کیر آقای همسایه ,از سادگی ما لذت برد

سلام . اسمهایی که تو داستان میگم مستعار هستش .این ماجرایی که براتون تعریف میکنم .برای۲۵ سال پیشه . من الان ۳۸ سالمه و اون موقع دانش اموز دوم راهنمایی بودم .و امتحان ثلث سوم رو داده بودیم و کارنامه قبولی رو هم گرفته بودیم .تابستون بود .یه دوست صمیمی داشتم .که هم همکلاسیم بود و هم همسایه دیوار به دیوار ما بود .اسمش حمید بود و اسم من هم ناصر است .من و حمید همیشه باهم بودیم و خونه همدیگه میامدیم و بازی میکردیم . و یا میکرو بازی میکردیم .یا مرفتیم پشت بام و میپریدیم تو پشت بوم هم و بازی میکردیم . منچ بازی میکردیم . و یا دوز بازی میکردیم و همیشه سر گرم بودیم و بیشتر با هم بودیم و با بچه های محل زیاد دم خور نبودیم .مثلا بعضی وقتها دول هامون رو بهم نشون میدادیم و به مال هم دست میزدیم و سیخ میشد . و از این قبیل کار ها .یه روز که تو پشت بوم داشتیم منچ بازی میکردیم . حمید گفت :ناصر به نظرت کی ما پشم در میاریم . و روی دولمون پر پشم میشه . من اقام که رفته بود حموم . وقتی میخاست بیاد بیرون .مامانم رو صدا کرد وحوله میخاست. مامانم تو اشپزخانه بود . به من گفت . که حوله رو به اقات بده .منم حوله رو بردم بهش بدم . در که زدم . درو رو کامل باز کرد و یه دفعه که منو دید در رو سریع بست و دو تا فحش هم به مامانم داد . و به منم گفت :که وقتی در میزنی ،. صدات در بیاد که بفهم تویی و بعد پشت در ایستاد و دستشو دراز کرد و من حوله رو دادم بهش و اومدم اینور .بعد گفت ؛ناصر من یه لحظه مال بابامو دیدم . پر پشم سیاه بود …اونجاش.بعد اومدیم پشت کولر و حمید شلوارشو کشید پایین . و گفت تو هم بکش پایین .منم کشیدم . و بعد به مال من نگاه کرد و گفت .واسه تو هنوز سفید و بی مو هست .اما برای من یه کم داره در میاد .اره ،، برای حمید عین پرز . روی پوستش یه چیزی در اومده بود .بعد گفت ؛فکر کنم ما اگه هی تیغ بکشیم روی پوستنون . پشمامون در بیاد .تو همین گفتگو ها بودیم . که یه دفعه یکی سلام کرد . و منو حمید یه دفعه با هم شلوارامو نو کشید بالا و کمی حول شدیم . صدای اقا فرهاد همسایه سمت چپ ما بود .(اقا فرهاد همسایه دیواری ما از سمت چپ بود . اونم خونش مثل خونه ما و حمیدینا دو طبقه بود. ادم خوبی بود و تو محل با کسی کاری نداشت . تقریبا ۴۵ یا ۴۶ سالش بود . اما بچه نداشت و با زنش زندگی میکرد . از اون همسایه ها بود که رفت امد کمی داشت با فامیل و معمولا . انگار هیچ موقع مهمون نداشت .) خلاصه .،جواب سلامشو دادیم . و اومدیم سریع از در پشت بوم بریم بیرون . که صدامون زد . گفت ؛ناصر ،حمید . اگه کار ندارید یه دقیقه بیایید به من کمک کنید این کولر رو ردیف کنم . پمپش خراب شده .حمید به من گفت ؛ناصر بیا بریم . این فکر کنم حرفای ما رو شنیده . ابرومون میره .گفتم . نه بابا فکر نمیکنم شنیده باشه یا دیده باشه . نهایتا اگه گفت میگیم . که به اقا مون نگه .خلاصه ؛پریدیم تو پشت بوم اقا فرهاد . و اقا فرهاد هم دریچه های کولر رو در اورد . و یکی شو داد دست حمید و یکی شو داد دست من و شروع کرد پمپ رو انگولک کردن . تا پمپ شروع کرد به کار و اب کولر رو چرخوند .بعد شبکه های کولر رو از ما گرفت و جا زد . و دستشو شست و ما هم دستمون رو شستیم .خاستیم بپریم به پشت بام خودمون . که گفت بچه ها یه دقیقه بیان انبار .در انباری پشت بومشون رو باز کرد و ما رفتیم تو .و بعد گفت ؛راستش بچه ها من حرفتون رو شنیدم . شما اصلا حواستون نبود .منم هم سن شما بودم دوست داشتم زودتر مرد بشم و پشمام در بیاد .حالا اگه میخاید ،،کمکتون کنم و بهتون بگم چی کار کنید . تا زودتر پشماتون در بیاد .منو حمید به هم نگاه کردیم و حمید گفت :باشه .بعد شلوار شو یکم کشید پایین . طوری که کیرش معلوم نبود . گفت ؛ببینین من چقدر پشم دارم . .راست میگفت . پشماش همه بلند بود و کلی بالای کیرش پشمالو بود .و بعد دست حمید رو گرفت و مالید به پشمش . و گفت :یه کاری میکنم . پشمات از برای منم بیشتر شه .خلاصه :از تو انبار اومدیم بیرون .و پریدیم تو پشتبونامون و رفتیم خونه .و دوسه روزی از این قضیه گذشت و من و حمید همش از این حرفها میزدیم .یه روز که تو خرابه محل تیله بازی میکردیم . دیدیم اقا فرهاد داره میاد .سلام دادیم و .اونم گفت ؛بیایین پشت بوم بهتون بدم .ماهم سریع اومدیم خونه و رفتیم پشت بوم .و بعد نیم ساعت ،،اونم اومد پشت بوم .وپریدیم پشت بوم اقا فرهاد . و اون رفت تو انباری و ما هم رفتیم .وبعد از تو جیبش،یه قوطی در اورد و داد به ما و گفت اینو هر روز بمالید به دولتون و دور و برش رو رو غنی کنید و بمالید .روی قوطی نوشته بود گیلیسیرین و بوی ادکلن هم میداد .و شلوار کردی پاش،بود و کشید کمر شلوارشو جلو و گفت نگاه کنید . ببینید . همه جام پر پشمه . و چقدر زیاده .ما هم نگاه کردیم . و چون از بالا میدیدیم . کیرشم معلوم بود از بالا، و کیرشم اویزون بود .خلاصه.:پریدیم اومدیم خونه . و من یه ظرف شربت اوردم . و نصفش کردیم . و هر روز میمالیدیم .و صحبتمون هر روز در بحث این که ایا پشم تو در اومده یا نه بود .دو روز بعدش که تو پشت بوم داشتیم منچ بازی میکردیم . اقا فرهاد اومد .و گفت :چطورین . بچه ها . ،در اومده یا هنوز نه .ما هم گفتیم نه . و گفت بیایین ببینم .پریدیم پشت بونش و رفتین تو انبار .شلوارمو نو کشید پایین و نگاه کرد . و بو کرد . بعد گفت :اره زدین .بوی روغن میاد .بعد گفت :یه ذره صبر داشته باشین . در میاد .حالا من تو یه فرصت مناسب . که شهین خانم خونه نبود . بهتون میگم که بیایید . تا بهتون یاد بدم چجوری رو غن رو بمالید . که زودتر پشماتون در بیاد .بعد دوباره شلوار کردیشو یکم کشید پایین . طوری که این سری . کیرشم معلوم شد . فقط سر کیرش تو شلوار بود و معلوم نشد .قد کیرش کلا معلوم شد .بعد به حمید گفت :بیا دست بزن . ببین از اون رو ز به بعد چقدر بلند تر شده . بعد دست حمید رو گرفت و دست من رو هم گرفت و مالید رو پشمش و دستمون هم میخورد به کیرش .و ما هیچی نمیگفتیم .و کیرش گنده تر شد و شلوارشو اورد جلو . اما سر کیرش هنوز تو شلوار بود و معلوم نبود .بعد گفت :حمید در انباری رو ببند .در نیمه باز بود .تا حمید در رو ببنده . دست مو حلقه کرد دور کیرش .کیرش حسابی گنده بود .بعد . به من گفت فکر کنم یه صدایی اومد . برو بیرون رو ببین.منم در رو باز کردم و اومدم بیرون .. بعد مدت زمان کمی . اقا فرهاد و حمید هم اومدن بیرون .بعد پریدیم تو پشت بومامون و رفتیم خونه .من که همش،تو فکر اقا فرهاد بودم و گندگی کیرش رو خوشم اومده و خیلی برام باحال بود و بهش و به پشمالو بودنش فکر میکردم .فردا حمید اومد دنبالم و رفتیم پارک محل . و کمی توپ بازی کردیم .بعد که نشستیم . حمید گفت . راستش ناصر .یه چیزی بهت بگم .گفتم بگو .گفت :دیروز که رفتی بیرون . اقا فرهاد شلوارشو کشید پایین و کیرشو به من نشون داد . خیلی گنده بود . تخماشم بزرگ بود . و دست منو گرفت و مالید به کیرش . و گفت :حمید فقط به تو نشون دادم و به ناصر نشون ندادم . میخای دول تو هم عین مال من گنده بشه و زود تر مرد بشی .بعدش من به حمید گفتم . :به من نشون نداد . اما ته کیرشو تو دستم فشار داد. راستی خیلی کلفت بود .و خلاصه :حرفامون همش حول محور کیر اقا فرهاد و پشماش بود . و ارزوی داشتن پشم بلند و کیر گنده تو سر مون بود .یه یک هفته ای گذشت . یه روز از بقالی میومدم . که اقا فرهاد رو دیدماقا فرهاد گفت :ناصر فردا جمعه است . ساعت ۱۱ و ۱۲ بیاین پشت بوم .منم رفتم در خونه حمید و بهش گفتم .فردا ساعت ۱۱ شد و رفتم پشت بوم و ناصر هم ۱۰ دقیقه بعد اومد .بعد اقا فرهاد اومد و پریدیم پشت بوم اونا و رفتیم با اقا فرهاد پایین . توی خونشون .بعد اقا فرهاد گفت :بچه ها ماماناتون نفهمیدند که میایید اینجا .من که گفتم :جمعه ها اونا تا ظهر میخابن .حمید هم گفت . نه نمیدونن . من اومدم اینجا .بعد اقا فرهاد شلوارشو در اورد و با شرت دراز کشید و بعد زیر پیرهنشم در اورد .گفت :شهین خانم نیست . رفته خونه باباش . خیالتون راحت باشه .بهتون یاد بدم . که چجوری روغن بمالید . که زودتر به نتیجه برسید .بعد گفت :ناصر تو بیا لای پام دراز بکش . و من لای پاش دراز کشیدم . و سرمو گذاشتم روی رون پاش و حمید هم سرشو گذاشت رو شکمش .بعد . اونم شورتشو کشید پایین و منم شورتشو در اوردم ‌.کیرش خابیده بود .و کل پشمای کیر و خایشو زده بود.و سفید وتمیز بود .بعد روی کیر وخایش روغن ریخت . و گفت :حمید تو روغن روی کیرمو بمال و ناصر تو هم روغن روی تخمامو بمال . و دستامو نو گذاشت روی کیر و خایش .و شروع کردیم مالیدن .و کیرشم کم کم داشت کلفت میشد .و کیرش،کلا سیخ شد و صاف واستاده بود و منو حمید به هم نگاه میکردیم و میمالیدیم .بعد دست منو گرفت . دور کیرش از پایین حلقه کرد و دست حمید رو هم بالای دست من .،دور کیرش حلقه کرد .با این حال باز سر کیرش بیرون مونده بود ، از دست حمید .حسابی براش روغن زدیم . و همه جاشو روغنی کردیم . طوری که برق میزد .و از کیرش اب سفید میامد بیرون .بعد مدتی اقا فرهاد گفت ؛میخایین دولتون هم اندازه برای من بشه .با هم گفتیم . اره .بعد گفت بلند بشید . منو حمید هم بلند شدیم .بعد . شرتشو پوشید . و شلوارشم پوشید .بعد گفت :بعدا بهتون میگم باید چی کار کنید .حالا برید خونتون . و به هیچ کس چیزی از قضیه ما نگید .------------کیر اقا فرهاد هنوز سیخ بود و از تو شلوار گندگیش معلوم بود .خلاصه اومدیم خونه هامون .من که همش به کیر اقا فرهاد فکر میکردم .حتی بابامم توخونه میچرخید .یواشکی به جلوی شلوارش نگاه میکردم .اما چیزی معلوم نبود .من و حمید تمام صحبتامون برسر مسایل مربوط به کیر اقا فرهاد بود . و نمیشد که اصلا در موردش حرف نزنیم .و با خط کش هی دولامون رو اندازه میگرفتیم . برای من ۶ سانت بود و برای حمید هم ۷ سانت بود .( در حالت سیخ اندازه گرفتیم )هر دو خیلی دوست داشتیم که دولمون زودتر گنده بشه و مثل برای اقا فرهاد بشه .و اون روز که اقا فرهاد کیرشو داد دست من وحمید . به دوتاییمون هم خوش گذشته بود . و دوتاییمون هم کیف کردیم و همش در مورد کلفتی و بزرگیش و سر قرمزش با هم حرف میزدیم .و تو خیابون که میرفتیم . خود من به جلوی مردا نگاه میکردم .و یه بار یه مرده که از روبرو میامد . شلوارشو حسابی کشیده بود بالا . طوری که برجستگی کیر و خایش معلوم بود .که حمید به من اشاره کرد . که ناصر اون مرد رو ببین . کیرش از زیر شلوار معلومه .که من فهمیدم که اونم به جلوی مردا نگاه میکنه .یه یک هفته ای از روزی که کیر اقا فرهاد رو مالیدیم میگذشت .یه روز…که جلوی در خونمون نشسته بودیم . که دیدیم . اقا فرهاد در پنجره طبقه دومشون رو باز کرد. و به ما اشاره کرد که بیاییم پشت بوم .و ما رفتیم پشت بوم و . اقا فرهاد توی انباری رفته بود . و ما پریدیم پشت بوم اونا . و رفتیم تو انباری .بعد سلام و احوالپرسی اقا فرهاد از ما .اقا فرهاد گفت :بچه ها پشمتون در اومده . که ما گفتیم نه .بعد شلوارشو یکم کشید پایین . (تا بالای کیرش . و کیرشو ننداخت بیرون )گفت :نگاه کنید . برای منو خوب روغن زدین و مالیدین . پشمام همه در اومده .درست میگفت ؛پشماش در اومده بود و کوتاه بود .گفت :برای شما هم در میاد . تا وقتی مدرسه ها باز شه حتما در میاد .بعد گفت :میخاین دوباره کیرمو ببینید .حمید سریع گفت اره .بعد شلوارشو و شورتشو کشید پایین . و نشست روی یه چهار پایه .و دست حمید رو گرفت :،گذاشت رو کیرش . و مالید .وبا خودش روغن اورده بود . ریخت رو کیرش و گفت بمال حمید . بزا گنده شه .و حمید هم شروع کرد مالیدن کیر اقا فرهاد رو .و کیر ش سیخ شد و گنده .و گفت ؛ناصر تو هم بیا دست بزن خجالت نکش . و به دست من روغن ریخت و گذاشت دور کیرش و منم شروع به مالیدن کردم .)خیلی خوشم اومده بود و حس خوبی بهم میداد و انگار خیلی دوست داشتم . مالیدن کیر اقا فرهاد رو . )بعد اقا فرهاد گفت ؛که اونم بچه بوده کیرش کوچیک بوده . و یه اب سفید . که از کیر در میاد رو خورده و کیرش،بزرگ شده .من و حمید تعجب کردیم . من گفتم اه . یعنی شاش خورده .گفت نه . از اون ابا که بچه هم باهاش درست میشه .من از اون ابا دارم … میخاین براتون در بیارم .حمید گفت اره .بعد دست منو گذاشت پایین کیرش و دست حمید رو گذاشت سر کیرش . گفت :حمید تو فقط سرشو بمال الان اب سفیده میاد بیرون .وحمید هم سر کیر اقا فرهاد رو میمالید . و منم پایین کیرش رو .که یه دفعه . اقا فرهاد کیرشو از دست ما در اورد و خودش شروع کرد به مالیدن و یه دفعه از کیرش دو سه قطره اب پرت شد بیرون .و بقعه ابش هم از سر کیرش سر میخورد و میامد پایین .(منو حمید هم که تا حالا اب ندیده بودیم .)اقا فرهاد گفت ؛این اون ابس که میگم .حمید گفت . این که کثیفه .اقا فرهاد گفت ؛نه . با این بچه تو شیکم مامانا درست میشه .و تمیزه .و انگشتشو زد سر کیرش و انگشتش رو زد به زبونش .و گفت :اگه کثیف بود که من نمیخوردم .به حمید گفت :اگه میخای دولت اندازه برای من بشه . این دواشه .اگه میخای یه زره بدم ببین چجوره . حمید با کله گفت باشه .و اقا فرها د کیرشو فشار داد و یه قطره اومد بیرون و با انگشت برداشت و زد به زبون حمید .و به من گفت :تو هم دهنتو باز کن . و دوباره کیرشو از ته فشار داد و کشید بالا . و یه قطره دیگه اومد . و اونو با انگشت برداشت و زد به زبون من .من تا زبونم بردم تو . از بوی ابش اوق زدم .که دیدم اقا فرهاد از تو جیبش دو تا ابنبات در اورد و باز کرد و یکی گذاشت دهن من و یکی گذاشت دهن حمید .که شیرینی و نعنایی بودن ابنبات . توی دهنم خوشمزه ا ومد و اصلا متوجه مزه اب کمر اقا فرهاد نشدم .بعد اقا فرهاد گفت :بچه ها اگه میخاید . کیرتون بزرگ بشه . باید این کار رو زود به زودانجام بدیم . و از اب من بخورید تا زودتر نتیجه بگیرید .و این راز فقط بین ما بمونه و نباید به کسی چیزی بگید . چون ابروی ۳ تایی مون هم میره .و ما قول دادیم به کسی نگیم .و اقا فرهاد شلوارشو کشید بالا و اومدیم بیرون و پریدیم . پشت بام خودمون و رفتیم خونمون .دوستان اگه دوست داشتید . بقیه ماجرا رو هم براتون مینویسم .ادامه...نوشته: ناصر

206