...قسمت قبلسلام رفقا نظراتتونو خوندم راجع اولین داستان خودم اومدم یه توضیحاتی بدمو داستان بعدیو بگمخب راستش منم قبل ازدواجم زیاد تو ایم سایتا بودم الانم هستم و انواع فانتزیا رو امتحان میکنیم منو احمدداستان زندگیه من با این راحتی که شما فکر میکنین نبوده من فقط بخش جنسیشو براتون نوشتم وگرنه اینقدر که من سختی کشیدم هیچکس نکشیده برای مثال تو کل فامیل پخش شده بود که من فقط بخاطر پولو این حرفا با همسرم ازدواج کردم و پدرم هم تقریبا از رابطه منو احمد یه چیزایی فهمیده بود ، یادمه بابا اومد اتریش همین که رفتم فرودگاه دنبالش همونجا اینقدر منو زد که تمام سرو صورتم خونی بود( کاش یروزی بشه آدما بفهمن که دخترای ۱۸ یا ۱۹ ساله ام به رابطه احتیاج دارن و هرکس که رابطه برقرار میکنه آدم خرابی نیست ، اسم این داستانم بخاطر این گذاشتم اول جندش شدم بعد زنش که احمد همیشه حین سکس بهم میگه جنده خانوم منم خوشم میاد همین رفقا من اندازه کل خانداتون تو این مملکت درس خوندم آدمی نیستم که هر بی کلاسی بیاد حرف مفت بزنه ، این داستارو هم مینویسم که بماند به یادگار ) اینقدر حرفای تحقیر امیز شنیده ام که یه دوران افسردگی گرفتم و دارو مصرف میکردم تویه یه کشور تنها و ناشناس خلاصه خوش ندارم روزای سختم یادم بیاد بگذریم بیاید یه داستان دیگع براتون بگم 😍من تو دبیرستان فرزانگان تهران درس میخوندم ولی قبل دانشگاه ازدواج کردم و بعدشم مهاجرت وقت نشد برم دانشگاه رفتیم اونجا احمد گفت که باید ادامه تحصیل بدی خب منم سابقه تحصیلی خوبی داشتم از جمله معدل بالا و مدرک تافل زبان و … ( از خود تعریف نکنمااا ولی ی پا خانوم بودم و راستی توی اموزشگاه سفیر هم زبان درس میدادم)یادش بخیرخلاصه من اونجا رشته داروسازی رو انتخاب کردم و الان هم اخراشه دیگه ولی دهنم سرویس شد با بچه خیلی سختهاحمد یه سری دوست داره که باهم از ایران مهاجرت کردن و قبلا همکلاسی بودن یه سری هاشون مجرد بودن و یسری ها متاهل منم از همه بچه سال تر بودم و هنوز حامله نشده بودم و فقط ادامه تحصیل میدادم ما برای تعطیلات با دوستای احمد رفتیم مراکش اونجا قشنگ میشد فهمید احمد از اینکه زنش از همه جوون تر و زیبا تره لذت میبردشب اول تو هتل که میخواستم لباس انتخاب کنم که بریم دیسکو یکم برقصیم بهم گفت اون لباسای خودتو نپوش بیا بریم برات لباس بگیرم( یسری از هتل ها همون پایین تو لابی یه سری مغازه داره رفتیم اونجا خرید ) اونشب اینقدر از انتخاب احمد شوکه شده بودم که شب تو فکر بودم لامصب لختی ترین لباس ممکن رو برام خرید همه سینه هامو باسنم بیرون بود خودم خجالت میکشیدم والا هی بهش میگفتم ببین این لباس تو رنج شخصیتی من نیست اونم میگفت جلسه کاری که نمیریم داریم میریم دیسکو بپوش خلاصه منو خرم کرد و راضی شدم رفتیم دیدم همه دوستا هستن منم که عاشق بزن برقص یکم رقصیدیم و بعد که همه مست بودیم من رفتم بالا پیش دی جی 😂 خلاصه یه ایرانی همه جا باید خودشو نشون بده دیگه رفتم و براشون آهنگ بابا کرم آرمین نصرتی گذاشتم 😂😂 یادش بخیر همه ایرانیای هتل ریخته بودن وسط و خارجیاا از رقص اصیل ایرانی فیلم میگرفتناونجا بود که فهمیدم کیر اقا احمد داره با قر و عشوه های من بلند میشه منم که کرم داشتم رفتم درگوشش گفتم آقاییی من امشب قراره کلی حال کنیم و گوششو آروم گاز گرفتم یهودیدم احمد دستمو محکم گرفت گفت باید برای منو دوستام عربی برقصی 🙄داشتم شاخ در میوردم یعنی چی اخه برای منو دوستام یعنی چیگفتم احمد مطمئنی میخوای برقصم ؟؟ بعدا نگی چرا رقصیدی بابا من خجالت میکشم. دیدم آقا قهره گفتم به جهنم که قهره از قضا یکم اونو تر دیدم ی خانومه داره عربی میرقصه البته آهنگش عربی نبودا ولی داشت با اون لباسای مخصوص میرقصید که دیدم احمد زوم کرده رو اون آقاااا منو میگی غیرتی شدم رفتم از اتاق لباسای رقصم رو پوشیدم اومدم تو اون لباسا همه چیز آدم بیرون ایرانیا هتل داشتم با چشاشون منو میکردن والارسیدم دیسکو دیدم احمد گفت به به خانوم خانوما تشریف اوردین یه آهنگ عربی که قبلا باهاش تو کلاس رقصم میرقصیدم به دی جی گفتم بزاره و شروع کردم رقصیدن کیر احمد که اینقدر باد کرده بود هرکی میدید متوجه میشد این آاقاااا الاناس که آبش بیاد بقیه دوستاش هم که ور ور منو نگاه میکردن خلاصه اونشب تموم شد و رفتیم که بخوابیم احمد اینقدر خسته بود نمیدونم با اون کیر راست چجوری خوابید اصلا بعد فهمیدم که گوشیمو تو دیسکوی هتل جا گذاشتم تو راهرو بودم که فرشاد دوست احمد منو دید اینم بگم که من هنوز لباس های رقصمو عوض نکرده بودمساعت نزدیکای ۳ شب بود فرشاد منو دید اومد سمتم حدس میزدم که مست باشه فرشاد مجرد بودو برای خودش اتاق تنها داشت چندمیدونست که اومده یکم جنده بیار ه تو اتاقو عشقو حال کنه دیدم اومد در گوشم گفت خیلی لوندی هااا منم هلش دادم گفتم حد خودتو بدون زشته اما یدونه سیلی زد تو گوشم دهنمو گرفت برد تو اتاق اولش منو بست به صندلی وشروع کرد به درست کرد یه سری ترکیبات که داروسازا ازش برای یسری جریانات عصبی استفاده میکنن اینقدر ترسیدع بودم همه بدنم میلرزید دیدم اونو داره درست میکنه که بهم تزریق کنه بهش گفتم توکه دندن پزشکی اینارو از کجا بلدی گفت من اوب رشتم دارو بود واین حرفامن که دیگع اینقدر داد زده بودم صدام در نمیومد گفتم اخه مگع میخوای چکار کنی گفت میخوام بکنمت نفهمیدی تا الانهمینجوری که جیغ میزدم اون امپولو بهم زد و دارو اثرش رو گذاشتهمینجوری چند دقیقه گذشت که حال منم عوض شد و حس شهوتم به سقف چسبید چشامو باز کردم رو صندلی بودم و فرشاد داشت کسمو میخورد چوچولمو گاز میگرفت حتی یادمه که خون هم اومد زخم شدع بود بعدشبعد دستامو باز کرد و منو انداخت رو تخت بهم گفت خودمو بمالم وگرنه …که دیدم تو دستش شوکر هست بهم گفت یالااا کستو خیس کن تا با شوکر دهنتو سرویس نکردم اینجا بود که جنده درونم بیدار شدبلند شدم رفتم پیشش شوکرو ازش گرفتم گفتم نیازی به این همه خشونت نیستااا یه چشمک زدم و هول دادم رو تخت و کیرشو گذاشتم تو دهنم تا میتونستم براش ساک زدم یادمه میگفت تمومش نکن بقیشو برزیم تو کونت منم کسم کیر میخواد نزاشتم کونم بزاره اومد روم سر کیرشو مالید به کسم و آب کسمو بهش زد بعد کیرشو اورد رو لبام گفت ببین کست چقدر خیس شده حالا آب خودتو بخور منم یه لیس از سر کیرش زدم یه گاز کوچولو گرفتماونم گفت تولهههه ( واژه بامزه ای بود که یادم مونده که😂) و بعد اون کیرشو با تمام قدرت کرد تو کسم من سعی کردم همه لذت رو ببرم و به وقتش پدرشو در میارم خودمو سپردم دستش و اونم تا تونست تو کسم تلمبه میزد وسطاشم ازم میخواست احمدو صدا کنم اونم بگه. احمد کجاس ببینه دارم زنشو میکنم قشنگ یه ربع نیم ساعت داشت محکمه محکم منو میکرد دیگه کسم میسوخت که آبم اومدو اونم ابشو ریخت تو کسم یه چند دقیقه نسشتم تا حالم جا بیاد سریع رفتم بیرونیع کاپ قاعدگی گذاشتم تو کسم و ماشین هتل رو گرفتم رفتم پلیس و علیه این آقا شکایت کردم که ایشون از تخصص داروسازی خودشون تو این راه استفاده کرده و اون کاپ رو گذاشتم تو کسم که آبش بمونه تو کوسم که به پلیس ها نشون بدم اینقدر که عجله کردم لباسم نپوشیدم فقط اونجا نمیدونم از کدوم خامونه پالتو گرفتم خدا خیرش بدهصبح شد دیدم احمد اومده پیش پلیس همین که احمدو دیدم میخواستم بپرم بغلش ولی ازش خیلی ناراحت بودم ما تازه چند ماه بود ازدواج کرده بودیمو این اتفاق افتاد بهش گفتم حساب این مرتیکه رو میرسم بعدم میرم ایران و ازت طلاق میگیرم احمد انگار لال شدع بود خیلی براش سخت تموم شده بود و گریع میکرد منم از طرفی ازش ناراحت بودم و از طرفیم تنها کسی که تو غربت میتونستم بهش پناه ببرم احمد بوداون روزا برگشتم اتریش با احمدو کاری کردیم اون اقااا سه سال بره زندان چون هم دوربین های راهرو هتل گرفته بودنش که منو با زور یرد تو اتاق هم آزمایشات نشون داد که بمن اون ماده رو تزریق کرده ( اسم ماده رو نمیتونم بگم چون بحث حقوقی داره) منم برگشتم ایران و میخواستم از احمد طلاق بگیرم دلیلش هم نمیتونستم به کسی بگم خیلی روزای سختی بود تازه سر ازدواج با احمد پدرم باهام قهر بود و خونه خالم میموندمروازم عین جهنم بود الان چشام پر اشک شدتا اینکه بردار احمد اومد با احمد خونه خالم اینا اینقدر دلم برای احمد تنگ شده بود که نگو چون اون تنها مرد و حامی من بود من واقعا کسیو نداشتمهمون روز طاقت نیوردم به احمد گفتم که جز تو کسیو ندارم واقعاو آشتی کردیماز اون روز شد که من شدم باحجاب حتی با اینکه جای دیگه زندگی میکردمالانم هیچی واسه عشقه زندگیم کم نمیزارم 💔♥️نوشته: آیدا
141