاصه نزاشت خودمو ارضا کنم منم با همون کون پر از آب و شورت مامانم شلوارمو کشیدم بالا و خودمونو مرتب کردیم و رفتیم تو حال نشستیم.اون شب دیگه اتفاق خاصی نیفتاد شامو خوردیم و مهمونام رفتن و من بلافاصله رفتم دسشویی و آب کیارش رو از کونم خارج کردم و انقد حشری بودم که جق زدم و شورت مامانم که آب کیارش روش بودو شستم و بردم حموم و گذاشتمش اونجا که خشک بشه.فرداش یکم با خودم فکر کردم و گفتم ممکنه این وسط من بگا برم آبروم و مادرم رو از دست بدم فقط بخاطر شهوت…تصمیم گرفتم زرنگ باشم واسه همین عصر با کیارش قرار گذاشتم رفتیم تو یه پارک خلوت بش گفتم کیارش من از شرایط راضی ام و مشکلی ندارم ولی منم یه شرطهایی دارم.کیارش گفت تو نمیتونی واسه من شرط بزاری میدونی که؟گفتم اتفاقا میتونم خوبم میتونم.اگه اتفاقی لو بره که باشگاه پسرخالت مختلطه چه اتفاقی میفته؟کیارش قیافش جدی شد گفت تو خایه اینکارارو نداری.گفتم فکرشم نمیتونی بکنی اگه پای آبروم وسط باشه چه کارایی ازم برمیاد…دید منم دارم جدی حرف میزنم فکر کنم ترسید گفت بگو شرایطت چیه؟گفتم جلو بچه ها باید رفتارت بامن مثل سابق باشه ولی تو خلوتمون مشکلی ندارم هرکاری خواستی باهام بکن.گفت جووووون قبوله شرط دومت چیه؟گفتم تحت هیچ شرایطی خانوادم نباید بفهمن کونی شدم.همین دوتا شرط رو رعایت کنی من با کارات مشکلی ندارم.کیارشم قبول کرد یهو صفحه گوشیش روشن شد دیدم نوشته الهه…گفتم مامانمه؟چی نوشته؟گفت چیز خاصی نیست گفتم نشون بده ببینم…گوشیشو باز کرد نشون داد مامانم استیکر خنده تو واتساپ فرستاده بود واسه جوکی که کیارش فرستاده بود براش.دیدم کلی جوک واسه مامانم فرستاده و خیلی وقته باهم چت میکنن.گفتم لاشی چرا نگفتی با مادرم چت میکنی؟گفت چت میکنم نکردمش که.جوکاشو خوندم دیدم بعضیاش مثبت هجدهه و مامانمم بهشون خندیده.ولی چتهاشون معمولی بود.مشغول خوندن پیاما بودم که کیارش دکمه شلوارمو باز کرد دستشو کرد تو شلوارم و کونمو میمالوند.گفتم کیارش یکی میاد میبینه گفت نترس تو این پارکه سگم نمیاد…همینطور که کونمو میمالوند گفت امشب دعوتین خونه مجردی سامان.احتمالا تا الان زنگ زده به مامانت خبر داده.تا بابات نیست یکم عشق و حال میکنه مامانت.همینطور که کونمو میمالوند گفت اگه امشب پسر خوبی باشی یه سورپرایزم برات دارم و همون لحظه انگشتشو کرد تو کونم…ادامه...نوشته: Armin

549