اولین تری سام من و سحر با دانیل

سلام به همهاین خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به دو سال پیشه.اسمم مژگان هستش ۲۶ سالمه دو ساله با یه مرد واقعی که از هر نظر عالیه ازدواج کردم،فقط یه ایراد داره اونم اینه که ماموریت زیاد میره و من تنها میمونم.در مورد خودم بگم که از سن ۱۷ سالگی خیلی زیاد دختر شهوتی و داغی بودم،یه دوستی داشتم‌ به اسم سحر ، از کمد داداشش یواشکی فیلمای پورن میاورد و با هم میدیدیم و این باعث میشد خیلی بیشتر شهوتی بشیم و بعد از چند بار شر ع کردیم به لز با هم و کلی تصور میکردیم که جای اون زنهای فیلمیم.خیلی مختصر گفتم چون داستان اصلیم این نیس،سحر مثل خودم بود و دوستیمون ادامه پیدا کرد هر کدوم دوس پسر داشتیم و با همم در ارتباط بودیم تا اینکه من ازدواج کردم. اینارو گفتم بدونین که چقدر دختر داغی ام و با این همه شهوت وقتی تنها بمونم مجبور میشم یه شیطونیایی بکنمبا سحر ارتباط زیادی داشتم کلی وقت با هم میگذروندیم یا تلفنی حرف میزدیمدر مورد همه جی ولی اینجا حرفهامون در مورد سکس و…میگم فقط، با هم در مورد دوس پسرش و شوهرم و سکس خیلی حرف میزدیم هر دوتامون فانتزیای نزدیک به هم داشتیم،اینکه بعد از هزدواج با شوهرامون ضربدری داشته باشیم یا اون بیاد با منو شوهرم باشه ولی خب شوهرم اصلا اهل این مدل فانتزیا نبود،بعضی وقتا که شوهرم میرفت ماموریت میومد خونه ما با هم فیلم میدیدیم و لز میکردیم،یه بار که اومده بود پیشم صحبتمون رفت سمت سکس،یهو گفت مژگان دوس داری با منو دانیال باشی،جا خوردم چون انتظارشو نداشتم همچین پیشنهادی بده فکر میکردم که قصد ازدواج دارنگفتم مگه نمخوایین ازدواج کنین،گفت نه بابا در حد دوس پسر خوبه نه بیشترحالا نظرت چیهگفتم این پیشنهاد از سمت خودته یا دانیالیکم مکث کرد گفت بیشتر نظر منه ولی دانیال از خداشه چون همیشه احساس میکردم چشمش دنبالته،یه بار که حرف تو بود گفت خیلی هیکلش خوبه مژگان و خیلی خانومه،منم به شوخی گفتم دوس داری باهاش باشی که از خدا خواسته گفت اگه تو اکی باشی منم بدم نمیاد خیلی تلاش میکرد تا خودشو مشتاق نشون نده ولی شهوت این حرفو تو چشاش میدیم.منم گفتم بزار باهاش صحبت کنم ببینم چی میشه،خب چون همیشه منو تو این فانتزی رو داشتیم خیلی بهم برنخورد واسه همین من مشکلی ندارم اگه تو دوس داشته باشی.گفتم‌ نمیدونم چی بگم یهو گفتی شک شدم،ولی ته دلم همیشه دوس داشتم بهش بدم خیلی خوب بود لعنتی،به سحر گفتم اره دوس دارم امتحان کنم ولی به شرطی که سه تایی باشیم مثل اکثر فیلمایی که با هم میبینیم.دانیال یه مرد جذاب بودش قیافه معمولی داشت ولی خوش هیکل و قد بلند بود دستای بزرگ و مردونه ای داشت کلا از این مدل مردایی بود که آدم جذبش میشد.سحر گفت پس واسه فردا هماهنگ کنم با دانیال،منم که از تصور اینکه دارم با دانیال سکس میکنم خیس شده بودم گفتم باشه عزیزم خیلی خوبه فردا،پیام داد به دانیال که مژگان قبول کرده،سحر گفت کلی ذوق کردبعدش گفتم سحر منو تو اینهمه با هم پورن های مختلف دیدیم و همیشه دوس داشتیم بیشترشو امتحان کنیم ولی الان نمیدونم چرا استرس دارم،سحر گفت منم خیلی استرس دارم خودمو کشتم تا بهت بگم،ولی احساس میکنم خیلی بهمون خوش بگذره ولی به نظرم مشروب هم بخوریم تا راحت تر بشیم،گفتم اره موافقم اینجوری یخمون زودتر آب میشه فقط سحر جونم میدونی که من چشمم دنبال دانیال نیست و اگه قراره کاری کنیم در حد سکس هستش نه بیشتر.گفت اره عزیزم میدونم این پیشنهاد من بود یعنی قبول کردم که اینکارو بکنیم چون همیشه دوست داشتیم این فانتزی رو،گفتم اره ولی بیشتر فانتزی ما این بود که توام ازدواج کنی بعدش منو تو شوهرامون با هم باشیم که تو عوضی هنوز ازدواج نکردی،البته فانتزیای من بیشتر بود من همیشه دوس داشتم با دو تا مرد همزمان باشم البته در حد فانتزیه ذهنی.مردای سیاه پوستی که تو پورن میدیم با ی زن هستن همیشه خودمو جای زنه تصور میکردم و دوس داشتم کیرای شکلاتیشون رو تو کسم حس کنم،بگذریم،سحر گفت عزیزم من باید برم اپیلاسیون،گفتم عوضی منم میام که حسابی آماده باشیم واسه فردا،پاشدیم آماده شدیم رفتیم و بعدش دیگه سحر رفت خونشون منم برگشتم خونه و تنها شدم هنوز یکم گیج بودم.یعنی واقعا قراره یکی فانتزی های من واقعی بشه از فکر کردن بهش خیس میشدمولو شدم رو مبل لپ تاپمو باز کروم سرچ کردم اف ام افنشتم یکم فیلم دیدم خودمو مالیدم و تصور میکردم منو سحر و دانیالیم.خلاصه شب خوابیدمو ظهر با صدای گوشیم پاشدمدیدم خواهر شوهرمه جواب دادم بعد از احوالپرسی گفت میخواد بیاد پیشم که تنها نباشمهول شده بودم گفتم میخوام برم خونه مامانم باشه یه روز دیگه گفت باشهدیگه نتونستم بخوابم.پاشدم زنگ زدم سحر ببینم کی میان،گفت حدود ساعت هفت با دانیال میان، ۷ ساعت مونده بود به اومدنشونولو بودم رو تخت دانیال اومده بود خونمون قبلا ولی این بار فرق میکرد،تصور اینکه قرار بود تو خونه خودم با یکی غیر شوهرم سکس داشته باشم هم ناراحتم میکرد هم شهوتیم ولی تقصیر خودش بود که هی منو تنها میزاشت،بعد از ظهر شد رفتم حموم و بعدش یه آرایش ملو کردم کلا خیلی اهل آرایش غلیظ نیستمیه دامن و تی شرت پوشیدم خیلی جیگر شده بودم،تو آینه که به خودم نگاه میکردم حسابی سکسی و تو دل برو بودم.بالاخره ساعت نزدیکای ۷ شد منتظر که سحر و دانیال بیانزنگ خونه به صدا در اومد یهو دلم ریخت،خودمو جمع و جور کردم و در و باز کردمسحر بغلم کرد گفت چه جیگری شدی منم گفتم به پای تو که نمیرسم خانوم اومد تو پشت سرشم دانیال سلام داد و کفت خیلی ناز شدی و من جوابشو دادم اومد تو یکم حس کردم خجالت کشید ازم نگاهشو دزدیدنشستن رو مبل کنار همگفتم بشینین تا من براتون شربت یا قهوه بیارم؟سحر گفت قهوه و دانیال گفت آب.جو یکم سنگین بود سحر رو صدا کردم اومد تو آشپزخونه گفتم خیلی جو سنگینهگفت آره دانیال خیلی استرس داره منم همینطورگفتم منم استرس دارم ولی اینجوری خیلی معذبم،گفت یکم بگذره بهتر میشه همه چیبعد رفت پیش دانیالیکم با خودمم فکر کردم که چیکار کنم جو خودمونی تر بشه،گفتم الان نیرم سر صحبت رو باز میکنم و شوخی و…تا جو صمیمی تر بشه.برگشتم پیششون قهوه سحر رو دادم و واسه خودمم گذاشتم رو میزاومدم لیوان آب بدم به دانیال پام پیچید آب ریخت رو شلوارش،یهو همه چی بهم ریخت هم پام درد گرفتهم دانیال خیس شد،دانیال اومد دست انداخت دور کمرم بلندم کرد نشوند منو رو مبل همش میگفت اشکال نداره پیش میاد واقعا از قصد نبود اما باعث شد یخ جمع بشکنهبه سحر گفتم بره از تو کشو شوهرم شلوارک بیاره بده دانیال،رفت آورد داد بهش اونم رفت تو اتاق خوابمون عوضش کرد و اومدسحر بهش گفت راحت شدیاآب بهانه شد تا شلوارک بپوشی راحت باشی؛دانیال خندید گفت اره اینجوری راحت ترمیکم گپ زدیم و دانیال گفت مشروب بخوریممن گفتم باشه سحرم با سر تایید کردیه شیشه ویسکی آورده بود با خودش دانیال،منم رفتم سه تا پیک و یکم تنقلات و شکلات آوردم.دانیال شروع کرد به ریختنیکم داغ شدیم به سحر گفتم گرمت نیس شلوارک دارم به توام بدمگفتش اتفاقا چرا پاشدیم رفتیم تو اتاق گفتم شروع کنیم دیگه من خیلی شهوتی ام ولی تو باید اول شروع کنیسحر گفت باشه عزیزم بریم که یه شب بیادموندنی داریمشلوارک رو پوشید اومدیم بیرون نشت کنار دانیال دستشو انداخت رو گردنش و گفت بازم بریز دانیال یکم میخوام مست بشم،منم گفتم منم میخوامدانیال ریخت خوردیمهمینطور که میخوردیم سحر داشت دستشو رو بدن دانیال میکشید،یهو گفت دانیال پیرهنتو در بیار مژگان ببینه چه هیکلی داری،دانیال یه نگاه به من کرد و دکمه اولشو باز کرد منم که حسابی سرم داغ بود بلند شدم گفتم بذار من دربیارم رفتم جلوش شروع کردم باز کردن دکمه هاش پیرهنشو از تنش در اوردم اووف چه هیکل خوبی داشت بازوهاش بزرگ عضله ای بودن،گفتم چه خوبه هیکلت،گفت ممنون مژگان جان هیکل توام خوبه یکم قرمز شدم گفتم مرسییی،دستمو بردم سمت سینه هاشو یکم مو داست دوس داشتم شروع کردم لمس کردن بدنش خیس شده بودمسحر صورتشو رسوند به صورت دانیال و شروع کردن لبای همدیگه رو خوردن هر سه تامون داغه داغ بودیمهمینجوری که بدنشو لمس میکردم دستمو بردم سمت کیرش از رو شلوارک دست کشیدم بهش،سحر گفته بود که کیرش بزرگه ولی هم بزرگ بود هم کلفت،هر چی که تو فیلمای پورن دیده بودم رو میخواستم انجام بدم.همونجوری که اونا لباشون تو هم بود دستمو بردم تو شلوارک دانیال و کیرشو شروع کردم مالیدن،همینطور داشت بزرگتر و کلفت تر میشد یهو یه تکونی به خودش داد و شلوارکشو خواست دربیاره،منم کمکش کردم از تنش دراوردم،واییی چه خوب بود کیرش قهوه ایی رنگ کلفت سرشم بزرگ بود،اروم شروع کردم مالیدنش زبونمو بردم سمت تخمشو شروع کردم لیس زدنشاز پایین لیس میزدم تا سر کیرشبعدش اروم شروع کردم خوردن کیرش اولش یکمشو میکردم دهنم بعد کم کم همشو کردم دهنمو با دستامم تخماشو میمالیدمداست دیوونه میشدجوری لبای سحر و میخورد که سحر بهش گفت ارومتردانیال دستشو رسوند به سرمو فشار میداد به کیرشمنم چشمامو بسته بودمو کیرشو میخوردم همونجوری که کیرش تو دهنم بود با زبونم زیر کیرشو میمالیدمیهو حس کردم کیرش داره کلفت تر میشه با دستاش سرمو محکم گرفت و یه آه کشید و آبشو خالی کرد تو دهنممجبور شدم همشو قورت بدمبعد کیرشو دراوردم از دهنمو عذر خواهی کرد که یهو شد تا حالا نشد بود به این زودی آبم بیاد منم گفتم اشکال نداره و دوس داشتم،سحر بهش گفت همین،دانیال خم شد پیشونیمو بوسید گفت تا حالا اینجوری کسی براش نخورده بود،سحر گفت اره مژگان تو ساک زدن خیلی وارده،شوهرش انقدر داده خورره که الان حرفه ای شده(راست میگفت شوهرم عاشق این بود که اول با خوردن آبشو بیارم بعد سکس رو شروع میکرد،منم اتقدر تلاش کردمو و فیلم دیدم تا یاد گرفتم چجوری کل کیرش رو بتونن بخورم که بیشتر لذت ببره)بعد هر سه تامون خندیدیمبا اینکه تا اون روز فقط چند باری آب شوهرمو خورده بودم ولی کلاخیلی دوس نداشتم ولی الان خیلی خوشم اومده بود.شاید به خاطر جو اون لحظه بود نمیدونم.سحر گفت حالا چیکار کنیمکه دانیال بلند شد شروع کرد در اوردن لباسای سحر بعدشم لباسای منو در اورد هر سه تامون لخت کنار هم بودیم دیگه حس خجالتی نبودبعد هولمون داد سمت مبلگفت نوبته منهشروع کرد خوردن کس خیس من با دستشم کس سحر میمالیدبعد رفت سراغ کس سحرحسابی داشت نوبتی میخورد و میمالید،منو سحر هم بیکار نبودیم لبامون قفل شده بود تو همدیگه و سینه های همو میمالیدیمخیلی شهوت انگیز و سکسی بوددانیال خیلی خوب میخوردتنم لرزید و ارضا شدم چنگ میزدم تو سینه های سحرلباشو وحشیانه میخوردمدانیال داشت دیوونم میکردولی دیگه بسم بود.سرشو دادم عقببعدش رفت سراغ سحریکم که خورد سحرم ارضا شدسه تامون ولو رو مبل بودیمهنوز اثر مشروب تو سرمون بودیکم که حالمون جا اومد بلند شدم لباسمو برداشتمدانیال گفت مگه تموم شدگفتم نه یکم استراحت کنیم اصل کاری مونده،دانیالم شلوارکشو تنش کردمنم فقط دامن پوشیدمو با تی شرت بدون شرت،سحر گفت به منم دامن بده منم میخوام شرت نپوشم،دانیال یه جووون بلند گفت و هر سه تامون خندیدیمهمونجوری رفتم سمت آشپزخونه لای پام خیس بود سایش لپای کونم و کسم خیلی حس خوبی بهم میداد، آب آوردم دادم دانیال برگشتم سمت سحر دانیال یه دستی کشید به کونمبرگشتم گفتم عجله نکن کلی باهات کار داریمسحر لیوان رو گرفت و گفت دانیال امشب قراره حسابی خسته بشی و حال کنیدانیال گفت تا الانشم خیلی دیوونه کننده بودیکم که گذشت سحر رفت سمت دانیال و شلوارکشو کشید پایین نشست جلوش دانیالم رو مبل لم داده بود،شروع کرد خوردن کیرش منم خودمو رسوندم کنار سحر شروع کردم خوردن تخماش،دانیال یه آهی کشید و گفت جووووون بخورین مال خودتونه دستشو گذاشته بود رو سر سحریه دستشم گذاشت رو سر منو نوازشمون میکرد یه جوریایی تشکر میکرد ازمون که داریم به اوج لذت میرسونیمشسحر نمیتونست تا ته بخورهحالا نوبت من بود کیرشو از دهن سحر دراوردم سحر رفت سمت تخماش من کیر کلفت و دارزش رو کردم تو دهنم خیس بود تا ته خوردم باز آه کشید گفت دختر تو منو دیوونه کردی.همینجوری که میخوردم سحر بلند شد نشست رو مبل دامنو داد بالا سر دانیالو برد سمت کسش دانیالم شروع کرد خوردن کسش،کیرشو تا ته میخوردم و در میاوردم آب دهنمو میریختم روش باز میخوردمو تخماشو میمالیدمدانیال گفت بسه نوبته منهبلند شد منو سحر رفتیم رو مبلتی شرتهامونو داوردیم چهاردست و پا شدیمکونمون رو دادیم بالا جوری که کس هر دوتامون زده بود بیرون دانیال اول دامنامون رو داد بالا و نوبتی کسمون رو میخوردمنو سحرم لبامون قفل هم بود،گفتم دانیال بسه دیگه بکن توبلند شد کیرشو مالید به کسماروم اومد فشار بده که انقدر خیس بود تا ته رفت تو آهی کشیدم و گفتم بکن جرم بده دانیال.اروم و با ریتم میکرد با دستش میزد رو کونم و همه اینا خیلی دیوونه کننده بود.سحر همونجوری که لبامو میخورد سینه هامنم میمالیدرو ابرا بودمخیلی لذت داشتیهو تنم لرزید و ارضا شدمگفتم تند تند بکن دانیالجوری میکرد که کل تنم میلرزیدبعدش کشید بیرون رفت سراغ سحرکرد تو کسش و اروم اروم میکردحالا نوبت من بود که سحر رو بخورم و بمالم،سینه هاشو میخوردمهمزمانم دانیال داشت دست میکشید رو باسنم و کسمو میمالید واقعا از چیزی که فکر میکردم بهتر بودکیرش قشنگ کسمو پر میکردسحر آخ اوخ میکردیکم که کردنشست رو مبل،سحر نشست رو کیرش بالا پایین میکرد،دانیالم سینه هاشو میخوردمنم رفتم لای پای دانیال شروع کردم خوردن تخماش آب کس سحر رو کیرش بود با ولع زیاد میخوردم دوس داشتم حسابی حال کنه،خیلی بو و طعمی که میداد رو دوس داشتم،سحر بلند شد من نشستم سحر جای منو گرفتاروم بالا پایین میکردم خودموحرکت کیرش تو کسم داشت دیوونم میکردسینه هانو که میخورد لذتش خیلی بیشتر میشدبعد یکم همونجوری رو کیرش چرخیدم پشت بهش شدم و رو به سحر،شروع کرد همونطور که رو کیر دانیال بالا و پایین میکردم خوردن چوچولم آه ه هواییییییییی خیلی دیوونه کننده بود داشتم میمردم از لذتدانیال گفت داره آبم میاد سریع از رو کیرش بلند شدمنه من نه سحر و دانیال دوس نداشتیم تموم بشهدانیال رو ول کردیم،دست سحر رو گرفتمرفتم سمت اتاق خواب و سحر دنبالم اومدهولش دادم رو تختچرخیدم کسمو بردم سمت دهنشو حالت 69 گرفتیمشروع کردیم خوردن همدیگه،کس هر دو تامون خیس بوددانیال اومده بود کنار تختدیدن هیکل و اون کیر خوش فرمش دیوونه کننده بوداومد کنارمون دست میکشید رو تنم و من همینطور داغ تر و شهوتی تر میشدم،دستاش رو کمرم حرکت میکردبرگشتم سمتش اشاره کردم بیاد جلوم،کیرشو گرفتم کردم دهنمسرمو گرفت و خودش کیرشو تو دهنم عقب و جلو میکرد تا ته میکرد و در میاورد باز میکردآب دهنم میریخت رو کس سحریکم بعد کیرشو در اوردم و مالیدم به چوچوله سحراروم کرد توشسحر دیوونه شد و با ولع کسمو میخورد و منم چوچولشویکم که کرد سحر دوباره ارضا شدچنگ میزد باسنمو و داد میزد و آه میکشیدکیر دانیال رو در اوردمو باز شروع کردم به خوردنیکم که خوردم دانیال کشید بیرون رفت پشت سرم و کرد تو کسم سحرم اون زیر چوچولمو میک میزدداشتم دیوونه میشدم کس سحر میخوردم،حرکت کیرش تو کسم انقدر لذت داشت که دوس نداشتم تموم بشهبدنم به لرزه افتاد کلی آب ازم رفته بود ولی باز حسابی خیس شدم.از رو سحر بلند شدمخوابیدم کنارش هر دوتامون پاهامون دادیم بالا دانیال اومد جلومون کیرشو کرد تو کس سحریکم بعد کس منگفت دوس دارین آبمو کجا بریزمسحر گفت رو سینه هامونانقدر حشری و بودیمو لذت برده بودیم که اگه میریخت رو صورتمون هم دوس داشتیم باز.دانیال کیرشو کشید بیرون منو سحر بلند شدیم نشستیم جلوشکیرشو کرد دهن منتا ته منم زبونمو میکشیدم زیر کیرش؛کیرش داشت کلفت تر میشد معلوم بود داره آبش میادیهو در اورد و منو سحر سینه هانون با دست گرفتیم و ریخت رو سینه هامونهمشو مالیدم به سینه هامون و از هم لب گرفتیمدانیال ولو شد رو تختمنو سحر رفتیم سمت حمومداشتیم خودمونو میشستیم که دانیال هم اومدسه تایی حسابی همدیگه رو هم شستیم هم مالیدیماومدیم بیرون بهشون حوله دادمدانیال گفت تا حالا اینهمه لذت نبرده بودهمنم گفتم منم همینطورسحر هم تایید کرد که بهترین سکسش بودهولو شدیم رو مبلدانیال گفت فکرشو نمیکردم که این اتفاق بیفته و یه روزی با جفتتون که از هر نظر عالی هستین باشمسحر گفت اتفاقا ما دو تا کلی فانتزی اینجوری داشتیم،دوس داشتیم با شوهرامون ضرب داشته باشیمدانیال گفت خب میخوایین بعدا اونم امتحان کنیممن گفتم نه شوهرم اهلش نیس،گشنمون شده بود گفتم بچه ها غذا چیکار کنیم که دانیال گفت زنگ بزن بیارنزنگ زدم از بیرون غذا بیارندانیال یکم تو فکر بودسحر بهش گفت چی شدهگفت داشتم به حرفاتون فکر میکردم راجب ضربدری.گفتش خب،دانیال گفت امیر رو که میشناسینگفتیم اره(امیر دوست دانیال بود دو سه بار تو مهمونی دیده بودیمش اونم مثل دانیال خیلی شیک و خوب بود)گفت اون همیشه دوست داشت با مژگان باشه ولی من میگفتم شوهر داره نمیشهحالا اگه دوس داشته باشین میتونم باهاش صحبت کنممنو سحر یه نگاه به هم کردیم و گفتم من که پایه ام،سحر گفت اگه شما اکی باشین منم هستماون شب تموم شد،البته یه سکس کوچیکی منو دانیال بعد از خواب سحر داشتیم.فرداش قرار شد دانیال با امیر هماهنگ کنه.پایانامیدوارم که دوست دلشته باشینببخشین اگه خیلی خوب نتونستم شرح بدماگه لایک و کامنت زیاد بودماجرای ضربدری منو سحر با دانیال و امیر رو که فوق العاده بود براتون مینویسمنوشته: نوشین

331