شمال زهر مرم شد ولی سکس خوبی بود

داستانی که میخوام براتون تعریف کنم واسه حدود ۱۰ سال پیشه .من زینبم واون سال ها ۱۹سالم بود و یک دختر خاله به اسم شهناز دارم که دانشجوی دانشگاهی تو شمال شد و با عده ای دختر خونه ای دانشجویی تو شمال گرفتن تو ترم اولشون به من پیشنهاد دادن که چند روری برم پیششونمنم یه بلیت اتوبوس گرفتم برام و بدرقه م کردن ترمینال و رفتم. اتوبوس شب راه می افتاد و من وسط های راه خوابم برد وقتی بیدار شدم شهری که باید پیاده میشدم بین راه بود پیاده نشده بودم . به راننده گفتم :من باید چی کار کنم گفت که پلیس راه یه ماشین سوارت میکنم برگردی. خلاصه ما رسیدیم پلیس راه ساعت ۱۱ شب. کسی نبود جز یه مرد ۴۰ ساله اینا. منو سپرد دستش و گفت ببرش تا اون شهره منم سوار شدم کمی هم ترس داشتم که مسیرو می رفت وگوشیش داشت پیام میداد بین مسیر یه جوون وایستاده بود اسم شهر مارو می گفت گفت خانوم ایراد نداره که سوارشون کنم گناه دارن این وقت شب ببرمشون مقصدشونم یکیه منم تو رودربایستی گفتم نه ایرادی نداره . جوونه دوستش صادق نامی رو هم صدا زد گفت بیا یکی پیدا شد بره اون سمتی صادق پشت پیش من نشست و اون یکی جوون که اسمش رضا بود جلو نشست و حرکت کردیم کمی رفتیم راننده با رضا اروم صحبت کرد و خندیدند بعد صادق نزدیک شد به بهانه این که با دوستش میخواد صحبت کنه وسط نشست بعد از چند دقیقه دستشو گذاشت رو پام که پامو کشیدم کنار بعد از مدتی دستشو گذاشت زیر باسنم که با صدایی گفتم اقا دستتونو بر میدارید که رضا گفت خانوم ایرادی نداره که شل کن همه باهم لذت می بریم گفتم خفه شو که صادق کوبوند تو صورتم گیج شدم که راننده زد کنار رضا اومد عقب و دست وپامو گرفتن هر چی تقلا میکردم سفت تر میگرفتن بیش تر کتکم میزدن صادق گفت بنداز تو خاکی فلان جا ما کارگر یه گاوداری بریم اونجا ترتیبشو بدیم رسیدیم صادق و راننده و رضا منو گرفته بودن و رضا منو خیلی بد میزد که به خاطر درد تقلا نکردم که کمتر کتک بخورم صادق که یجورایی حرف گوش کن رضا بود رفت طناب اورد و دستمو بستن بعد لباسامو در اوردن رضا گفت پرده داری گفتم اره تورو خدا ولم کنین هرچی بخواید میدم رضا گفت شلوغش نکن جنده به کست کاری ندارم برگردوند منو خشک گذاشت تو کونم از شدت درد به خودم پیچیدم و باهر عقب وجلوش عذاب میکشیدم که تو همین حین صادق هم کیرشو به زور میخواست بکنه تو دهنم و من ممانعت میخواستم بکنم که محکم رضا زد رو کونم که بخورش مرد ۴۰ ساله هم با کیرش ور میرفتو سینه هامو میمالید صادق یدفعه ای چک زد تو گوشم که دندون نزن ورضا از کون خسته شده بود گفت بیا رو کونش من بهش یاد بدم چجوری بخوره اومد سمت صورتم گفت اگر دندون بزنی با هر دردی که بگیره یدونه میزنم تو صورتت صادق کیرشو میزون کرد یه تف انداخت رو دستش مالید به کیرش و گذاشت دم کونم که خودمو جمع کردم به زور کیرشو کرد تو کونم و من ناخواسته دندونم خورد به کیر رضا که یدونه زد به صورتم صادق از پشت کیرشو عقب جلو میکرد که مدام در میومد وباز میکرد تو کونم که دردشو دو چندان میکرد بعد اب رضا اومد تو دهنم حالم داشت بهم میخوردکه صادقم ابشو خالی کرد تو کونم داغیشو حس گردم راننده هم که خودش خودشو با دست مالی ارضا کرده بود بعد رضا چند تا عکس از همه جام گرفت و بلندم کردن بردن تو ماشین صادق و رضا هم همراهمون اومدن چون راننده میترسید صادق مثل این که سیر نشده بود بهم گفت اگر برای من یکاری کنی عکساتو میگم پاک کنه با حالت،التماس گفتم،چی کار گفت قشنگ بخوری بعد داشتم،کیرشو میخوردم که گفت ابمم بخور تا بگم پاک کنه به زور ابشو با حالت تهوع خوردم که گفت باشه بهش میگم پاک کنه رضا که شنید گفت شاید یه کار دیگه هم باید انجام بدی راننده وایستاد رضا اومد عقب صادقو فرستاد جلو وگفت برای من با پاهات بمال و شروع کرد اول با ساک من خیسش کرد وبعد پای منو روی کیرش بالا پایین کرد وکلی طول کشید تا ابش اومد وقتی رسیدیم رضا گفت ما گفتیم پاک میکنیم ولی تا وقتی تو به هیچ کس چیزی نگفتی انگار این عکسا پاک شدس ولی مادامی هرجایی بازگو کنی ابروتو میبریم .منم چند روزی خودمو به مریضی زدم و شبا گریه میکردم ولی از شکایت واینا صرف نظر کردم.نوشته: خسته

149