من برده خانم مهندس شدم

قسمت قبلرفتم املت و سیب زمینی سرخ کرده درست کردم (نیم ساعتی زمان برد)، روی اپن مرتب همه چیز رو چیندم و از توی یخچال خیارشور و سس و هر چی بود پیدا کردم و چیندم و اومدم چهار دست و پا جلوی پاهای ارباب و روی پاشون رو بوس کردمستایش: چته ؟حامد: تشریف بیارید شام سرورم تا سرد نشدهستایش: پس بیا بشینم پشتتمن سریع برگشتم که خانم بشینن پشتم، یک دست روی کونم کشیدنستایش: جان، چقدر قرمز شده، ببخشید تنبیه سختت کردم، ازت عصبانی بودممن سریع برگشتم و دست ارباب رو بوسیدمحامد: تو رو خدا اینطوری نگید ارباب، من خیلی راضیم و خیلی خوب بود، هنوز تنبیه های سخت تر از این میخوام ازتونو دوباره برگشتم سمت ارباب و ارباب نشستن پشتمستایش: دردت میگیره مثل خر بزنم در کونت تند تر بری ؟حامد: نه ارباب بزنیدارباب ستایش یکی محکم زدن روی رد کمربندها، واقعا درد گرفت اما به روی خودم نیاوردم، تند تر رفتم و چند تا دیگه زدن تا رسیدم جلوی اوپن و نشستن از پشتم روی صندلیستایش: چرا یک ظرف گذاشتی، خودت چیزی نمیخوری ؟حامد: راستش من میوام از زیر پای شما بخورمستایش: آها، حواسم نبود، یعنی آقا برده ها با اربابشون غذا نمی خورن ؟حامد: نه خانم، غذای من میشه ته مونده غذای شما یا همینکه از زیر پاتون یکم نونی چیزی بخورمستایش یکم املت و نون ریخت روی زمین و با پاش قشنگ لهش کردستایش: بیا بخور پسمنم با ولع و اشیاق زیاد مشغول شدم روی پاهای ارباب و کف پاهاشون و قشنگ میلیسیدمیک مقدار به همین منوال گذشت و ارباب هی غذا میریختن و له میکردن و من میخوردمستایش: سیر شدی ؟حامد: شما سیر شدید ارباب، دوست داشتید غذا رو ؟ستایش: خوشمزه بود، اینطوری شاید هوس کنم هر شب تو واسم غذا درست کنیحامد: من در خدمتم بانوستایش: پاشو یکم واسم نوشابه بریزپاشدم و نوشابه ریختم و زانو زدم و دادم دست اربابستایش: خیلی خوبی تو، خیلی خوشم میادنوشابشون رو خوردن و من همونطور زانو زده بودم، یهو بلند شدن، پاشون رفت روی یکم املت هایی که روی سرامیک ها بودستایش: اَی (حالت عصبانی و با داد) چرا رو سرامیکا رو تمیز نکردی ؟حامد: ببخشید ارباب، الان تمیز میکنم، چشم، ببخشید و افتادم جلوی پاشون روی زمینستایش: به کمر دراز بکشدراز کشیدم و پاشون که رفته بود روی املت ها رو آوردن جلوی دهنمستایش: تمیزش کنمشغول شدم و تمیز کردم پاشون رو، خیلی حس خوبی داشت ایشون با اون اقتدار بالای سرم وایساده بودنستایش: چقدر از اینجا خوبهپاشون که تمیز شد، کشیدن روی سینه م و زدن توی صورتمستایش: خیلی کیف میده؛ من برم دستشویی میامیکی دیگه زدن روی سینم و رفتن به سمت دستشوییستایش: اینجا ها رو تمیز کنحامد: ارباب ؟ستایش: چیه ؟حامد: میشه منم بیام دستشویی ؟ستایش: چی ؟حامد: میشه بیام ادرار کردنتون رو ببینم ؟ستایش: حتما بعدشم میخوای بخوریش، اره ؟حامد: میشه ؟ستایش: این تو ویدئوهات نبودحامد: روم نشد بفرستم اربابستایش: مریض نمیشی ؟حامد: نه ارباب، تجربه نداشتم، نمیدونم میتونم بخورم یا نه، ولی میخوام اگر میشه بهم اجازه بدید تستش کنمستایش: اوکی، بدو سریع سرتو بزار تو سنگ توالتسریع رفتم و دراز کشیدم رو سنگای سرد توالت و سرم رو گذاشتم اونجا و ارباب گوشی به دست اومدن و شلوارشون رو کشیدن پایین، وای چه کص سفید و شیو و تر تمیزی داشتن، نشستن روی دهنم و لبه های کصشون رو گرفتنستایش: مطمعنی ؟حامد: بله اربابستایش: پس دهنتو باز کنیهو با فشار ادارارشون اومد توی دهنم، اولش حالم داشت بد میشد میخواستم اوق بزنم، اما با خودم عهد کردم تحمل کنم، دهنم پر شده بود، یک لحظه بستم که قورت بدم و شاششون ریخت روی صورتم و دوباره سریع دهنم رو باز کردم و خوردم و یک دقیقه ای شاشیدن و تموم شد و بلند شدنحامد: میشه ارباب بلیسم تمیزتون کنم ؟رفتن نشستن روی دستشویی فرنگیستایش: شلنگ رو باز کن صورت و دهنتو بشور بیا تمیزش کنسریع اینکارو کردم و رفتم کصشون رو یکم لیسیدم و سریع پاشدنستایش: لباساتو در بیار بنداز این گوشه، سر و صورتت رو بشور بیا بیرونستایش: (دم در دستشویی) هوی زود بیا سرامیکا هنوز کثیفه(همه این مدت ارباب داشتن ازم فیلم می گرفتن)یکم لحن ارباب تغییر کرده بود و عجیب بود واسمسریع رفتم بیرون و دیدم ارباب روی مبل نشستن، رفتم سرامیک ها رو با زبونم تمیز کردم و سفره غذای ارباب رو جمع کردم و مشغول شدم ظرف ها رو بشورم، در همین حین هر از گاهی صدای شنیدن عکس گرفتن رو میشنیدم، اما جرات نداشتم اعتراضی کنم یا حرفی بزنم، دوست نداشتم انقدر عکس و فیلم ازم گرفته بشه، اما خوب میدونستم ارباب برای نگار و سارا میخواد، ارباب مشغول تلفن صحبت کردن شدن (آروم) و یهو بلند زدن زیر خنده، باشه، باشهستایش: حامد (با صدای بلند)ظرفا تموم شده بود، سریع دستمو خشک کردم و دوییدم و جلوی ارباب زانو زدم و سر گذاشتم به سجده جلوی پاهاشونحامد: بله ارباب، در خدمتمستایش: خوشمزه بود ؟حامد: بله اربابستایش: دوست داری بازم تکرار کنی ؟حامد: بلهستایش: بدت نیومد ؟حامد: نه اربابستایش: ولی من بدم اومد، اما تونستم با تمام وجود حقارتت رو حس کنمحامد: در خدمتم ارباب، هر وقت هر کاری خواستیدستایش: بعد خوردن شاش چی میچسبه ؟حامد: نمیدونم ارباب، هر چی شما بگیدستایش: یک فلک درست حسابی که فردا نتونی راه بری، ولی چون حشریم کردی، میخوام اول کصم رو بخوری و ارضام کنی، بعد فلکت میکنمحامد: در خدمتم اربابستایش: لختم کنلم دادن روی مبل و من مشغول شدم روی پاهاشون رو بوسه زدم و همینطوری با بوسه از روی شلوارشون اومدم بالا تا کمر و شلوارشون رو در آوردم و در حین در آوردن پوستشون رو بوسه بارون می کردم تا رسیدم باز به پاشون، دوباره با بوسه رفتم بالا و تی شرتشون رو در آوردم و از روی شکمشون تا روی سینه ها و گردنشون رو بوسه زدم و دوباره با بوسه اومدم پایین میخواستم سوتینشون رو در بیارم، نزاشتن و رفتم پایین و شرتشون رو دادم کنار و مشغول کص لیسی شدم، کصشون واقعا خوشمزه بود وفوق العاده، ارباب لم داده بودن و آه میکشیدن و هر از گاه سرمو میگرفتن و موهامو میگرفتن و سرمو فشار میدادن به کصشون، حدودا نیم ساعتی لیسیدم تا ارباب جیغ کشیدن و ارضا شدن، اومدم سرمو بکشم عقب، موهامو گرفتن و نگه داشتنستایش: آبمم بخورولو شده بودن روی مبل، یکم بعد ارضا همینطوری لیسیدم و آبشون رو خوردم و سرمو کشیدم عقب و گذاشتم روی پاهاشونستایش: پشت زانو هامو بلیسپشت زانو هاشون عرق کرده بود، 10 دقیقه ای لیسیدم، یکم مزه ترشی داشتستایش: بسه، بیا زیر بغلمرفتم بالا و زیر بغلشون که حسابی عرق کرده بود رو لیسیدم، کلا بدنشون بعد ارضا خیلی عرق کرد یهو، مزه گس میداد و زیاد جالب نبود، اما ادامه دادم و لیسیدم ده دقیقه ای (تمام این مراحل رو هم گوشیشون رو گذاشته بودن اون سمت و فیلم میگرفتن)ستایش: بسه، مرسی، خیلی خوب بودحامد: خواهش می کنم سرورم، انجام وظیفه بودستایش: میتونی منو ببری روی تخت یکم دراز بکشم ؟حامد: بشینید پشتم اربابنشستن پشتم و بردمشون توی اتاق خواب و روی تخت دراز کشیدن، سوتینشون رو باز کردن و منم که در حین کص لیسی شرتشون رو در آورده بودم، لخت لخت بودنستایش: برو خونه رو مرتب کن، برقا رو خاموش کن، لباسامو جمع کن بیار اینجا، کفشامم بردار ببر جلوی دوربین بلیسشون و توشونو بو کن، فیلم رو نگه دار؛ یک ساعت دیگه بیدارم کن، کارت دارم، فکر بد به سرت نزنه هااااحامد: چشم ارباباز اتاق رفتم بیرون و اول کفشای ارباب رو جلوی دوربین حسابی لیسیدم و بو کردم توشو و فیلم رو نگه داشتم (به سرم زده بود که فیلمها رو پاک کنم و از خونش فرار کنم، اما خیلی داشت بهم کیف میداد، نمیخواستم تموم شه)خونه رو مرتب کردم و لباسای ارباب رو تا کردم و گذاشتم کنار و یکساعت بعد رفتم اتاق و شروع کردم پاهای ارباب رو بوس کردن، یهو با ترس پاشدنستایش: چیه ؟حامد: ارباب نترسید، بردتونم، یکساعت شدستایش: احمق سگحامد: ببخشید اربابستایش: (نشستن روی تخت) خوب الان وقت فلک کردنته، فکر کنم خیلی دوست داری، نه ؟حامد: لطف شماست سرورم، فکر میکنم دوست داشته باشمستایش: باشه، گوشیمو بده ببینم چکار کردی کفشاموگوشی رو دادم و شروع کردن به دیدنستایش: توی کمد اونطرف یک چوب هست، برو به دندون بگیر بیارشپایان قسمت دومادامه داستان رو قسمت بعد بخونیدنوشته: برده یک نتورکر

1.1K