کیرش منجمد بود مثل کوه یخ

قسمت اول : سر کلاسوای دیر شد احتمالا دیر برسم اونم سر کلاس ریاضی وای خدایا یه کاری کن کوه یخ یخورده دیرتر بیاد خواهش میکنم خدایا+خانوم اعتمادی؟؟*با اجازه بله استاد حاضرم+از کی تاحالا دیر اومدن حاضر محسوب میشه؟؟ شما در جریان نیستی من کسی رو بعد خودم سر کلاس راه نمی دم؟؟*چرا استاد عذر خواهم واقعا ببخشید+عیب نداره ولی دفعه آخره*چشم استاد+خانوم اسلام زاده؟؟واقعا این آدم انگار روح نداره مثل یه کوه یخ بود چرا اینجوریه؟؟ تازه با دختر ها هم چپه کلا خیلی تبعیض جنسیتی قائل میشه ولی چون خیلی خوب درس میده همیشه کلاساش پره خیلی وقتها به زور دانشجو هاش تو کلاس های بزرگ جا میشن واقعا نخبه ریاضیه شنیدم که تا شش سال پیش تو دانشگاه های تهران درس میداده ولی یهو میاد مشهد و ديگه حاضر نمیشه برای تدریس یا زندگی به تهران برگرده بعضی ها میگن که تاحالا ازدواج نکرده بعضی ها میگن که زنش رو طلاق داده ولی هرچی هست اینو همه میدونن که کلا از زنها متنفره برام عجیبه که چطور منو راه داد سر کلاس یادمه چند وقت پیش الهه شاگرد نخبه کلاس دو دقیقه دیرتر از خودش اومد راش نداد ولی الان منو بعد از پنج دقیقه تاخیر راه داد-غزل فک کنم کوه یخ عاشقت شده خخخخ*ببند دهنتو چرا چرت و پرت میگی؟؟-مگه یادت نیست اون دفعه الهه رو راه نداد ولی الان تو رو راه داد+خب اگه جلسه دوستان تموم شده بریم سر درسوای از خجالت آب شدم منظورش ما بودیم بازم عجیبه همیشه سر کلاس بدون هیچ آبرو داری حرف میزنه و دانشجو ها چه پسر چه دختر رو خراب میکنه ولی الان حتی به ما اشاره هم نکرد. دانشجو های پسر میگن که کلا نمیشه باهاش کل کل کرد چون همیشه جوابش تو آستینشه+خب اگه اشتباه نکنم جلسه پیش تا اول حد رسیدیم درسته؟؟بدون اینکه منتظر جواب بمونه ادامه داد+حد یا به زبان انگلیسی لیمیت که خیلی مبحث مهمی هستش چون همونجور که خودتون میدونین تو مباحث دیگه مثل مشتق و در نهایت انتگرال ضروریه قطعا همتون میدونید حد چیه و این توضیحات اولیه من برای این بود که بی مقدمه وارد بحث نشم.همیشه همینطور خونسرد و شیرین درس میداد با این که اخلاقش خیلی بد بود ولی هیچ کس سرکلاسش متوجه گذر زمان نمی شد+خب بچه ها امیدوارم این کلاس براتون مفید بوده باشه همگی خسته نباشید آهان تا یادم نرفته برای هرکدومتون به صورت رندوم یک مبحث کوتاه برای ارائه مشخص کردم که تو گروه میذارم لیستشو، تاریخ هاش هم مشخصه سر همون تاریخ آماده باشید که ارائه بدید و هیچ عذری هم نمی پذیرم، داستان نگید که اینجوریه و اونجوریه. حالا بفرمایید خسته نباشیدرفتیم تو حیاط دانشگاه مشغول حرف زدن بودیم که سیما گفت :-به نظرتون شغل دیگه ای هم داره؟؟*کیو میگی؟؟؟-وا کوه یخو میگم دیگه مگه ندین با چه ماشین هایی میاد؟؟*چقدر تو فوضولی حالا کارش هرچی باشه به تو چه؟؟-من که حاضرم با همین اخلاق سگش بیاد منو بگیره~ ای بابا گور پدر کوه یخ اون یه بار قبلا ازدواج کرده و نمیدونم چرا از زنها متنفره*حالا انگار اومدن خواستگاریتون که اینجور دارین بحث میکنین-حالا خواستگاری ما نه ولی خواستگاری تو انگار قراره بیاد غزل خانوم*چی میگی؟؟~ آره منو که بعد از خودش راه نداد تو رو چرا راه داد؟؟ ما که حسود نیستیم*اه بس کنین دیگه چرا اینقدر چرت و پرت میگید؟؟ من میخوام برم خونه کار دارم-برو عزيزم مراقب خودت و ماشین مامانت باش*ماشین مامانم؟؟~ بله فکر کردی ما ندیدیم با ماشین مامانت اومدی؟؟؟ البته شایدم مال خودته نمیگی که شیرینی ندی*شما ها چرا سر کلاس حواستون به درس نیس؟؟رسیدم خونه تازه یادم اومد به دختر خالم قول دادم برم خونشون تو درس ریاضیش یکم بهش کمک کنم آخه مگه ریاضی دبیرستان هم احتیاج به کلاس تقویتی داره؟؟؟*مامان سلام-سلام غزل جان خوبی؟؟ رات داد سر کلاس؟؟*آره خداروشکر-مگه تو نگفتی بعد از خودش هیچ کس رو راه نمی ده؟؟ راستشو بگو شیطون خبریه؟؟*مامان یعنی شما منو نمیشناسید؟؟ که این حرفو میزنید؟؟ تنها مردی که توی زندگی منه باباست والسلام-انشاالله که همینجوریه راستی عکسی چیزی نداره قیافه این استاد ترسناک شما رو ببینیم؟*نه رو پروفایلش از خودش عکس نذاشته-خب یکم از قیافش بگو کنجکاو شدم بدونم چه شکلیه*مثله همه مردا ست-خب حالا بگو دیگه*وا مامان رابطه تون با بابا خوبه؟؟-براچی؟؟*چون اینقدر درگیر یه مرد دیگه شدی-خاک تو سرت دختر این چه حرفیه من بابات رو با هیچ مرد دیگه ای عوض نمی کنم حالا بگو چه شکلیه؟؟*تقریبا قدش 190 یا یکم بیشتر چهار شونه هیکلش خیلی ورزیده و همیشه ته ریش داره با لباس رنگ تیره یعنی یا مشکی یا سرمه ای ( تو همین طیف رنگ)رنگ پوستش سفیده موهاش وچشم هاش قهوه ای تیره و تو موهاش یکم سفیدی معلوم میشه ولی همیشه اخم کرده و حس میکنم یه خرده افسرده هستش و زیاد هم سیگار میکشه-اوه پس بیخود نیست دل دختر مارو برده*مامان اذیت نکن دیگه-یکم فکر کن تا حالا تو اینقدر تو خصوصیات ظاهری و رفتاری یه مرد توجه کرده بودی؟؟*نه این هم بخاطر کاریه که یه بار سرکلاسش کرد باعث شد اینقدر دقت کنم-اونوقت چیکار کرده که دل یه دونه دختره اعتمادی کارخونه دار رو برده؟؟*مامان دلمو نبرده برام جالب بود کارش الان میگم که برای شما هم جالب شه-ما سروپا گوشیم غزل خانوم*یه پسره هست تو دانشگاه که باباش خیلی دم کلفت و پولداره برای همین هیچ کدوم از استاد ها بهش هیچی نمی گن تا این که اول این ترم مثله همیشه با نیم ساعت تاخیر اومد سر کلاس، کیوانی هم که سرسخت و وقت شناس راش نداد پسره یه خرده بلبل زبونی کرد که تو میدونی بابای من کیه تو جیره خور بابامی، کیوانی هم گفت بابات هر خری که هست مهم نیس از کلاس من برو بیرون ، پسره نرفت و کیوانی هم یکی خوابوند تو گوشش پسره یکی از کیوانی خورد یکی از دیوار و بعد پخش زمین شد بعد کیوانی گفت سنگین تری خودت بری درس رو حذف کنی حالا هم برو گشمو بیرون تن لش، عملا زد شاخشو شکست-پس که اینطور ایشون بزن بهادر هم هستن*انصافا حقش بود خیلی شاخ شده بود-آهان پس که اینطور حالا برو یه دوش بگیر بعد از ظهر باهم باید بریم خونه خالت*مامان واقعا خیلی مسخره ی که ریاضی دبیرستان رو بهش درس بدم-دیگه من که روم نمیشه بهش نه بگم*باشه پس من برم دوش بگیرم-برو دختر قشنگمرفتم تو حموم خیلی خسته بودم وان رو پر کردم رفتم تو وان دراز کشیدم نمی دونم چرا ناخودآگاه حس کردم کوه یخ هم لخت تو وان پیش منه جا خوردم از ناخودآگاهم چرا کیوانی رو تصور کردم؟؟ همونطور با خودم ور رفتم تا ارضا شدم حتی لحظه ارضا شدنم حس کردم تو بغل کوه یخم خیلی عجیب بود چون دیگه از اون قیافه عبوس خبری نبود بعد از حموم عجیبم اومدم و رفتم یه چرت زدم و رفتیم خونه خالهیک هفته گذشت و دوباره ریاضی داشتیم و طبق زمان بندیش نوبت من دو هفته دیگه بود که ارائه بدم یکی از بچه ها شروع کرد و استاد داشت گوش میکرد که یهو حس کردم یه چیز نوک تیز رفت تو بازوم برگشتم دیدم که سیما اتودش رو فرو کرد تو بازوم و گفت :-چی شد غزل؟؟*چی میگی تو؟؟-مگه قرار نبود داستان بنویسی برام؟؟*بهت که گفتم من داستان سکسی یاد ندارم بنویسم برو از توی یه سایتی بردار-گفتم بهت که نمیشه گفته یه چیز خاص و یه قسمتی از چت هامون هم توش باشه*خب براچی دروغ گفتی که داستان مینویسی-حالا تو که مینویسی یه بار درحقم رفاقت کن*باشه حالا بعدا الان که نمیشه+خانم ها و آقایون با دقت گوش کنید آقای سهیلی چی داره میگه و گرنه برخورد میکنم*خاک تو سرت با ما بود-روی کاغذ بنویسدیدم بیخیال نمیشه و شروع کردم به نوشتن داستان سکسی از نوشتن این مدل داستان ها خیلی بدم میاد داستان های رمانتیک مینویسم ولی سکسی نه نوشتم از زبون سیما رفتم خونه پرهام درو وا کرد و منو محکم بغل کرد و درو پشت سرم بست و لباش رو گذاشت رو لبام مثل قحطی زده ها لبام رو می مکید منم همکاری میکردم-آره خودشه بنویس عزیزمو شروع کرد به تایپ کردن تو گوشیش ادامه دادم روسریم رو از سرم درآورد و موهام رو نوازش کرد و بوسه های ریزی روی موهام زدقرار بود رو کاغذ باهم حرف بزنیم منم نوشتم*فعلا اینارو براش بفرست تا بعد از کلاس ادامه شو بنویسم-جون سیما بنویس*نمیشه سر کلاس کوه یخ لو میریم بعد کی میخواد دستمال کشی اینو بکنه-من خودم دستمال کشی میکنم به خدا پرهام قول داده میاد خواستگاریم بعدشم کوه یخ که عاشقت شده بهت چیزی نمیگه*ببند دهنتو یکم از درس چیزی یاد بگیریم-جون لبای مردونه کوه یخ یه خط دیگه بنویس*فقط به خاطر لبای کوه یخمنو از روی زمین بلند کرد و روی مبل گذاشت و شروع کرد به در آوردن مانتوم همونطور که دکمه های مانتوم رو باز میکرد گردن و لاله ی گوشم رو بوسه بارون میکرد و شروع کردن به مکیدن گردنم*بیا دیگه-یه خط دیگه پرهام خیلی حال کرد*این یه خط فقط به خاطر لبای سکسی کوه یخ بودیهو دیدم بالاسرم وایستاده و برگه رو از زیر دستم بیرون کشید وای…هیچی نگفت و شروع کرد به درس دادن برگه رو تاکرد و گذاشت روی میزش عجیب بود چرا همینجا فاتحه مو نخوند؟؟پایان قسمت اولادامه...نوشته: Dark Man

62