زیبا خیلی حشری بود

سلام دوستان من رویا هستم 32ساله از تهران خوشبختداستانی که می‌خوام براتون تعریف کنم برای سال 82 و اون موقع ها خیلی آزاد بودم توی پوشش و رفت و آمد زیاد بهم سخت نمیگرفتن الان که شوهر دارم مجبورم چادر سرم کنم چون خانواده شوهرم اینجوری خواستن از من.از خودم تعریف کنم صورتم شبیه برزیلی هاست قدم متوسط پوستم سبزه و به خاطر رژیم غذایی و والیبال بدن عضلانی و تو پر ی دارمخیلی خواستگار داشتم و خیلی هم پیشنهاد برای دوستی که تا قبل اون اتفاق همه رو رد میکردم.تمام پسرهای و مرد های فامیل دنبالم بودن و با چشماشون منو می‌خوردن.داستان از اونجایی شروع شد که ما اسباب کشی کردیم به یکی از مجتمع های مسکونی … توی جنوب تهرانبعد از جابجایی کامل برای چیدمان وسایل فرانه دوست صمیمی من و چند تا از دوستام هم آمده بودند کمک و اونجا بود که همسایه جدیدمون برای اولین بار دیدم،جلوی درب ورودیمن:سلام،(توی ذهنم اون زمان,واو چه هیکلی اصلا به این صورت این بدن نمیخوره )سلام عزیزم، (دستم فشرد)من زیبا هستم همسایه روبرویی شما…از همون ابتدا خیلی خودشو کنجکاو و علاقه‌مند به من نشون داد منم چون مهربون بود خوشم آمد ازش و احساس کردم که صمیمی شدیم و توی چند هفته رفت و امدمون زیاد شد قرار بود منو ببره باشگاه چون می‌گفت مربی تی ار ایکس من هم خیلی به شخصیت و حرفای که میزد احترام میزاشتم نمی‌دونم چرا شاید به خاطر هیکلش بود اما بیشتر به خاطر رفتارش بود .چیزی هایی منو اون زمان متعجب میکرد این بود که توی شوخی و خنده خیلی منو تو آغوش میگرفت و دستش روی باسنم میزاشت یا یک بار که خونه ما بود حتی با اینکه کنار خانواده بودیم و داشتیم سریال می‌دیدیم دستش روی باسنم بود و آروم آروم نوازش میکرد اولش که من فقط تعجب کردم بعد دستش آورد بالاتر چون شلوار جین و یه تاپ پوشیده بودم قسمت کمر و فیله ها و بالای باسنم لخت بود داشت با دستش اونجا ها رو نوازش میکرد. اون قسمت بدنم سرد و گرم میشود بغض توی گلوم گرفته اما نمی‌دونم ترس یا خجالت باعث میشود کاری نکنم،اما جسارتش بیشتر کرد و لبه شورتم را به عقب کشید و ول کرد ،شاید منتظر واکنش من بود اما من فقط زیر پوستی عرق میکردم و نفسم حبس شده بود حالا دستش زیر شرت من بود و انگشتش بالای سوراخ من بود چند دقیقه ای اونجا رو نوازش کرد و آروم دستش در آورد بیرون من هم از این فرصت استفاده کردم و سریع بلند شدم و رفتم سمت یخچال دائم با این فکر که شاید منظوری نداشته و بی اختیار دستش حرکت میکرده خودم فریب میدادم و به خودم تلقین کردم زیبا دوست صمیمی منه ولی یکم رفت و امدمون کمتر کردم و فاصله خودم رو باهاش حفظ کردم ،اینها گذشت و تا یک روز که تو سوپر محل دیدم و شروع کرد به صحبت کردن و این حرفا که دلم تنگ شده بود برات و اگه وقتش رو داری بریم آرایشگاه یکی از دوستام کاراش خیلی خوبه و سرش خیلی شلوغه اینقدر اصرار و تعریف کرد که مجبور شدم قبول کنم رفتم خونه آماده شدم زیبا آمد توی خونه دنبالم به بقیه هم گفتم که میریم آرایشگاه و ممکنه دیر تر بیایم توی ماشین هم چسبیده بود به من که کی شیو کردی و در مورد دوست پسر و سکس و اینجور حرفا که تا حالا نزده بود و می‌گفت تا حالا فرصت گیر نیاورده بود که جیک تو جیک بشیم منم بهش گفتم که دوست پسر ندارم ولی به خاطر ورزش باکره نیستمباز شروع کرد و دستش گذاشت روی پای من و برداشت گفت بدن خیلی سکسی داری و حیف جوانی نکنی مخصوصا عضلات کون و پاهای بزرگ و کمر باریکت خیلی ناز مگه میشه تنهایی اینارو ساخته باشی ولی من اصلا دنبال این حرفا نبودم و چندتا دوست پسر قبلیم هم به خاطر پیشنهاد سکس کات کردمنزدیک به 30 دقیقه توی راه بودیم که به آدرس مورد نظرش رسیدیم زنگ زد رفتیم بالا وقتی رسیدیم یکی از خانوما داشت می‌رفت یه نگاه معنی دار به من کرد و رو به بقیه گفت الهه جون خواستی بری کلید ببر من بعداً میام میگیرم بعد از رفتن اون خانم من وارد شدم به جز خانم الهه دو خانم دیگه هم بودند که یکی از اون خانم ها هیکلش تقریبا اندازه زیبا بود و یکیشون قد تقریبا کوتاه تری داشت و یکی دیگه لاغر و قد متوسط تری، با برخورد گرم زیبا با همه اونها منم مجبور شدم با لبخند و گشاده رویی با همشون برخورد کنم، (توی صحبت ها خانمی که چاق تر و قد کوتاهی داشت خودشو لیلا و خانمی که لاغر تر بود فاطمه معرفی کرد)الهه: زیبا خیلی حق داشت از شما تعریف کنه واقعا هم تعریف کردنی هستی:ممنون لطف داریفاطمه:کاش دوست منم باشی خوشگلم:قربونت بشم عزیزم همین الانشم هستیملیلا:وای عزیزم اینا رو ول کن گلم تو عشق خودم میشی:من که تو حرف سریع کم میارم فقط لبخند زدمزیبا در حالی که از پشت منو بغل کرد و دستش رو دور شکم و زیر سینه م حلقه کرد : رویا جونم میدونستم دل همه دوستام می‌بری:دوستان لطف دارن من اینقدر هم تعریفی نیستمفاطمه : چقدر منتظر این روز بودم همیشه دلم یکی مثل تو رو میخواست: عزیزم چقدر تو مهربونیلیلا در حال که آمد سمت من دستش رو روی صورتم کشید و از پوستم تعریف کردفاطمه و الهه از دو طرف نزدیک شدن و با دستاشون موهام نوازش میکردن من که دیگه متوجه شدم تو چه شرایطی قرار گرفتم ولی برای آخرین کاری که می‌توانستم انجام بدم آمدم فرار کنم که زیبا محکم تر نگه داشت منو بین آغوشش یه مهربونی از اون زمان که احساس میکردم دوست صمیمی هستیم داشت چند ثانیه به این که لزبین بودن چیز بدی نمیتونه باشه و داشتم با شرایط کنار می آمدم که زیبا کنار گوشم گفت رویا خیلی دوست داشتم که زوری و خشن انجامش بدم و شروع کرد به خوردن لبام و قسمت به قسمت لبام میخورد و دستام و روی مبلی که وسط اتاق آورده بودن گذاشتن با طناب بستن زیبا و فاطمه روبروی من دیلدو بستن و نوبتی شروع کردن به فرو کردن توی گلوم و از پشت الهه و لیلا هم از پشت کس و کونم لیس میزدنتا آنجایی که می‌توانستم مقاومت کردم اما نفسم بند آمد احساس خفگی بهم دست داد بعد از چند بار دیگه برام عادی شد و فقط ته گلوم درد خفیفی داشتالهه از پشت محکم میزد روی کونم و می‌گفت عجب ژله ایزیبا: خبر خوب اینکه این جیگر خانم اوپنلیلا جون چه کس ی بکنم من و با دستاش لبه های کسم رو چسبوند به هم و فشار دادهمچنان برای فاطمه ساک میزدم که لیلا آمد زیرم خوابید و برای زیبا ساک زد احساس خوبی بود وقتی دیدم این چهارتا زن چقدر حشری میتونن باشنالهه خوب دیگه من نمیتونم تحمل کنم باید پارت کنم توی چند ثانیه احساس کردم دوتا چیز کلفت وارد کس و کونم شد آمدم جیغ بزنم دیلدو توی گلوم بود نمی‌تونستم جیغ بزنم آمدم فرار کنم لیلا از زیر و الهه از پشت محکم نگهم داشتن نمی‌تونستم تحمل کنم تقلا میکردم که الهه محکم‌تر و تا آخر فرو کرد بهم زیبا هم چند تا محکم به باسنم زد شل شدم فقط چند قطره اشک ریختم داشتن تلمبه میزدن دوباره عادی شدم صدای نفس هاشون بوی عطر بدنشون و سرعت جابجایی که توی بدنم انجام میدادن و من فقط خوشحال بودم که به خودم خیانت نکردم ناگهان احساس کردم توی کسم داغ شد بعد توی کونم پر شد خیلی احساس زیبایی بود الهه روی من افتاد و لیلا سینه های منو دیوانه وار میخورد بعد چند دقیقه صدای خنده لیلا و الهه بلند شد و عقب کشیدن من نمی‌دونستم چه اتفاقی افتاده زیبا با اون دیلدوی بزرگی که داشت رفت پشت من یکبار میکرد توی کسم یک بار توی کونم اینقدر ای کار ادامه داد تا احساس کردم جز تحمل درد کار دیگه ای نمیتونم کنم خیلی بزرگ بود و هر دفعه بیشتر فرو میکرد باورم نمیشد چیز به اون بزرگی توی باسنم باشهالهه آمد روبروی من چیزی که می‌دیدم باور نمی‌کردم اولش ترسیدم و از روی قیافه ام فهمید بهم گفت نترس حامله نمیشی منی من قدرت حامله کردن نداره، بله لیلا و الهه دوجنسه بودن کیرش گذاشت توی دهنم اولش چندش بود ولی بعد که چک به صورتم زد فرق کرد داشت توی دهنم بزرگ میشد احساس کردم این زیبایی های من که قدرت اونا رو زیاد می‌کنه زیبا آمد زیر من و یکی از سینه هامو میخورد لیلا از پشت کیرش کرده بود توی کونم و یکی دیگه از سینه هام توی دستاش بود فاطمه و الهه کیر و دیلدو توی صورت و دهنم دوباره همون عطر همون همون صداها همون سرعت اما این دفعه تجاوز بود احساس کردم هیچی از خودم نیست و فقط تجاوز اونها که نسیبم شده یک لحظه شل شدم دیلدوی زیبا واقعا بزرگ بود اما کامل نشستم روش و رعشه ای تمام بدنم رو گرفت همزمان همشون قربون صدقه من رفتن و لیلا آبش ریخت روی کمرم الهه روی صورتم تعداد بوسه هاشون نمیشد بشمارم خیلی احساس خوبی بود بعد همگی دوش گرفتیم من آمدم خونه و هیچکس هم متوجه نشد که چه اتفاقی برام افتاده اما دیگه با زیبا حرف نزدمنوشته: AR.olo

139