من یه زندگی عادی داشتم. درسته در زمان بچگی و نوجوانی یه شیطنتهایی میکردیم و با دوستامون ور میرفتیم ولی فکر میکردم به خاطر اینه که دستمون از دخترها کوتاس. بزرگتر که شدم چون با دخترها میپریدم دیگه میلم به مردها صفر شده بود. تا اینکه یک روز به خودم اومدم و دیدم دارم به سکس گیها فکر میکنم و از قضا خوشم میاد. انگار یه شعلهای در درون من روشن شد. اوبم زد بالا و همهی روز داشتم به کیر فکر میکردم. کونم رو به وسایل مختلف مثل لوله جاروبرقی میمالوندم. بعد چند روز به خودم اومدم و گفتم که باید بیخیال بشم چون آيندهام تباه میشه. تا دو ماه به هیچ چیز سکسی فکر نمیکردم چه دختر چه پسر. ولی اون حس «دادن» دوباره برگشت، این بار شدیدتر از همیشه. هیچ راهی برام نمونده بود. نه به کسی اعتماد میکردم نه جرأت این کارا رو داشتم. خلاصه یک روز برای اینکه حواسم رو پرت کنم کولهپشتی رو برداشتم و رفتم به سمت جنگلی که نزدیک خونهمون بود. هوا هم خیلی خوب بود، بدون آفتاب ولی گرم، به خاطر بارون دیروزش یک مقدار هم رطوبت تو هوا بود. تو راه همش سعی میکردم به سکس فکر نکنم اما همش تصویر کیر میومد جلوی صورتم. حشرم زد بالا. رفتم یه جای خلوت. دور و برمو نگاه کردم وقتی مطمئن شدم هیچکس اطرافم نیست شلوار و شورتم کشیدم پایین تا کمی شیطونی کنم از کونم عکس میگرفتم، الکی قمبل میکردم. فایدهای نداشت؛ باید یه چیزی میرفت تو کونم. روی زمین دنبال چیزی میگشتم که بهش بدم تا اینکه دیدم یه قمست تنه درخت زده بیرون. چشمامو بستم قمبل کردم و کونمو چسبوندم به اون شاخه شکسته و فشار میدادم. توی ذهنم تصور میکردم که دارم به یه کیر خوب کون میدم. یک کم درد داشت اما چون حشری بودم خیلی لذتبخش بود. سرم رو به پایین بود و تو اوج حشر بودم که یهو یه بازوی خیلی کلفت از کنار دور شکمم رو گرفت. آره یه نفر منو گیر انداخت. بدنم یخ زد. خشک شدم. میخواستم داد بزنم ولی صدام در نمیومد. اصلا نمیدیدمش با کلی تقلا میخواستم از دستش در برم اما دوتا دستاشو گره زد بهم و چون خیلی گندهتر از من بود عملا جلوی حرکتمو گرفت. زورم تموم شد و فهمیدم هیچ راهی ندارم. تسلیم شدم و برگشتم نگاهش کردم. صورتشو با جوراب پوشونده بود. قد بلند و هیکلی. هیچ حرفی نمیزد. به خاطر جوراب روی صورتش سنش معلوم نبود اما حدس میزنم ۳۰-۳۵ سالش بود. به پایینتر که نگاه کردم دیدم دکمه شلوارش بازه و شلوارش داره از پاش درمیاد. احتمالا داشته از دور نگاهم میکرده و جق میزده. یک لحظه قطر کیرش رو از روی شلوار تجسم کردم و همون باعث شد ترس رو بذارم کنار. یکم ازش فاصله گرفتم تا بشینم. اون هم در همین حین شلوارشو کشید پایین و کیر بسیار کلفت و خوشگلش رو پرتاب کرد بیرون. از همه کیرهایی که این روزها تو ذهنم تصور میکردم قشنگتر بود. سفید، گوشتی، شق و رق و با صلابت. با دستش انتهای کیرشو گرفت و از دور نشونم داد. من دهنم آب افتاده بود و حشرم تو آسمونا. شدیدا دودل بودم و هنوز یک مقدار استرس داشتم. هیچ صدایی ازش در نمیومد ولی با حرکات کلهش اشاره میکرد که بخورش. من دیگه همه چیز رو فراموش کردم و چشمام فقط قفل کیرش بود. کیرشو با دستش تکون میداد و دوباره با کلهش اشاره کرد که بخورش. نزدیکش شدم و روی دوتا زانو نشستم. کیرش درست جلوی صورتم بود. باورم نمیشد که تنها چیزی که تمام مدت همه ذهنم رو مشغول کرده بود الآن داره جلوی چشمم عرض اندام میکنه. اون هیچ قدمی جلو نمیذاشت اما من همینطور که دستام روی رونم بود کیرش رو گذاشتم تو دهنم. داااغ داغ بود. وقتی وارد دهنم شد تازه فهمیدم چقدر کلفت و بزرگه. دهنم و عقب جلو میکردم و صدای خوردن درمیاووردم. از دهنم آب راه افتاده بود. یکم که کیرش رو مکیدم فهمیدم داره خوشش میاد. کمکم کیرشو فرو کردم تو حلقم. خیلی بزرگ بود و به این راحتیا فرو نمیرفت. با چند بار تلاش تونستم نصف کیرشو بخورم. دیگه خودش هم دست به کار شد و شروع کرد تلمبه زدن. کیرش به ته حلقم میخورد و راه نفسم رو میبست. خیلی خوب تلمبه میزد جوری که حس میکردم کیرش تا انتها توی وجودمه. در حین خوردن خودمو انگشت میکردم. اون هم کیرشو در میاوورد و جلوی صورتم تکونش میداد. حتی از تماشا کردنش لذت میبردم. حشرم هیچوقت انقد بالا نرفته بود. باید کیرشو تا ته میخوردم. صورتمو یک مقدار بالاتر آووردم تا ارتفاعم بالاتر باشه. این بار بهتر فرو رفت و به کمک فشاری که خودش داد یهو دیدم نوک دماغم خورد به زیر شکمش. آره کیر به اون کلفتی و درازی تا انتها توی حلق مبارکم بود. پنجههاشو قلاب کرد دور غبغبم تا سرم تکون نخوره و با فشار بیشتر تلمبه میزد. هیچ وقت چنین حسی تجربه نکرده بودم. انگار سرم زیر آب بود. بعد از چند دقیقه تهحلقی زدن، کیرشو گرفت دستش و کمی به عقب رفت. هیچ حرفی نمیزد ولی من کاملا فهمیدم منظورش چیه. چرخیدم، حالت سجده درومدم و یک طرف صورتم رو گذاشتم روی زمین. کونم رو قمبل کردم رو هوا و آماده دادن شدم. بعد از چند ثانیه کیر خیس و داغش رو گذاشت روی سوراخ کونم و داشت تنظیم میکرد تا فرو کنه توش. من عاشق این لحظه شدم. یه گوشت گردالوی سفت اومده در میزنه و اجازه ورود میخواد. کیرش رو فشار میداد ولی فرو نمیرفت. بس که کلفت بود. من خودمو شل شل کردم و سعی کردم تا میتونم از دردش کم کنم. همین شل شدن من کافی بود که سر کیرش بره داخل. یک لحظه نفهمیدم چیشد ولی ناخودآگاه خودمو کشیدم جلو و کیرش درومد. به نظرم اومد که کیرش خشک شده و داخل نمیره. برگشتم و کمی تفمالی کردم. دوباره فشار داد و این بار کیرش راحتتر فرو رفت و دیگه لذت واقعی دادن رو داشتم تجربه میکردم. یک کم که کونم جا باز کرد تلمبههای اونم شدیدتر شد. صدای بلندی از ما در نمیومد فقط یواش ناله میکردیم و نفسنفس میزدیم. بعد از چند دقیقه اصلا هیچ دردی احساس نمیکردم فقط لذت و لذت. تمام بدنم شل شده بود و از گاییده شدن حض میکرد. تو اوج آسمونا بودم که حس کردم سرعت تلمبههاش داره شدید و شدیدتر میشه. فهمیدم که آبش داره میاد. انقدر حشری بودم و احساس جندگی میکردم که بهش گفتم آبش رو بریزه رو صورتم. برگشتم کیرشو در آوردم و صورتمو گرفتم جلوش. اونم دستش رو گذاشت روی پیشونی من تا مثلا تنظیم کنه. کلا یک قطره از آبش ریخت روی لپم؛ بقیشه یا ریخت رو دست خودش یا به اطراف! بلافاصله بعد از اینکه آبش اومد شلوارشو گرفت دستش و با سرعت از پیشم رفت. من ولی بعد از نیم ساعت هنوز داشتم با خودم ور میرفتم و از اینکه تونسته بودم کیر به اون زیبایی رو ارضا کنم کیف میکردم.نوشته: برنارد
89