به داداش دوستم خیلی حال دادم

دوسالی میشه ازدواج کردم و ۲۶ سالمه شوهرمم ۷ سال ازم بزرگتره. چون تک فرزند بودم و حوصلم خیلی تو خونه سر میرفت از همون اول دوست پسرای زیادی داشتم. شوهرم هم بااینکه این قضیه رو میدونست باهام ازدواج کرد. شایدم یکی از دلیل هایی که باهام ازدواج کرده همین ویژگیم باشه. لباسای بازی میپوشم اکثرا. شوهرم هم یه قیافه ی معمولی داره و تقرییا خوبه. من یکسال بعداز ازدواجم با دوستم مغازه لوازم آرایشی راه انداختیم و باهم شریک بودیم هنوزم باهاش کار میکنم. دوستم یه برادر سی و چندساله داشت تقریبا میشد بگی ۳۷ یا ۳۸اسمش علیرضا بود. که بعضی وقتا میومد بهمون سر میزد یا میومد دنبال دوستم منم میرسوند خونم. مغازمون تو پاساژ بود. خیلی میومد دنبالمون مارو میرسوند. چندبار وقتی از دم مغازه تا ماشین بریم خودشو بهم مالوند. من گفتم حتما اتفاقیه منظوری نداره. باوجود اینکه هم من شوهر داشتم و هم اون زن. به خودم میگفتم لابد حواسش نبود یا هرچی. چندین بار این مالوندنا و وقتی چیزی دست به دست میکردیم دستم بهش میخورد من بی اهمیت بودم میگفتم بیخیال شاید چون داداش دوستمه و باهم خیلی رفت و آمد داریم باهام راحته. منم خب زیاد پوشیده نبودم. همیشه تو مغازه شلوار تنگ یا ساپورت میپوشیدم با مانتو و شال یا روسری که موهام همیشه بیرون بود. یه روز دوستم یکی دوساعت زودتر ازمن رفت خونه گفت میخواد بره دکتر بامامانش منم گفتم برو خودم هستم. وقتی مغازه رو بستم اومدم بیرون پاساژ که ماشین بگیرم برم خونه دیدم علیرضا منتظره. اومد جلو گفت نسرین کجاست؟گفتم نسرین رفت خونه کار داشت. گفت نمیدونستم. پس بیا شمارو برسونم. منم چون باهاش راحت بودم سوار شدم رفتیم. توراه چیز خاصی پیش نیومد آهنگ گذاشت و یکم حرف زدیم تا اومدم پیاده شم دستشو گذاشت رو کونم یکم نگه داشت. برگشتم بهش نگاه کردم. چشماش یکم خمار بود و لبخند میزد. من بدون گفتن حرفی پیاده شدم. چیزی میگفتم ممکن بود جرو بحث شه و دوست نداشتم تو منطقه خودمون بد بشه. به دوستمم چیزی نگفتم دربارش که رابطه دوستیمون خراب نشه. اونم میومد دنبالمون و گاهی وقتا هم که شوهرم میومد دنبالم با شوهرم میرفتم. اما چون شوهرم زیاد نمیومد دنبالم بااونا میومدم. گفتنی میگفت با نسرین اینا بیا من دیگه برای چی بیام؟ منم دیدم راست میگه چیزی نمیگفتم. بعضی وقتا هم که یه شیفت نسرین بود یه شیفت من اون شیفتی که من تنها بودمم علیرضا دنبالم میومد. چون دوتامون کارخاصی نداشتیم اکثرا باهم مغازه بودیم. قبلش با نسرین هماهنگ میکردیم اگه جایی میرفتیم. یه روز تا ظهر نسرین مغازه بود قرارشد من بعدازظهر برم وایسم که موقع برگشتن دیدم بله . آقا منتظره. علیرضا کارمند بود و بعدازظهراشو بیکار بود. اصلا به روی خودم نیورده بودم تاالان که به کونم دست زده و نگاه معنی دار کرده بهم. اونم این چندروز کاری نکرده بود. تو راه گفتم سعید(شوهرم)خونه نیست. بی زحمت منو ببر خونه مادرم بهش آدرس دادم که بره. اینو گفتم انگار بهش مدال دادن . خوشحالیشو میشد از چهرش فهمید. گفت دعوت نمیکنی بیام خونتون؟گفتم برای چی بیای؟کسی نیست خونم.گفت اگه کسی بود که نمیشد بیام. منظورش شوهرم بود. گفتم من تاحالا شوهرم خونه نبودنی کسی رو دعوت نکردم خونم. گفت من که کسی نیستم ناسلامتی چندساله همو میشناسیم. گفتم چندساله نسرین رو میشناسم شمارو ازوقتی مغازه داریم میشناسم. گفت منو نسرین نداریم. گفتم وا چه ربطی داره؟مخش تاب برداشته بود چرت و پرت زیاد میگفت. گفتم نه راحت نیستم درغیاب شوهرم بیای. گفت انقد شوهرم شوهرم نکن. بیام یه چایی قلیونی بزنیم زودم میرم. منکه میدونستم برای چی میگه. الان پسرا روشون نشه بگن کس میخوایم میگن بریم قلیون بکشیم.به هرحال من نظری ندادم و اونم یه راست دم درمون نگه داشت و رفتم تو درم بستم. اون هم رفت ماشینو پارک کرد زنگ زد درو باز کردم اومد بالا. گفتم عه مگه نرفتی؟گفت خانوم به این خوشگلی رو ول کنم کجا برم؟گفتم خودت خودتو دعوت کردی انتظار پذیرایی نداشته باش. تو حال رو مبل نشست من رفتم اتاق مانتومو دراوردم یه تیشرت گشاد پوشیدم شلوارمم که ساپورت بود در نیوردم روسریمم در نیوردم اومدم بیرون. رفتم دستشویی چشمم به ژل شستشوی بانوان خورد روبروی آینه بود گفتم خودمو بشورم اگه اتفاقی افتاد تمیز باشم. تنم نمیخاریدا ولی احتیاط شرط عقله. هرروز استفادش میکردم به بهداشتم اصولا اهمیت میدم. اومدم بیرون دیدم همینجور نشسته داره نگام میکنه. گفت نمیای از مهمونت پذیرایی کنی؟گفتم الان میام. رفتم چای سازو روشن کنم. یخچالو باز کردم براش چیزی بیارم اومد از پشت کیرشو چسبوند به کونم. گفت ازینا میخوام. گفتم خجالت بکش فعلا برو بشین. گفت خجالت خیلی کشیدم . پرحرف بود هرچی میگفتی یه جواب پیدا میکرد بده. کمرمو گرفت از آشپزخونه اوردم بیرون. نشست رو مبل منم روبروی خودش روپاش نشوند. ساپورت جذب براق داشتم از رو ساپورت کس و کونمو میمالید. دستشو میکشید رو چاک کسم. میدونست مانع نمیشم چون به کرم ریختنای قبلیش اعتراض نکرده بودم. دستشو کرد تو شورتم کسمو دست زد. خیس شده بود کسم. پاشد آروم ساپورتمو دراورد. شورتمم بعدش دراورد. من رو مبل نشسته بودم. جلوم رو زمین نشست. کمرمو گرفت کشید جلو سمت خودش. کسم جلوی دهنش بود. زبونشو گذاشت رو خط کسم تکون داد. انگشت اشارشو کرد داخل . با زبون بالای کسمو تکون میداد به منم نگاه میکرد که اصلا تو حال خودم نبودم. خیلی خوب میخورد. زبونشو میکرد تو کسم. شوهرم زیاد از کس خوردن خوشش نمیومد. این حسش فوق العاده بود. با دستش کونمو از پایین گرفته بود کسمو بالاپایین میکرد رو دهنش انقد اینکارو کرد تا تو دهنش ارضا شدم. گفت خوشمزه بود. شلوارشو دراورد کیرشو گرفت جلوی صورتم یعنی باید میخوردم. منم برای جبران حالی که بهم داده بود کیرشو کردم تو دهنم و حسابی خوردم تا تخماشم خوردم . سرکیرشو لیس زدم. گفت بسه آبم داره میاد. از رو میز دستمال کاغذی برداشت آبشو ریخت تو دستمال. چند دقیقه نشست فکر کردم دیگه کارش تموم شده میخواد بره که گفت یبار دیگه هم میخواد. دیگه حوصله خوردن نداشتم. با دستم کیرشو تکون دادم تا دوباره بلند شد . همونجور که نشسته بودم برگشتم. کونمو براش قمبل کردم از پشت به حالت داگی استایل کیرشو کرد تو کسم تلمبه زد همش میگفت کونتو بده عقب سوراخ کونتم ببینم . حدود ده دقیقه یه ربعی اینجوری کردتم . میگفت بار دوم آبش خیلی دیر میاد گفتم دیگه گاوم زایید الان به صد روش سامورایی میگادم. گفت دراز بکش رو زمین. دراز کشیدم اومد روم کیرشو تنظیم کرد تو کسم شروع کرد تلمبه زدن. حین کار میگفت کونتو بیار بالا. انقدر اوردم که سینم چسبیده بود زمین و کونم بالا بود. دیگه خسته شدم برگشتم به پشت خوابیدم پامو باز کرد یکم هم اینجوری کرد. گفت بیا بشین روش خسته شدم. خودمم خسته شده بودم نیم ساعت بیشتر بود داشتم بهش ارائه میدادم. گفتم بشینم بلکه ارضا شه پاشه بره. کسم داشت میسوخت ازبس تلمبه زده بود. نشستم رو کیرش شروع کردم کیرسواری. دستمو گذاشته بودم روسینش. بلند میشدم و مینشستم اونم داشت نگاه میکرد. گفتم محض رضای خدا دارم پاره میشم یکارکن آبت زود بیاد. نمیومد که یه چند دقیقه کیرسواری کردم. علاقه شدیدی به داگ استایل داشت. باز داگیم کرد کمرمو داد پایین. کیرشو محکم میزد تو کوسم. شوهرم تواین دوسال تاحالا اینجوری نکرده بودتم. کیرشو چند بار چرخوند توکسم که ازاین حرکتش بدم اومد گفتم نکن بدم میاد. من حرکت رفت و برگشتی کیر رو تو کسم دوست دارم. از چرخشی متنفرم اه اه. چند دقیقه کیرشو محکم کرد توم و آبش اومد دراورد ریخت رو کمرم و پاشد تشکر کرد و شلوارشو پوشید. با اینهمه پوزیشن که عوض کردیم نه من تیشرتمو دراوردم نه اون. حاضر شد بره یه لب هم ازم گرفت و خداحافظی کرد. بعداز این ماجرا چند بار اومده دنبالمون که دوستمم بود و نتونست گیرم بیاره. میخوام یه کاری کنم شوهرمم بیارم تو کار. نمیدونم چجوری شروع کنم میترسم عکس العمل بدی نشون بده. یکم روم بیغیرت هست ولی دقیق نمیدونم تا چه حده. شاید فقط روشنفکره. ولی اینو میدونه که تو پاساژ هزار جور آدم رفت و آمدداره و احتمال اینکه من به یکی پابدم زیاده. پیگیرمم نیست زیاد. میخوام یه شب شام دوستمو دعوت کنم بگم این برادرشم بیاره . ببینم شوهرم جلوشون چه واکنشی داره. اگه خوب پیش رفت و به جاهای خوب کشید میام داستان شوهرمم میگم اگه هم که اخم و تخم کرد همونجا مجبوریم تمومش کنیم و بی خبر از شوهرم باهاش سکس کنم.نوشته: نازی

573