سلام این داستان کاملا بر اساس واقعیتهمن اسمم طاهر هستش و ۲۸سالمه و قدم ۱۸۴ و وزنم ۷۰ و خوشتیپ نیستم ولی قیافه م میگن خوبه و این داستان برمیگرده به ۳ سال پیش یه خاله متاهل دارم که برخلاف خاله های دیگه م باهاش خیلی صمیمی هستم و هروقت میومد خونه ما باهم گرم میگرفتیم و معلوم بود منو دوست داره تا جایی که هروقت میرفت مسافرت برا من سوغاتی میاوردشوهر خاله م بخاطر شغلش که آزاد هم هست مجبور میشد هر هفته دوسه بار بره به شهرهای اطراف ناگفته نمونه که ما خودمون تو روستا زندگی میکنیمو بعضی وقتا شبا نمیومد و خاله م زنگ میزد که بیا بخواب خونه ی ماخاله م دوتا بچه داره پسرش ۸ سالش بود و دخترش ۳ سالش و خاله م تقریبا ۳۵ سالش میشد و قدبلند و خوش هیکل که وقتی راه میرفت سینه هاشو میداد جلو و دوتا ۸۵ میوفتادن بیرون ولی من وقتی میرفتم خونه شون جلوم خیلی باحجاب میگشتیه روز ساعت ۳بعد از ظهر بود نشسته بودم خونه گوشیم زنگ زد گفت که شوهرش رفته یه شهر دیگه شب نمیاد و تنهام و میترسم البته اینم بگم خونه شون ویلایی بود و با یه حیاط بزرگ که پر بود از درخت و واقعا هم شبا ترسناک میشد یه دفعه تو گوشی گفت آماده باش شام درست میکنم و منتظرتم گفتم باشه و گوشی رو قطع کردم ولی از آماده باشی که گفت سر درنیاوردمخلاصه رفتم و به محض اینکه وارد خونه شدم تعجب کردم چون خیلی ارایش غلیظ ورده بود و لباسای نو پوشیده بود با یه شلوار تنگ که روش کت پوشیده بود ولی وقتی خم میشد کونش میوفتاد بیرونخلاصه شامو خوردیم وقبل اینکه بره بچه هاشو بخوابونه میوه آورد و من داشتم روکاناپه فیلم میدیدم گفت میوه بخور و مشغول باش من اینارو بخوابونم و بیام گفتم باشهبعد نیم ساعت اومد و نشست پیشم و داشتم یه سریال خارجی میدیدم گفت چشات خیلی قرمز شده گفتم آره دیشب کم خوابیدم و ظهرم رفته بودم فوتبال خسته م یه دفعه برگشت گفت بیا برو حموم تا خستگیت دربره که گفتم نه ولی دیدم اصرار میکنه پاشد حوله آورد و من رفتم حموم اومد درزد که چیزی لازم داشتی صدام کن گفتم باشه خاله از بس اونشب خوشگل کرده بود تو حموم راست کردم و یه جقی زدم و خسته تر از قبل اومدم بیرونیه لحظه جا خوردم دیدم دوتا جا پهن کرده و خودش تو یکیش خوابیدهیه دستشم بیرون بود که دیدم اصلا پیرهن نداره دیگه سرمم سشوار نکشیدم که بیدار نشه رفتم به بچه اا سرزدم دیدم اونا هم خوابنزیرشلوار هم نداشتم مجبور شدم با شورت بخوابم وقتی پتو رو کشیدم روم دوباره راست کردم و سر کیرمو از بغل شرت انداختم بیرون خاله هم پشت به من خوابیده بود یه لحظه تکون خورد کمرشو دیدم جا خوردم لباس نداشتکیرم داشت منفجر میشد همه جا تاریک بود یه خمیازه بلند کشیدم و چشمامو بستم داشتم به رفتارهای غیر عادی خاله فکر میکردم که که دیدم یه لحظه تکون خورد و اومد سمت من تابستونم بود هوا هم گرم بود یه لحظه پتو تا نصفه رفت دیدم خاله اصلا شورت و سوتین هم نداره دیگه مطمئن شدم یه منظوری داره منم همون زیر پتو شورتو کشیدم پایین و نیم خیز شدم و رکابی و هم درآوردم منم لخت لخت بودم و یه فاصله ده سانتی داشتیم منم پتو رو نصفه زدم کنار و کیرم موند بیرون و از همون فاصله گرمای کونشو حس میکردم یه لحظه دستشو آورد پتو رو بکشه روش دستش خورد به شکمم وقتی پتو رو میکشید دوباره کونشو داد عقب و اومد سمتم من یه حرکتی کردم و نزدیکش شدم ولی منتظر حرکت آتر خاله بودم جوری تنظیم کرده بودم که اگه یه حرکتی به خودش میداد کیرم میفتاد لای پاهاش یه دفعه خاله م حرکت کرد و کیر راست شده من افتاد بین پاهای خاله م و دیگه حرکت نکردمنم نفسم بند اومده بود و خاله داغ داغ بود خودمو تو همون حالت کشیدم جلو تا کیرم خورد به کوسش فهمیدم که خودشو خیس کرده خودم پتو رو کامل زدم کنار یه لحظه تکون خورد و به پشت خوابید و سرشم اونور کردمیخواستم پاشم دیدم بله یه بالشت کوچیک گذاشته زیر شکمش البته یکم پاینتر پاشدم نشستم روش و خاله هم اصلا تکون نمیخورد با دستام یکم با کوسش بازی کردم و دیدم خیس خیس شده یه لحظه دوتا دستامو بردم دور شکمش خواستم یکم بدم بالا که خودش اومد گذلشتم دم کوسش داشتم میمالیدم رو کسش که دیدم نفس نفس میزنه آروم آروم تا ته کردم تو کسش یه نفس عمیق کشید بدون اینکه حرکتی بکنه داشتم تلمبه میزدم یه نیم ساعتی تلمبه زدم و دیگه داشته آبم میومد کیرم کشیدم بیرون و ریختم رو کمرش دیدم اصلا حرکتی نمیکنه و سرمو آوردم پایین و از لباش یدونه بوسیدم و شورت و رکابی و پوشیدم و خوابیدمدیدم تکون خورد و پاشد و از دیدش زدم دیدم همونجوری لخت چهر دست و پا رفت یه دستمالی برداشت و خودشو تمیز کرد و جایی که برا خودش پهن کرده بود و جمع کرد رفت اتاق خواب پیش بچه هاشصبح دیدم بیدارم میکنه برا صبحانه پاشدم انگار نه انگار که دیشب اتفاقی افتاده صبحونه رو خوردیم و اومدم خونمونو هروقت شوهر خاله میره و شبا نمیاد برنامه اونشب همینیه که تعریف کردم بدون اینکه چشم تو چشم بشیم یه دل سیر سکس میکنیمشرمنده بچه ها اگه طولانی شدنوشته: طاهر
421