یک اشتباه منو بیغیرت کرد

سلام دوستان بعضی از بچه ها انتقادهای سازنده ای کرده بودن مثلا یکی گفته بود یکم کوتاهه منم تصمیم گرفتم داستانمو طولانی تر کنم…بعضی از دوستان هم زحمت کشیدن فحش دادن و منم لطفشونو جبران کردم و مادرشونو مورد خطاب قرار دادم…خلاصه تشکر میکنم از کسایی که حمایت کردن و کسایی که مودبانه انتقاد کردن.برگردیم سر داستان…فردای اون شب که رفتم مدرسه دیدم کیارش داره با لبخند نگام میکنه از خجالت روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم حس میکردم الان دیگه رفیقش نیستم انگار بی غیرت شده باشم.اما من نمیخواستم بی غیرت باشم هنوزم نمیخواستم کسی بد به مادرم نگاه کنه یا لمسش کنه.ظهر رفتم خونه دیدم مادرم داره ناهار آماده میکنه.گفته بودم مامانم معلم دبیرستانه اونم مثل من تازه رسیده بود خونه.لباسمو عوض کردم و نشستم رو مبل چشمم افتاد به مامانم که توی آشپزخونه بود…به اندامش خیره شدم اندام خوبی داشت یه تاپ بندی پوشیده بود و یه شلوارک تنگ که تا نصف رونش بود.تقریبا شورتک بود.یکم از خط سینش مشخص بود و باسن نسبتا پهن و بزرگی داشت.یه کوچولو پهلو داشت و یکم شکم ولی نه زیاد که اندامشو خراب کنه.با اینکه اندامش خوب بود اما با نگاه کردن به بدنش اصلا تحریک نشدم.فهمیدم که خدارو شکر بی غیرت نیستم پس یکم خیالم راحتتر شد.خلاصه ناهارو خوردیم.بابام اون روز ماموریت بود و قرار بود فرداش بیاد.من یه چرت زدم تا عصر و بعد پا شدم نشستم سر درسم دیدم نزدیکای آخر سال تحصیلی بود و امتحانا داشت نزدیک میشد.دیدم در زدن من تو اتاق خودم بودم صدای داداشمو شنیدم که گفت کیه؟بعدش منو صدا زد گفت داداش کیارشه…رفتم دم در سلام و احوالپرسی گفت تعارف نمیکنی بیام تو؟گفتم میخای بیای تو چیکار؟گفت اومدم سر بزنم دیگه.دیدم سرشو مثل گاو انداخت پایین اومد تو گفتم صبر کن بگم مهمون داریم…سرشو اورد نزدیک گوشم گفت خواهرات که کوچولو ان مامانتم که با لباس باشگاه دیدم از چی میترسی؟موهای بدنم با این حرفش سیخ شد نتونستم چیزی بگم.پشت سرش راه افتادم رفتم داخل مامانم با همون تاپ و شلوارک پای تلوزیون بود بچه ها هم اتاقاشون بودن مامانم که کیارشو دید پاشد سلام کردن و دست دادن.مامانم رفت واسش شربت درست کنه کیارشم کنار من نشسته بود همش چشمش دنبال مامانم بود…زدم رو پاش گفتم هوی زیادی داری نگاه میکنیا بپا چشاتو درنیارم بکنم تو کونت.خندید گفت کاریش ندارم فقط نگاه میکنم نگاه کردن که گناه نیست.بعدشم زورت به سامان نمیرسه بمن گیر دادی؟اون کون مامانتو مالید نه من.وقتی گفت کون مامانت من کیرم تکون خورد اومدم جوابشو بدم که مامانم با شربت برگشت خم شد تعارف کنه به کیارش که خط سینه هاش بیشتر مشخص شدن…کیارش موقع برداشتن شربت یه نیم نگاه بمن کرد با لبخند شربتو برداشت که فکر کنم پوزخندشو مامانم دید.خلاصه مامانم نشست و شروع کردیم حرف زدن کیارش گفت الهه خانوم تو همین دو سه هفته حس میکنم اندامتون بهتر شده خیلیا هستن میان اون باشگاه و یسال کار میکنن اما چون درست تمرین نمیکنن و تنبل بازی درمیارن به هیچ جا نمیرسن…اومدم ضایعش کنم گفتم تو خودت دو هفتس داری میری اونجا از کجا میدونی طرف یسال میاد بجایی نمیرسه؟گفت مغز متفکر سامان و سارا بم گفتن…دیدم خودم ضایع شدم!کیارش ادامه داد حالا ایشالا همینجور کار کنین پهلوها و شکمتون کاملا صاف میشه و حسابی سکسی میشین.من کپ کردم این حرفو که زد.مامانم خندید و تشکر کرد گفت حتما تلاشمو میکنم.خودمم خیلی دوس دارم اندامم ایده آل بشه خیلی وقت بود بخودم نرسیده بودم.من دیگه کفری شدم اما سعی کردم خودمو آروم نشون بدم به کیارش گفتم یه دیقه بیا اتاق کارت دارم پاشدم راه افتادم سمت اتاقم پشت سرم اومد وارد اتاق که شدیم زد در کونم گفت تو هم کونت به مامانت رفته ها…دلم براش تنگ شده از شب تولدت ندیدمش بکش پایین ببینمش.من که میخواستم دعواش کنم با این حرفش سیخ شد کیرم.گفتم مرض قرار بود حرف اون شبو پیش نکشی بعدشم این چه طرز حرف زدن با مامانمه؟گفت شوخی کردم چته حالا پاچه میگیری منکه دارم از مامانت تعریف میکنم تازه تا وقتی خودش خوشش میاد تو حق دخالت نداری…گفتم خودت خوشت میاد درمورد مامانت اینطوری حرف بزنم؟با خنده گفت کسخل مامان من پیره خودت که میدونی…دیدم راست میگه کلی خواهر و برادر بزرگتر از خودش داشت.دید رفتم تو فکر و جوابی واسش ندارم با لبخند گفت من میرم پیش مامانت تو هم اخماتو وا کن و بیا…از کنارم رد شد و دستشو کشید لای کونم و رفت تو حال…چند لحظه تو آینه اتاقم خیره شدم به خودم باورم نمیشد از این موضوع خوشم اومده باشه!باورم نمیشد کیرم شق شده باشه!داشتم به کدوم سمت میرفتم؟خلاصه اون روزم با تیکه های کیارش و نگاههای هیزش به مامانم تموم شد و اتفاقات تکراری که چندوقتی میفتاد تا وقتی که امتحانات پایانترمم دادیم و تابستون رسید.تو این مدت مامانم با سامان و سارا و کیارش صمیمی شده بود و دیگه به اسم کوچیک همدیگه رو صدا میکردن چندبارم باهم بیرون رفتیم که تیپهای مامانم کم کم داشت باز تر میشد مثلا شروع کرد به پوشیدن شلوارای تنگ و زاپ دار و مانتوی جلو باز و لباسای بدن نما و سکسی.یبار بش گفتم خیلی تیپ میزنی جدیدا خبریه؟قبلا اینجوری نبودی.گفت قبلا اندامم خوب نبود الان که داره خوب میشه میخوام لباسایی بپوشم که بهم بیاد شما مشکلی داری پسر گلم؟گفتم نه مامان خیلی هم خوبه که بخودت میرسی.خلاصه یه روز با بچه ها قرار گذاشتیم بریم یه باغ بگیریم که استخرم داشته باشه تو گرما میچسبید.منو کیارش و محسن و مهدی و دانیال لباس و وسایل شخصیمونو برداشتیم و با ماشین محسن که یجورایی بچه پولدار گروهمون بود و تک فرزند و بچه لوس خانواده بود راه افتادیم سمت باغ محسن اینا که طرفای تهران بود.اصن بخاطر لوس بودنش تو سن ۱۹ سالگی بش ماشین میدادن واسه خارج شهر.خلاصه رسیدیم اونجا و لباس عوض کردیم یکم استراحت کردیم و تصمیم گرفتیم بریم تو آب.رفتیم افتادیم تو استخر و مشغول مسخره بازی که دیدم کیارش خیلی سعی میکنه منو از پشت بگیره یا دستشو از زیر آب بزنه به کونم اما جوری که انگار مسخره بازیه و بقیه شک نکنن…منم سعی کردم بش گیر ندم که کسی مشکوک نشه.خلاصه پا شدیم رفتیم واسه لباس عوض کردن.اون باغ دوتا اتاق داشت یکیشو منو کیارش برداشتیم یکیشم دانیال و مهدی…محسنم وسایلشو گذاشته بود تو حال.منو کیارش رفتیم اتاق با شورتای خیس و حوله دورمون.به محسن گفتم برو بیرون من لبلس عوض کنم بعد بیا.با لبخند گفت منکه کس و کونتو دیدم دیگه از چی میترسی.گفتم پس من میرم تو اول لباس عوض کن که انقد کسشر تحویلم ندی.خواستم برم بیرون دیدم ایستاد جلو در گفت کجا بسلامتی؟مگه دختری انقد ناز میکنی دربیار دیگه…حتی دختراهم انقد ناز نمیکنن…منم با خودم گفتم منکه بخودم شک ندارم بزار زودتر لباسمو عوض کنم شرش کنده بشه.رفتم گوشه اتاق شورتمو دراوردم شروع کردم خشک کردن خودم با حوله دیدم اومد نزدیک دسستشو کشید لای باسنم…من کلا کم مو هستم یکم فقط لای باسنم و بالای کیرم مو داشت صورتمم کم مو بود.یهو زدم زیر دستش گفتم هوی چته چیکار میکنی؟گفت بازم که ناز میکنی…والا مامانتم انقد ناز نداره اگه الان دستم لای باسن مامانت بود نمیزد زیر دستم…عصبانی شدم بش گفتم کیارش خیلی داری روتو زیاد میکنی از این به بعد حق نداری پاتو بزاری خونمون به مامانمم میگم بش نظر داری که دیگه باشگاه نیاد.کیارش گفت تو اینکارو نمیکنی.گفتم حالا میبینیم.گفت پس منم میگم لباساشو پوشیدی و حسابی رقصیدی.گفتم بگو حرفتو باور نمیکنه.گفت اگه فیلمتو نشونش بدم باور میکنه.اینو که گفت یخ کردم قلبم شروع کرد تند تند زدن.گفتم کدوم فیلم؟اون فیلمو که گفتی پاک کردی…کیارش تو قسم ناموستو خوردی…گفت دروغ نگفتم واقعا پاک کردم از رو گوشیم…ولی یه کپی ازش رو سیستم دارم…گفتم دروغ میگی انقدرا دیگه لاشی نیستی…گفت ایناها ریختمش رو گوشی…گوشیشو برداشت من هنوز لخت بودم و داشتم نگاش میکردم با دلهره…دیدم گوشیشو اورد نزدیک فیلمو پلی کرد و نشون داد…دیدم آره همون فیلمه با زرنگ بازی گوشیو از دستش قاپیدم و پاکش کردم.اونم زد زیر خنده گفت خیلی کسمغزی خل رو سیستم هم دارمش…زانوهام سست شده بود گفتم کیارش خیلی نامردی چی میخوای ازم؟سرشو اورد کنار گوشم و گفت فقط میخوام گاردتو بیاری پایین.دستشو لرد لای کونم و گفت تا تو فکر میکنی من یکم بمالمت بچه خوشگل!دستش لای کونم بود و با انگشتش سوراخمو میمالید منم جرات حرف زدن نداشتم.دیدم گفت با اینکه دارم حسابی لذت میبرم و میدونم تو هم داری لذت میبری ولی الان مشکوک میشن بهمون لباستو بپوش…منم لباسمو پوشیدم و رفتیم ناهارو خوردیم و یه چرت زدیم پاشدیم رفتیم تو شهر یکم گشتیم و خرید کردیم واسه باغ و برگشتیم من همش فکرم مشغول بود که ته این ماجرا قراره چی بشه…خلاصه شامو خوردیم قلیون کشیدیم ورق بازی کردیم یکمم عرق خوردیم تا دیگه حدودای ۳ نصف شب بود خوابمون گرفت تصمیم گرفتیم بخوابیم منو کیارش تو اتاق بودیم جاهامونو پهن کردیم چراغا خاموش و گرفتیم خوابیدیم.نصف شب تو خواب عمیق حس کردم دارم لمس میشم…کم کم از خواب اومدم بیرون فهمیدم کیارش دست کرده تو شورتم و داره کونمو میماله یهو دیدم کیرمم داره بلند میشه خواب کاملا از سرم پرید هیچی بش نگفتم نمیتونستم بگم.انگشتشو میکشید رو سوراخم یهو نوک انگشتشو کرد تو منم گفتم آخخخخخخخ خودمو جابجا کردم صورتمو برگردوندم گفتم معلومه داری چه غلطی میکنی نصف شبی؟گفت چقد تنگی تو اوف…گفتم پس فکر کردی مثل عمتم که گشاد باشم؟خندید گفت زبونتو کوتاه میکنم…فردا صبح پا میشی میری حموم همه بدنت و صورتتو با ژیلت تمیز میکنی بعد میای بیرون فهمیدی؟گفتم چرت نگو بابا…گفت میخوای فیلمتو واسه مامان خوشگلت بفرستم؟گفتم کیارش اذیت نکن من اگه بدنمو ژیلت بکشم فردا خواستیم بریم استخر همه میفهمن آبروم میره…گفت خب بفهمن بهشون بگو دوس دخترت بدون مو دوس داره بدنتو…خلاصه هرکاری کردم زیر بار نرفت و گفت فردا باید بدنتو تمیز کنی یدونه مو رو بدنت ببینم فیلمت میره واسه مامانت.منم با اعصاب خراب گرفتم خوابیدم.صبح رفتم حموم ژیلت هم با خودم بردم تو آینه حموم بخودم نگاه کردم گفتم کونی شدی رفت آقا آرمین…خلاصه شروع کردم موهای صورتم و همه بدنمو با ژیلت زدم کون و کیرمو گذاشتم واسه مرحله آخر…وقتی داشتم موهای کونمو میزدم و تو آینه نگاه میکردم که چجوری پوست سفیدم داره نمایان میشه حسابی حشری شدم و کیرم سیخه سیخ شد.دیگه داشتم با میل خودم موهامو میزدم نه با دستور کیارش.خلاصه بدنمو کامل تمیز کردم و کونمو تو آینه تماشا کردم شروع کردم کیرمو میمالیدم دستمو میکشیدم لای کونم انقد حشری شدم آبم اومد…فکر کنم همتون میدونین بعد از ارضا شدن چه حسی به آدم دست میده…از خودم بدم اومد نزدیک بود گریم بگیره.با خودم گفتم درست میشه نترس.خلاصه از حموم زدم بیرون و رفتم اتاق دیدم کیارش هم بیدار شده پای گوشیشه.منو که دید گفت جوووووووووووون چه صورت خوشگلییییییی.گفتم مرض الان میشنون.گفت پسر جدی واسه صورتت سیخ کردم.گفتم خفه شو کیارش…بچه ها هم کم کم بیدار شدن تصمیم گرفتیم بریم تو استخر…من همش استرس داشتم کسی بفهمه موهامو زدم البته تابلو هم بود…رفتیم استخر بچه ها منو دیدن همشون گفتن جوووووون چه پسسسری…گفتم مرض.گفتن چرا انقد صاف و صوف کردی میخوای بهمون بدی؟گفتم کسکشای حشری واسه دوس دخترم صاف کردم نه واسه شما کفتارا.خلاصه رفتیم تو آب و مشغول شنا شدیم دیدم محسن میاد دست میکشه به کونم و از رو شورت انگشتم میکنه…گفتم نکن کسکش…گفت پسر واقعا حشری شدم آخرش یروز میکنمت.گفتم تو اگه کیر داشتی ننت واست زن حامله نمیگرفت.خلاصه مسخره بازی و…تا رفتیم داخل و ناهارو زدیم یکمم قلیون کشیدیم خواستیم چرت بزنیم که منو کیارش رفتیم اتاق.تا درو بستیم کیارش دست منو گرفت و برگردوند و دستشو گزاشت رو شونه هام فشارم داد پایین تعادلم بهم خورد رو زانو نشستم اونم کیرشو دراورد مالید بصورتم گفت همچین لبایی رو باید با کیر گایید…گفتم کیارش این کارا چیه ولم کن یکی میادا…گفت از جات بلند شی فیلمت رفته واسه مامانت.اتفاقا هیجان که داشته باشی حشری تر میشی زود باش باز کن دهنتو نزار حرفمو تکرار کنم…گفتم کیارش توروخدا دیدم یکی زد تو گوشم لپم سرخ شد…گفت یالا دهنتو وا کن…منم دهنمو باز کردم بغض کرده بودم کیارش هم کیرشو میمااید به لبام سر کیرشو کرد تو دهنم کیرش حسابی بزرگ شده بود و دورشم پشم داشت شاید ۱۸سانتی میشد…یهو تا ته کردش تو حلقم منم سرفه کردم سرمو با دستاش نگه داشت اوق میزدم از ته دل و سرفه میکردم آب دهنم از کنار کیرش اومده بود ریخته بود رو تخماش و چونم و از چونم آویزون شده بود.انقد سرمو فشار داد به کیرش که دماغم چسبید به شکمش.داشتم خفه میشدم که دیدم یه آه کشید و آبش داشت ته حلقم خالی میشد.اشکام همینطور میومدن تا وقتی که آبشو کامل خالی کرد سرمو ول کرد کیرش از دهنم دراومد منم یه اوق عمیق زدم افتادم زمین و زدم زیر گریه.حسابی با این کارش تحقیرم کرده بود.منم فقط گریه میکردم اونم شروع کرد با دسمال کیرشو تمیز کردن بمن گفت خودتو جمع کن خفه خون هم بگیر میخوام بخوابم…رفت گرفت خوابید منم صورتمو تمیز کردم پا شدم رفتم تو حال دراز کشیدم تا خوابم برد.خلاصه عصر هم رفتیم بیرون و برگشتیم دوباره شامو خوردیم و مثل شب قبل عرق و ورق و زرورق که باز خوابمون گرفت خواستیم بخوابیم…منو کیارش رفتیم تو اتاق کیارش گفت یکم صبر کن بقیه بخوابن کارت دارم…نیم ساعت صبر کردیم تا همه خوابیدن کیارش گفت پاشو لباساتو کامل دربیار…منم دیگه بیخیال مقاومت شده بودم پا شدم لباسامو دراوردم لخت شدم کیارش گفت جوووووووون اومد دورم تاب میخورد دستشو میکشید به بدنم گفت ازم تشکر کن که بهت گفتم موهای بدنتو بزنی بچه کونی…با اخم نگاش کردم محکم زد تو صورتم.با تعجب نگاش کردم چشام پر اشک شد گفت گفتم تشکر کن…منم صورتمو گرفته بودم گفتم مرسی که بهم گفتی موهای بدنمو بزنم.گفت حالا قنبل کن رو تشک…گفتم چشم و ۴دست و پا شدم رو تشک.اومد پاشو گذاشت پشت سرم فشار داد پایین گفت کامل سرت رو تشک باشه کونی…منم سجده کردم کونم اومد بالا.کیارش گفت جووووووووون چه کون تپل مپل و سفیدی داری آرمین.یه قوطی وازلین که عصر خریده بود برداشت انگشت زد توش مالید به سوراخ کونم و شروع کرد انگشت کردنم…چون وازلین زده بود راحت انگشتش رفت تو تقریبا ده دیقه با حوصله با سوراخم ور رفت تا ۳تا انگشتشو کرد تو کونم…گفتم وایسا کیارش دسشوییم گرفته.زد در کونم گفت پاشو برو خودتو خالی کن زود بیا.خواستم لباس بپوشم گفتم نمیخواد همینجوری برو…گفتم کیارش من دارم اینکارارو میکنم که تو آبرومو نبری ولی با اینکارات بهرحال آبروم میره پس چرا باید به حرفت گوش کنم؟گفت چون اینطوری نهایتا آبروت پیش بچه ها میره اما اونطوری آبروت پیش مادرت میره…حرفش منطقی بود منم پا شدم لخت مادرزاد رفتم دسشویی با استرس زیاد خودمو خالی کردم و برگشتم تو اتاق دوباره سجده کردم…کیارش باز مشغول شد و کونمو چرب کرد بعد شروع کرد لخت شدن…بشدت استرس داشتم ولی کنار همه حسهای بدی که داشتم حشری هم شده بودم کیرم شقه شق بود و کیارشم اینو میدونست…یکم وازلین به کیر خودشم زد و گذاشت رو سوراخم و میمالیدش…بهم گفت باورت میشد یه روزی زیرم بخابی و خصوصی ترین بخش بدنتو بمن بسپاری؟من با حرفاش بیشتر حشری میشدم تا اینکه سر کیرشو کرد تو کونم…دردش خیلی کم بود چون قبلش آماده کرده بود سوراخمو.اما وقتی آروم آروم کیرشو تا ته تو کونم فرو کرد درد شدیدی بدنمو گرفت کونم خیلی درد میکرد بش گفتم کیارش آیییییییییی درش بیار خیلی درد دارم…گفت نترس چیزیت نمیشه الان شروع میکنی به لذت بردن…خلاصه یکم نگه داشت تو کونم تا دردش کم بشه بعد کشیدش بیرون دوباره کرد تو و چندبار این کارو تکرار کرد.کم کم داشت عادی میشد اونم تلنبه هاشو سریعتر کرد بدنش به بدنم میخورد و صدا میداد گفتم کیارش توروخدا الان میفهمن یکم آروم تر جون عزیزت…اونم شورتمو برداشت گفت خیلی حرف میزنی و چپوندش تو دهنم…من حتی اراده نداشتم شورتمو از دهنم دربیارم…یهو خوابید روم منم از فشار وزنش دمر شدم اونم تا خایه کیرشو کرد تو کونم و آه کشید و آبشو داخلم خالی کرد و گفت جووووووووون ابنه ای شدی مادر جنده…این اولین بار بود بهم فحش مادر میداد و من حتی نمیتونستم از خودم دفاع کنم چه برسه از مادرم…شورتم هنوز تو دهنم بود که شورتو کشید بیرون لبامو بوسید گفت چطور بود؟نگاه کردم زیرم دیدم تشکه از آب کیرم خیس شده…کیارش دید و خندید گفت نمیخواد بگی معلومه حال کردی عزیزم…پاشو لباستو بپوش بخواب فردا برمیگردیم خونه پیش مامان جونت.این فصل جدیدی توی زندگی من بود که کاملا آیندمو عوض میکرد…نوشته: Armin

1.8K