جایی که سکس مبدله شد

...قسمت قبلبا سلام خدمت تمامی عزیزان اول از همه تشکر میکنم از دوستانی که بانظر های سازندشون به من کمک میکنن و امیدوارم این قسمت رو به عنوان یه زنگ تفریح از بنده قبول کنن تا ادامشو با یه قسمت متفاوت براتون ارسال کنم ، در مرحله بعدی فقط یه سوال دارم، اون دسته افرادی که با داستان مشکل دارن چرا احساس میکنن باید با بی ادبی و هر کلمه و جمله ای که لایق خودشون و خانوادشونه نظرشون رو بیان کنند ؟؟ برای من اهمیت نداره که چی میخوان بگن و نظر اون دسته افراد به تخمم هم نیست ( عذر میخوام ولی نمیتونم ادب رو رعایت کنم)قسمت سوم : هدیه خاصمهندس تشریف دارن؟؟؟بله الان هماهنگ میکنمخسته نباشید مهندس، مهندس افخمی تشریف آوردن… چشم همین الانبفرمایید داخل مهندس منتظرنلطف کردینبیا نیما سریع کارتو بگو میخوام برم_ کجا بری علی؟؟ کلی کار سرمون ریخته این قدر نپیچون لطفاببند دهنتو امشب سالگرد ازدواجم با زندگیمه باید زود برمعه جدی؟؟ به سلامتی انگار همین دیروز بود ها چه زود گذشت شد دو سال نه؟؟آره دوساله که دارم تازه زندگی میکنمعلی یادته چقدر دلیل و فلسفه می چیندی که ازدواج نکنی دیدی آخر تو هم دلت یه جا گیر کرد؟؟؟؟آره گیر کرد بدم گیر کرد ولی خوشحالم که دلم پیش فاطمه گیر کردعلی نمی خوای بچه دار شین؟؟؟نه این یکی رو نیستم-حالا ببین همونجور که به خاطرش قید سکس از پشت رو زدی و کلا بهش نگفتی چقدر دیوونه این کاری بچه دار هم میشیننمیدونم تا حالا که چیزی نگفته ولی اگه بخواد به خاطرش بچه دار هم میشیم-بله همینه آقای مهندسراستی تو چیکار کردی برای مشکلتون راهی هست یا نه؟؟-راستش داداش تو که غریبه نیستی دکتر گفت مشکل از منه و سپیده هیچ مشکلی نداره و فعلا هم هیچ راهی نیست که بچه دار شیمداداش امید داشته باش ایشالله درست میشه نگران نباشاشک تو چشماش جمع شد و گفت:علی جان داداش تو حال منو نمیفهمی حال مردی که مرد نیست حال من خیلی خرابهامان از دست این جهان سوم که بچه دار نشدن یه مرد یا زن به مردانگی یا زنانگیشون لطمه میزنهنیما این چه حرفیه میزنی رفیق؟؟ یعنی چی مرد نیستی؟؟ مگه مردانگی فقط به تولید مثله؟؟ تو خیابون رو دیدی این همه کودک کار این همه دختر هایی که باباهاشون فروختنشون به نظرت پدر های اونا مردن؟؟ همشون بچه دار هم شدن این حرفو نزن دیگهبازم علی الان تو این حرفو میزنی فرض محال منم قبول کنم سپیده رو چیکار کنم؟؟ اونو خیلی دوست دارم نمیخوام داغ مادر شدن رو رو دلش بذارم ميخوام طلاقش بدم+حالت خوبه؟؟این کص وشرا چیه میگی اگه شما همدیگه رو دوست دارید کص خاهر بچه اینا همه افکار غلطیه که از بچگی تو سر ما پرورش دادن تا همینطور جهان سوم بمونیم وگرنه معنی نداره که دو نفر که عاشق هم هستن به خاطر بچه از هم جدا شن اولا ایشالله که مشکلت حل میشه نشد هم میتونین سرپرستی یه بچه رو به عهده بگیرید تازه اونقدرم بچه مهم نیست الان مثلا منو تو چه گلی به سر ننه بابامون زدیم که بچه هامون بزنن؟؟ بچه کلا چیز زیاد جالبی نیستحالا ولش کن برای جلسه سازمان عمران اومدم علی خودت که میدونی چقدر مهمه خواهشا بحث نکن مثل هفته پیشباشه تو خودت میدونی که من نمیتونم بعضی وقتها خودم رو کنترل کنم اون روز هم جز اوقات غیر کنترلم بود-باشه پس من میرم کار نداری؟؟نه قربانت داداش فقط یادت نره چی گفتم-باشهنیما رفت و خیلی ذهنم رو درگیر کرد از اول هم حس خوبی به زنش نداشتم میترسم به همین خاطر اذیتش کنه باید چیکار کنم؟؟؟ رفتم خونه با فاطمه دربارش صحبت میکنمکادویی که از قبل خریده بودم رو از کشو میز کارم در آوردم و از شرکت زدم بیرون به سوی عشقم تو راه با ماشین به قدری تند میرفتم که انگار داشتم پرواز میکردم طبق برنامه ای که از قبل چیده بودم تا الان سه تا دسته گل دقیقا جوری که دوست داره رفته در خونه و اون تحویل گرفته منم با یه دسته گل دیگه وارد خونه شدم در خونه رو زدم چون دوست داشتم همیشه عشقم درو برام باز کنه درو برام باز کرد اون هیکل بی نقص و صورت مثل فرشتش توی چارچوب در پیدا شد وای این زن چرا هیچ وقت برای من تکراری نمیشه بعد از دوسال هنوز برام مثل اوله یه لباس مشکی که تا پایین باسنش بود و یه شورت مشکی لامبادا که جلوش شکل یه پروانه داشت این لباس رو تازه خریده بود سلیقه من بود براهمین پوشیده بود یه آرایش خیلی ساده هم کرده بود به نظر من اصلا احتیاج به هیچ آرایشی نداشت چون واقعا زیبا بود همونطور مات و مبهوت داشتم نگاش میکردم انگار بار اولی بود که میدیدمش واقعا شهوتم زده بود بالا یهو با یه لحن شهوت برانگیز گفت :ببخشید آقا مشکلی پیش اومدهبا دستم یواش هلش دادم تو ونه فقط داشتم باخودم فکر می کردم خوش به حال آقاتونبعد برای چی خوش به حالش؟؟؟چون همچین لعبتی دارهیه خنده خیلی ریز و حشری زد و گفتمعزيزم سالگرد ازدواجمون مبارکنخیر آقای مهندس درستش اینه که دومین سال مال هم شدنمون مبارکعاشقتم دیوونه دوست داشتنیمن بیشتر دوست دارم زندگیم همیشه یادت باشهبی معطلی لبام رو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به مکیدن همونطور انداختمش رو مبل و شروع کردم به چنگ زدن سینه هاش و خورن لباش که بهم گفت:عشقم وایستا یه چیزی بیارم بخوری از راه اومدی گرمه هوامن فقط تو رو میخوام نه چای نه قهوه نه شربت نمی خوام فقط آب توعلیییی وایستا دیگه کیک درست کردم اونم بخوریم بعدشخیلی نامردی اینجوری لباس پوشیدی بعد توقع داری من آروم باشمبله علی آقا توقع ما از شما بیشتره حالا فعلا برو دست و روتو بشور تا منم کیکو بیارمکیک رو آورد یه تزیین درجه یک مثل خودش ساده در عین سادگی زیبا خود کیک خامه ای بود ولی با قلب های از فوندانت تزیین شده بود و با ژله معزی با اون دست خط نازش نوشته بود دومین سال مال هم شدنمون مبارک علی خودم کیک رو آورد و در کنارش هم شیر آورد من کلا کیک خامه ای رو با شیر خیلی دوست دارم کیک رو خوردیم واقعا خوش مزه بود دقیقا مثل خودش بغلش کردم بردمش تو آشپزخونه کلا فانتزی های عجیبی داشتیم جفتمون بعد از کلی معاشقه و لمس تمام بدنش و بدنم دیگه می خواستم آلتم که داشت منفجر میشد رو وارد اون بهشت خوردنیش کنم که دستشو گذاشت رو بهشتش و گفت:*امسال به غیر از کادوی مادی یه کادوی معنوی هم داری آقای مهندس میخوام این سوراخو باز کنیباور نمیشد که داره همچین حرفی میزنه من خودم عاشق سکس آنالم ولی به خاطر فاطمه توی این دوسال اسمش رو هم نیاوردمنه عشقم اذیت میشی شب قشنگمون خراب میشهمن به خاطر تو هر کاری میکنم اینکه چیزی نیست در ضمن همین که لذت بردن تو رو ببینم منم لذت میبرم عمرم+باشه پس بریم رو تخترفتیم رو تخت و69 شدیم شروع کردبه ساک زدن منم داشتم با سوراخش ور میرفتم اول یه انگشتی و بعد چند دقیقه‌ دو انگشتی همونطور تا چهار انگشت پیش رفتم اونم توی این حدفاصل یه ساک اساسی برام میزد شانس آوردم که قرص برای اعصابم میخوردم و اون قرص باعث دیر انزالی میشد و گرنه با اون ساکی که اون میزد آبم به راحتی میومد توی این دوسال خیلی خوب پیش رفت کرده بود بعد بلند شدم و بهش گفتم:نفسم مطمئنی میخوای این کارو کنیم تا همین حدم برای من بسهوا علی چرا انقدر دست دست میکنی استرس گرفتمعزيزم ریلکس باش و سعی کن لذت ببری هر جا هم زیاد دردت گرفت بگو که جلو تر نریم باشه عشقم؟؟؟باشه عزیزم من به کار درستی تو ایمان دارمبه شکم خوابوندمش یه بالش گذاشتم زیر اون شکم نازش تا بهتر بشه راه ورودم یواش یواش سر آلتمو وارد سوراخ تنگش کردم واقعا دوست نداشتم اذیت بشه اصلا دوس نداشتم استرس داشتم میدونستم اولش خیلی درد داره بعدش خوب میشه ( حداقل همه دوست دخترای من اینجوری بودن) کلاهکش رفت تو و اون داشت ملافه تخت رو چنگ میزد با هر مصیبتی بود تمامش رو دادم تو و شروع کردم به کمر زدن بعد از چند دقیقه دیگه ناله از سر شهوت سر میداد و من دیگه از اونجا به بعد دیگه داشتم لذت میبردم بعد از چند دقیقه و چند تا تغییر پوزیشن تمام آبم رو روی کمرش خالی کردم که بعد از چند ثانیه اونم ارضا شد و شل همونجور تو همون حالت افتاد دستمال کاغذی رو برداشتم خودمو و اونو تمیز کردم تو بغل هم خوابیدیم و بازنگ گوشیم از خواب بیدار شدیمپایان قسمت سومادامه دارد……نوشته: Dark Man

45