چطور با آبروی من بازی کرد

تقریبا دوسال پیش که ۲۳سالم بود وقتی داشتم از آموزشگاه میومدم چندباری پسری حدود ۲۶ سال جلوم با ماشینش ایستاده بود و نگاهم میکرد. چندین بار هم دنبالم افتاده بود که مطمئن بودم حواسش به منه. من این مسیر رو اغلب پیاده طی میکردم. یک ربعی میشد مسیرم. اولاش خیلی مودبانه از همون پشت فرمون پیشنهاد شماره دادن میداد. یا میگلت وقتتونو بگیرم و برسونمتون. خلاصه خیلی دنبالم بود تا اینکه یه روز تابستونی تو مسیر برگشتم به خونه تقریبا غروب بود داشتم تو کوچه میومدم یهو با سرعت جلوم ترمز زد و از ماشین اومد پایین با چاقو تهدیدم کرد که اگه سوارنشم بهم آسیب میزنه. من تعجب کرده بودم ازاینکه یه آدم چقدر میتونه تغییر کنه یااصلا چه انگیزه ای برای این کاراش داره. یا شایدم عصبیه و رفتارش دست خودش نیست. خیلی ترسیده بودم منو به زور سوار ماشین کرد رفت خونشون. باخانوادش زندگی میکرد. جالب اینجاست که خانوادش در جریان کاراش بودن و بهش چیزی نمیگفتن. یا شایدم ازش میترسیدن. قاچاقچی مواد مخدر بود اینو چندین بار که مجبورم کرد برم خونش فهمیدم. همیشه هم چاقو پیشش بود. بعدا یه برگه بهم نشون داد که احضاریه دادگاه بود و سرقت مسلحانه کرده بود و شاید اینارو بهم نشون میداد که بترسم و حرفشو گوش بدم. منم دختر ساده ای بودم تاحالا همچین چیزی ندیده بودم میترسیدم. اولین باری که منو به زور برد خونشون فاتحه خودمو خوندم ازاین مدل اومدنش و تهدیدش. حالا اون قضیه ها و زد و بنداشو نمیدونستم که بعدا فهمیدم اما همین که روم چاقو کشیده بود خیلی ترسونده بودتم. خودم خانواده آرومی دارم که سال به سال یه دعوای کوچیک هم نمیکنیم. اولین بار سریع وقتی رسیدیم خونه گفت برم طبقه بالا . طبقه پایین خانوادش زندگی میکردن. مادرش و خواهرش خونه بودن. پدرشم خونه نبود ولی بودنی هم حسابش نمیکرد. منو به زور فرستاد بالا در هم قفل نکرد میگفت بدون اجازه من نمیان بالا. دیگه ببینید چقدر این وحشت داشت که خانواده خودشم ازش ترس داشتن. تاپله هارو رفتم رسیدم به در و درو باز کردم دیدم قلیون و یه عالمه خرت و پرت و پاسور و ظرف و پوست خوراکی و اینا رو زمینه معلوم بود اکثرا بالاست و کمتر پیش خونوادشه یخچال و گازو اینا هم داشت یه طبقه کامل بود . از پشت سریع چسبید بهم و شروع کرد لبمو خوردن. خیلی حریص بود مهلت نمیداد نفس بکشم. دهنشم بوی سیگار و احتمالا مشروب(تاحالا بوش رو حس نکردم)ولی سیگار به تنهایی نبود یا شایدم یه مواد دیگه میداد. من مجبور به همراهی بودم اگه به اختیار خودم بود یه دقیقه هم ازش لب نمیگرفتم. زورش زیاد بود منو وادار میکرد به هرکاری میخواست. بدنش توپر و ورزشکاری بود. لبمو خورد همونجور هلم داد رو زمین هرچی اصرار میکردم فایده نداشت مانتومو دراورد و شلوارمو کشید پایین . گفتم نکن من هنوز مجردم. گفت تابتو سوتینتو دربیار گوش ندادم دستمو کشید جلو. حالت نشسته شدم دراورد تابمو اومد پایین شرتمم دراورد. یکم مو داشت کسم. نمیدونستم که قراره چه اتفاقی برام بیفته. با دستش خیلی برام مالید. شلوار و شرتشو دراورد کیرشو داد دستم خیلی بزرگ و کلفت بود. بنظرم ازبس سکس کرده بود اینجور شده بود. گفت براش تکون بدم اونم کسمو میمالید. پاهامو باز کرده بود میگفت اگه پاهاتو ببندی میزنم تو صورتت. بازور خودمو نگه داشته بودم. تند تند میمالید. تا ارضا شدم وقتی هم ارضا شدم جرات نداشتم پامو ببندم محکم نگه داشته بودپامو. همونجور اومد نشست رو سینم کیرشو کرد تو دهنم داشت تو دهنم تلمبه میزد. چندبار عقب جلو کرد توجهی نمیکرد که دارم بالامیارم. گفتم سختمه لااقل بزار بشینم حالم داره بد میشه. دلش سوخت دراز کشید زمین گفت بیا بخور. رفتم بخورم همش میگفت سریع بخور خشن دوست دارم اینجوری بخوری تا فردا هم آبم نمیاد. سرمو گرفته بود میکوبید رو کیرش. تمام حلق و حنجرم درد گرفته بود. بلندم کرد گفت بیام کسمو بمالم به کیرش. خودش همونطور دراز کشیده بود به پشت. من پاشدم نشستم رو کیرش یکم مالیدم خودمو بهش خیلی وحشی بود باوجودی که گفته بودم دخترم باز خشن رفتار میکرد. دستشو گذاشت رو لمبرای کونم تاجایی که میشد از هم بازشون کرد. درد شدیدی داشتم کسم هم درد گرفته بود. میگفت اینجوری پرده پاره میشه؟گفتم نمیدونم نکن من نمیخوام پردم پاره شه و بدبخت شم اصلا انگار نه انگار. خیلی اصرارش کردم التماس کردم گفتم نکن اینهمه زن هست برو بااونا باش من چی دارم که تو گیر دادی بهم. لمبرای کونمو از هم باز میکرد یکم اومد طرف کسم محکم از دو طرف دستاشو گذاشت کنار کسم با بشار از هم بازش کرد خیلی درد داشتم حس میکردم پردم پاره شده سوزش شدیدی داشتم تاحالا همچین دردی رو تجربه نکرده بودم از طرفی مجبور بودم از طرفی هم تو دلم بهش لعنت میفرستادم هیچ لذتی برام نداشت همش به فکر این بودم که آیندم چی میشه. دیگه انقدر کشید مطمئن شدم پردم اگه پاره نشده باشه آسیب جدی دیده. گفتم حواست هست چیکار میکنی؟گفت باید ارضام کنی این حرفا حالیم نیست. گفت تاحالا اینکارو باهیچکس نکرده مدتها تو فکرشه که به این روش پرده چجور پاره میشه. میخواست انقدر بکشه تا پردم پاره شه. خودم تاحالا این مدلی ندیده بودم. قصدداشت پردمو پاره کنه براش مهم هم نبود. پاشدم ازروش که داد زد کجا؟گفتم احتمالا آسیب زدی بهم گفت بشین سرجات تانگفتم حق نداری پاشی. توحال خودش نبود میگفت پرده تو باید ببینم چجوری میشه کارم تموم نشده. باهات ازدواج میکنم فوقش. میدونستم داره دروغ میگه اززندگیش معلوم بود چجور آدمیه. باز کونمو گرفت باز کرد یه دفعه بی هوا انگشت وسطشو محکم کرد تو کسم سوزش شدیدی رو احساس کردم قبلش هم که احتمالا پردم رو دچار خراش کرده بود که دوتاشونم هم کشیدن هم انگشت کردن درد شدیدی داشتن. بلافاصله هم کیرشو فرستاد تو کسم من دیگه چشمام داشت سیاهی میرفت ازبس اصرار کرده بودم و تقلا که بیخیال شه هرچی باشه زور زن به مرد نمیرسه. دیدم داره برای اولین بار چه تند و خشن تلمبه میزنه. تک تک سلولهای بدنم درد میکرد. هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری قراره پردم ازبین بره. انقدر زد منم توان مقابله باهاشو نداشتم تا ارضا شد و کیرشو کشید بیرون. ته کیرش یکم خونی بود نفهمیدم خون وقتی انگشت کرد اومده یا کیرشو کردنی . فرقی نداشت من که آب از سرم گذشته بود و نمیدونستم چکار کنم. چنددقیقه دراز کشیدم دیرم هم شده بود هوا تاریک بود باید میرفتم خونه. با هزار درد و عذاب پاشدم لباسامو پوشیدم که برم. رفتنی بهم گفت خونه و حیاطش دوربین داره و ازم فیلم گرفته که اومدم اینجا. اومدنی چاقو هم دستش بود معلوم بود داره به زور میارتم. گفتم که چی؟گفت که ازاین ببعد هروقت خواستم باید بیای پیشم. دنیا رو سرم خراب شد فکر میکردم الان میرم خونه و دیگه نمیام. گفت فقط همین نیست اگه سرپیچی کنی به کل پسرای محل میگم که جنده ای و فیلمتو بهشون نشون میدم. منم بعداز اون چندماه شاید نزدیک یکسال هروقت میگفت میرفتم پیشش که بلکه کاری نکنه. تا خودش یهو بهم نه زنگ زد نه پیام داد. بنظرم یکی بهتراز منو پیدا کرده بود. منم پیگیر نشدم. نمیتونستم ثابت کنم از طرفی هم آبروم تو محله میرفت اگه به کسی میگفتم. خودش ارتباط رو قطع کرد تاالانم خبری ازش ندارم نمیدونمم چه خاکی تو سرم کنم . عکسمم به چندنفر نشون داده بود. بچه محلا گاهی تیکه مینداختن بهم. دیگه نمیدونم تاچه حد گفته بهشون. ولی هرجا هست امیدوارم روزخوش نبینه نمیدونم پدرو مادراشون اینارو چطور بزرگ میکنن که انقدر بی رحم میشن تا آخر عمرم نفرینش میکنم که بی آبرو بشه هم پیش خدا هم پیش بنده خدا که شرف و آبروی دیگران رو انقدر راحت ازبین میبره.هیچوقت نمیبخشمشنوشته: رویا

212