خواهر زنم همه جا میداد

سلاماین داستان واقعیته فقط اسامی رو تغییر دادم وقتی این اتفاق افتاد گفتم داستانش رو بنویسم .من ۶ سال ازدواج کردم خانواده همسرم خانواده خیلی خوبی هستند من یک خواهر زن کوچیکتر دارم به اسم مینا که دوسال بعد از من ازدواج کرد و یک برادر زن بزرگتر که با زنش و دوتا بچش کرج زندگی میکنه ما اهل جنوب هستیم من خیلی آدم حشری هستم و روزانه سکس میکنم وقتی همسرم پریسا پریود میشه من من خیلی اذیت میشدم البته گاهی شیطونی میکردم توی دفتر کارم جنده پولی می آوردم .بعد ازدواج خواهر زنم مینا آمد خونمون بهم گفت بهروز جان میتونی یک خونه نزدیک خونتون برامون بگیری ما نزدیک شما باشیم از مشاور املاک سر خیابون براش سراغ گرفتم براش یک خونه پیدا کردم البته شوهرش آدم خیلی مذهبی بود بعد دنبال کارهای مینا نمیرفت همش با دوست های خودش بود .من مادر خانومم تنها زندگی میکرد پدر خانومم چند سال پیش بعد از تصادف فوت میکنه.مینا بعد از اینکه خونشون آمد کوچه پشتی ما همیشه خونه ما بود یک روز خانومم گفت مادرم داره میره کرج خونه برادرم چند روزی نیستش گفت به بهروز بگو بره خونمون رو چک کنه .منم گفتمش باشه رفتم بردمش فرودگاه بره کرج کلیدهای خونه رو بهم داد منم میرفتم سری میزدم .یک روز بعد کار آمدم خونه مادر زنم سری زدم و رفتم خونه بخوابم دیدم مینا آنجاست مثل همیشه نهار خوردم رفتم خوابیدم دیدم صدای پچ پچ و خنده میاد بعد پریسا گفت اوسسسسس بهروز متوجه نشه گوشام تیز شدن رفتم پشت در بشنوم چی میگن (مینا به پریسا زنم گفت مطمئنی بهروز دیگه نمیره خونه مادرم سری بزنه گفت اره خیالت راحت شب بعد کارش ساعت ۹ به بعد میره )من متوجه شدم که مینا میخواد بره آنجا ولی چرا نمیدونم رفتم رو تخت دراز کشیدم مینا صداش آمد خداحافظی کرد و رفت منم تا ساعت ۴ استراحت کردم بلند شدم برم دفتر دیدم پریسا گفت عزیزم ظهر رفتی خونه مادرم سری بزنی؟تا حالا سوال نکرده بود گفتم بله رفتم بعد گفت کی میری گفتم آخر شب بعد کارم گفت اوکی .از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم زنگ زدم به منشی گفتم دور میام یا اصلا نمیام اگر خانومم زنگ زد بگو تازه رفت سر پروژه اونم اوکی داد.رفتم خونه مادر زن ماشین پارک کردم در حیاط آروم کلید گذاشتم دیدم یک پژو 405 تو حیاطه آروم در رو بستم رفتم در اتاق باز کنم؟ دیدم قفله کلید انداختم باز کردم دیدیم صدای آخ و اوخ داره میاد رفتم در اتاق دیدم مینا دولا شده یک پسر تقریبا ۳۰ ساله داشت مینا رو از پشت میزد مینا هی میگفت وای چه کیری بزن بزن پسره داشت میزد .منم هیچی نگفتم آمدم تو پذیرایی سر مبل نشستم گذاشتم کارشون بکنم مزاحمشون نشم کیرم شق شده بود .(همین حالا یادم میاد باز شق شده )یک نخ سیگار روشن کردم اونها مشغول بودن بعد صدا آمد مینا گفت برم خودمو بشورم آمد بیرون وقتی منو دید جیغ زد دستش گذاشت رو کسش و سینه هاش پسره آمد بیرون منو دید جا خوردگفت این کیه مینا هی گریه میکرد میگفت تر خدا آقا آقا بهروز تر خدا چیزی به شوهرم و مادرم نگو پسره گفت این کیه رفت لباساشو بپوشه من هیچی نمیگفتم فقط نگاهش میکردم پسره لباساشو پوشید آمد بیرون با ترس و لرز گفت آقا ببخشید من نمیدونستم بزار برم تر خدا قول میدم دیگه تکرار نمیشه بهش اشاره کردم گفتم برو کاریت ندارم آروم سرشو انداخت پایین زیر چشمی نگاه کرد گفت خیلی ممنونم آقا و رفت به مینا رفت توی اون اتاق هی گریه میکرد و لباس ها می پوشید.آمد بیرون گفت آقا بهروز چکار کنم؟شوهرم خیلی سرده خیلی فلان و … گفت.گفتمش راحت باش کاریت ندارم نترس به کسی چیزی نمیگم انقدر گریه نکن آمد بقلم کرد صورتم بوسید تو بقلم هی گریه میکرد.منم بهش گفتم مینا با گریه نگاه کرد گفت جانم گفتمش سرم درد میکننه چایی برام درست میکنی؟گفت چشم رفت چایی درست کنه دیدم گوشیش زنگ خورد نگاه کرد نگاه من کرد ، گفتمش پسره گفت اره گفتم جوابشو بده جواب داد باهاش صحبت کرد گفتش کاریم نداره بعد قطع کرد گفت دوست پسرم ازت تشکر کرد گفت فکر نمیکردم انقدر خوب باشیچایی آورد خوردم آمدم که برم گفت پریسا پریوده نگاه کردم گفتم اره گفت بیا خودم جور خواهرمو میکشم منم از خدا خواسته رفتیم تو اتاق لباساشو در آورد واقعا سفید سینه های گرد و سفت نوکشون صورتی واقعا خوش هیکل بود منم لباسام در آوردم شورتم در آوردم یک نگاهی به کیرم کرد گفت این چند سانته؟گفتمش ۲۰ سانت ناقابل همدیگه بقل کردیم منم سینه هاشو میخوردم اونم چشماشو بست هی ناله میکرد نشست شروع کرد ساک زدن خوابوندمش رو زمین توف زردم در کسش گذاشتم داخل و هی میزدم اونم اونم هی میگفت محکمتر بزن یکدفعه لرزید کونمو با دستاش فشار میداد داخل خودش منم بعد چندتا تلمبه آبم آمد ریختمش داخلش گفت سوختم چقدر آبت داغه حال کردم اون روز تا شب من و مینا حسابی با هم حال کردیم.حالا چند ماهی میشه با هم هستیم و سکس میکنم خودش میگه نه شوهرش نه دوست پسرش هیچ کدوم مثل تو با من سکس نکردن تو حرف نداری منم براش چیزی کم نمیزارم .نوشته: بهروز

1.3K