سلام به همه دوستان شهوانیاین داستان کاکولدی هست و کسانی علاقه ندارن نخوننمن سعید ۲۷ سالمه و همسرم هم همسن منه.داستان کاکولدی من از مجردی شروع شد.حدود ۱۰ سال پیش با یه دختری دوست شدم و بعد از مدتی کات کردیم رفیقم با کلی اصرار شمارشو از من گرفت که باهاش اشنا بشه نمیدونم چیکار کرد ولی دوست دخترم بهش پا داد و دوست شدنحدود یک ماه گذشت ی روز زنگ زدم به سینا داشتیم صحبت میکردیم ک گفتم ستاره چی شد ک از سکسشون تعریف کردمنم گفتم دوست دارم ببینمسینا:خوب چیکار کنم؟بفهمه تو در جریانی که میپیچه کلامن:خب وقتی که میخوای برین خونه ب من بگو من زودتر برم یه جا قایم میشم دیگه.خلاصه که من قایم شدم و سکسشون رو دیدم و ی جق همزدماونجق بیشتر از صد تا سکس حال دادو حس کاکولدی من روشن شدتا جایی ک داستان و سوپر میدیم همسرم اینده ام رو تجسم میکردم ک با یکی دیگه سکس میکنه.گذشت تا ۴ سال پیش تو یه پارتی با ی خانومزیبا و سکسی روبرو شدمخون ب مغزمنمیرسید از خوشگلیش نمیدونستمچطور باهاش اشنا بشمخلاصه میکنم داستان رو…خلاصه اشنا شدیم و بعد یک هفته برنامه سکس چیدیموقتی لخت شد فکرشو نمیکردم گه این بدن الان برای منه.یه دختر ورزشکار بدن سفت بدون چربی۱۷۶ قد۷۵ سایز سینه۵۵ کیلو وزنعکس بدنش رو میزارمکه ببینید.اولینرابطه از جلو بودازش پرسیدم که پرده نداری؟گفت دوست پسر قبلیش زدهبعد یک سال اشنایی کامل با خودش که دیدم دختر خوشگل خوش استیل و دل شاد و اهل زندگی هستبا خانوادش هم اشنا شدمو تصمیم بر ازدواج شد.من تو دورانمجردی تو اینستاگرامی پیج داشتم که زوج ها و کاکولد و هات وایف و نفر سومفالو داشتم.از شانس خوب یا بد من وقتی خواب بودم سارا رفت بالاسر گوشیم و پیج رو دید. به مدت ۱ ماه هر روز دعوا داشتیم تا کم کم اوکی شد و یک سال بعد تونستم وارد فانتزی کنمش.۲ ماه به عروسیمون بود و این تازه شروع دنیای فانتزی ما بود.اگه دوست دارید ادامه بدم لطفا نظر بدینببخشید بد نوشتم چونواقعیت بود و اولین بارمبود مینوشتمادامه...نوشته: سعید و سارا
588