سکس نطلبیده و معجزه

من اسمم سیروسه. روستا دنیا اومدم. لاغر وکوتاه و ریزه میزه بودم .فقط یه چیزم سایز بزرگ بود اونم آلتم بود.توی بچگی خوشگل بودم و پسرهای ده اذیتم می کردند ومی گفتن دختری. وقتی برادر بزرگم می خواست بره مدرسه رفتیم شهر . یه شهر کوچیک نزدیک روستامون. وضع مون بد نبود و کلی زمین ارثی داشتیم ولی به فروش نمی رفت.شانس آوردیم یه نفر بخشی از زمینامون که نزدیک جاده بود رو خرید و رفتیم.من بچه ساده ای بودم و فقط درس می خوندم.کنکور تهران قبول شدم. دخترها رو می دیدم شلوارم میخاست پاره بشه و هی با خودم ور می رفتم.یه دختر توی کلاسمون بودکه از اسم فامیلی اش حدس زدم باید از روستای ما باشه ولی روم نمی شد باهاش حرف بزنم.خیلی خوشگل بود و مثل دخترهای تهرانی لباس می پوشید . یه روز بعد از حضور و غیاب وتمام شدن کلاس یه دفعه جلوم سبز شد . باورم نمی شد. گفت امروز من دیر رسیدم میشه جزوه تون رو بدین بهم که اولاش رو کپی بگیرم ؟ منم دستاچه بودمو همه جزوه رو دادم بهش وکفتم بفرمایین توی اینه. یه لبخند خوشگل زد و گفت می دونستی من و تو فامیلیم. ؟ هیچی نگفتمو هی نیگاش می کردم .گفت مگه از … نیستین؟ (اسم روستا و شهرمون روگفت) گفتم آره من نوه … هستم. دوباره خوشگل خندید وگفت پس خیلی نزدیکیم .من دیگه نمی دونستم چی بگم به یه بهونه ای زدم به چاک و رفتم خونه دوباره جق زدمدوماهی گذشت یه روز گفت میای بریم سینما ؟ من از خدام بود گفتم باشه. ساعت یک ظهر رفتیم سینما ولی فیلم نمی دیدیم که. با ترس و لرز دستمو گذاشتم روپاش تو پر و گوشتی بود.اونم دستشو وسط پام گذاشت .راست کرده بودم یه دفعه ناگهانی گفت چه کیری !!! می خوامش. بهم نشون بده. نمی دونستم چه میکنم فکر می کردم بدترین کار رو کردم.چند روز ندیدمش و ازش فرار می کردم تا اینکه دوباره گیرم آورد.گفت خونت کجاست ؟گفتم با دوستامم.گفت مگه اتاق ندارین؟ خلاصه قرار گذاشتیم. من با دوستام مشورت می کردم اکثرا می گفتن دیگه مگه میخوای چیکا کنی ؟دختره رو لختش کن و بکنش.اگه خوشش اومد دوباره بکن.آپولوکه هوا نمی کنی.من هم ته قلبم جون گرفت.قرار گذاشتیم.شروع کرد ساک زدن برام. خدایا این منم که این فرشته داره برام ساک می زنه؟ازکیرم خوشش اومده بود .یه مدت که یادم نیست چند ماه بود غیبش زد و نمیومد دانشگاه.هیچ راه تماسی باهاش نداشتم.تلفن زدم شهرستان. از زیر زبون مادرم کشید م. گفت نمی دونی چه بدبختی شده .شوهر شهین طلاش داده بعد کشتتش.من انگار دنیا رو زدن تو سرم .شهین پس شوهر داشت؟ مامان می گفت حامله بوده.شب مامان زنگ زد و گفت عزیزم اشتباه شد.شهین نمرده ولی خبلی کتک خورده و بیمارستانه. نفس راحتی کشیدم.اون هفته نرفتم دانشگاه و گریه می کردم. یه شب غروب جمعه زنگ زدن یه نفر پشت آبفون گغت قربونت با طبقه بالا کار دارم.زنگشون خرابه .در را باز کردم صدای پای چند نفر میومد در واحد روباز کردم که ببینم اینا کین و برام شر نشه .یه دفعه یکیشون رسید بهم و تا خواستم داد بزنم چاقو روگذاشت زیر گلوم و پرتم کرد نوی واحد.پشت سرش چهار نفر دیگه اومدن تو فورا دهنمو بستن و گفتن دست از پا خطا کنی سرت رو می بریم.یکیشون هفت تیر داشت. گفتن لخت شه من هم زود هم لباس هامو درآوردم.یکی دیگه شون گفت این که بچه است مطمینی همینه؟ اون یکی موبایلش رو در آورد و به بقیه نشون داد . عکس من بود. دونفرشون منوبردن تو اتاق و اونیکی هفت تیر داشت گفت سروصدا کنی یه ثانیه ای می کشمت.بعد از اتاق رفت بیرون. اون یکیگردنموگرفت وکوبید زمین وشلوارشو کشید پایین .تا اومدم تکون بخورم کیرشوم محکم توم کرد.یه درد وحشتناکی پیچید تو بدنم و نهمیدم چی شد و بیهوش شدم.نمی دونم چقدر گذشت یکی داشت محکم توگوشم می زد سرتونو درد نیارم همه شون کردنم. خون زیرم جمع شده بودهمنطور لخت بردنم توهال و اینقدر کتکم زدن که نمی تونستم ناله کنم. یکیشنون که آتیشش داغ بود چاقوش رو درآورد و گفت بیاین مجکم بگیرینش تا کیرشو بکنم بندازم جلو سگو محکم بالگد کوبید توتخمام. دوباره بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم یکیشون داشت می گفت کیرش رو قطع کنی می میره همه اعدام می شیم.مرده گفت کونی تو مرد نیستی اگه بودی با همریشه و فامیلت هرزه بازی نمی کردی.الان شوهر شهین اونقد زدتش که بیمارستانه. وای به حالت اگهچیزیش بشه تو که می می ری اون داداش کسکشتم می کشم خواستم بگم به من نگفت شوهر داره که چن تا لگد دیگه توتخمام زد و با پاشنه کفش کوبید رو تخمام و با فشار سابید رو زمین.احساس کردم له شد…دوباره بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم فقط پدرم تو بیمارستان بود.خلاصه یک ماه خورده ای بستری بودم. خانواده خودمم می گفتن حقت بوده رفتی به ناموس مردم تجاوز کردی و هیچکی به حرفم گوش نمی دادبیضه هام رو تخلیه کردند گفتن الان دیگه نابود شده و ممکنه عفونت کنه. تا مدتی فقط با سوند می تونستم ادرار کنم کیرم هم داغون شده بود.عاقبت بعد از 6 ماه گفتن مردانگیت از بین رفته و فقط مجرای ادرار و مدفوعم مثل قبل شد اونم با جراحی پلاستیک وچند عمل دیگه.وقتی از بیمارستان اومدم بیرون موهای صورتم کاملن از بین رفته بود و اصلن حس سکس نداشتم. شوهر شهین هم طلاقش داد شهین هم کلی کتک از شوهرش و خانواده اش خورد.بعد از دو سه سال من به اون لاغری چاق چاق شدم. نمی توستم تجمل کنم و رگمو زدم اما نتیجه نداددانشگاه هم دیگه نمی رفتم. یه بار یه روانشناس بهم پیشنهاد کرد که تغییر جنسیت بدم اول عصبانی شدم بعد دیدم بهترین راههاز ایران رفتم بعد از دو سال برگشتم در حالی که عمل جواب داده بود.من مرد بودم.به اجبار منو تبدیل به یه زن کردن .اما الان که مقایسه می کنم زن بودن حس فوق العاده ایه.البته خیلی سرزنش شدم ولی الان راحتم و یه زن خوشبختم. فقط خیلی اوقات به این فکر می کنم که مگه اصلا چی شده بود که چند نفر تا دم مرگ رفتن و چند خانواده از هم پاشید و من که یه روستایی ساده بودم مجبور شدم زن بشم؟فقط برای تعصب کور و گوش ندادن به هم و سادگی من.نوشته: فیروزه

77