سامان من و کونی کرد

سلام اسم من ماکان هست و داستانی که می‌خوام براتون بگم داستان کونی شدن من و دوستم پرهام، به دست دوتا از دوستای دیگه مون به اسم بهرام و سامان هست.ماجرا برای دوران سربازیمونه و ما چهارتا رفیق بودیم البته همه می‌دونن که شوخی هایی مثل انگشت کردن و کیر مالیدن و از تیپ شوخیها و کون هم گذاشتن و رو تو سربازی زیاد میشه دید. ولی اینجا اتفاقات دیگه ای هم رغم خورد که میگم خدمتتون..این داستان از پاییز ۹۴ و اونجایی شروع میشه که منو پرهام و بهرام مرخصی ۴روزه ای گرفتیم و با قطار رفتیم اصفهان خونه سامان که حدود یک ماه پیشتر خدمتش تموم شده بود و مارو دعوت کرده بود خونش.تو قطار بهرام گاهی اوقات منو پرهام و که هردومون سفید بودیم و بدن و کونمون خوش فرم بود و انگشت میکرد و هی میگفت چی میشه بکنمتون و از این حرفا و مام هی مسخره بازی در میآوردیم و می‌خندیدم تا رسیدیم خونه سامان اینا و فهمیدیم سامان برای اینکه ما راحتتر باشیم از خانواده اش خواسته برن مسافرت به یکی از شهرهای نزدیک خونه پدر بزرگش اینا و خلاصه خونه خالی شده.صبح که رسیدیم خونشون چون لباس نداشتیم سامان گفت برید تو اتاقا بگردید لباس بردارید و منو پرهام برای شوخی رفته بودیم لباسهای خواهر و مادر سامان که اتفاقا اندازمون بود و برداشتیم و مسخره بازی درآوردیم.بعد از ظهر که نشستیم حکم بازی کردن و کل کلمون بالا گرفت تا جایی که منو پرهام به اون دوتا هر غر می‌زدیم بازی بلد نیستین و آخرش کار به شرط بندی رسید که هر کس باخت شرط برنده رو قبول کنه منو پرهام شدیم یه تیم و سامان و بهرام هم یه تیم تو بازی هی سامان و بهرام کری می‌خوندن و می‌گفتن اگه ببریم از کون میکنیمتون و ما هم متقابلاً می‌گفتیم کیرمون هم نمیتونید بخورید و آخر سر با کلی جنجال باختیم.( البته بعدا فهمیدم اون دوتا کلی تقلب و همکاری داشتن سر این موضوع )اونا هم حکم کردن که باید بریم ادای دخترا رو دربیاریم منتهی اینبار آرایش هم باید بکنیم و مانتو بپوشیم بریم بیرون انگار ما دوست دخترای اوناییم.ما هم ناچار قبول کردیم.سامان یکی دوتا فیلم آرایش دانلود کرد و نشست مارو با وسایل آرایش خواهرش آرایش کردن و برای سر کچلمون هم از کلاه گیس های مادرش استفاده کرد و با پارچه و توی سوتین رو پر کرد که به عنوان سینه خودشو نشون بده و برای اینکه کیرمون پیدا نباشه سر کیرمونو کردیم لای پاهامون و یه شرت تنگ زنونه روش پوشیدیم. بعد برای لباس هم برای پرهام لباس انتخاب کردم که شامل یه تاپ زرشکی و مانتو و ساپورت تنگ براق بود که به نظرم به موهای بلوندش میومد و البته کاملا هم سایز تنش بود و اگه کسی میدیدش شک نمی‌کرد به دختر بودنش. پرهام هم برای من یه ست مانتو دامن کرمی که دامنش تا پایین زانو بود و تیشرت مشکی و جوراب شلواری و بوتهای خواهر سامان و ردیف کرد. و در آخر نتیجه اینجوری شد که خودمون هم دوست داشتیم همو بکنیم.تا این کار ها انجام بشه شب شده بود و می‌خواستیم بریم بیرون بگردیم. و قرار به این شد من بشم مینا دوست دختر سامان و پرهام بشه بهناز دوست دختر بهرام.بیرون که بودیم رفتیم از چندتا مکان تاریخی اصفهان دیدن کردن و شام هم بیرون بودیمو بعد با همون سرو وضع اومدیم خونه. که تو این مدت اونا هی ما دوتارو انگشت میکردن و گاهی ازمون فاصله میگرفتن تا ببینن بقیه چه حسی نسبت به ما دارن که چند نفری بهمون تیکه انداختن و سه چهار نفری بهمون شماره دادن و دو سه نفری هم برای حسن ختام انگشتمون کردن.اولش که میخواستیم بریم بیرون استرس داشتم و میترسیدم تابلو بشیم ولی آخرش این داستانها کار خودشونو کردن و حسابی تحریک شده بودم به حدی که واقعا میخواستم کون بدم و متوجه شدم که پرهام هم مثل منتظر زودتر بریم خونه.تو رستوران که نشسته بودیم دیدم بهنام هی رونمو میمالونه و کمرمو میگیره که به شلوارش که نگاه کردم دیدم کیرش شق شده و سامان هم همینطور و تو رستوران هی میگفت بریم خونه میگامت و منم زیر بار نمی‌رفتم و باز می‌گفت می‌دونم خودتم میخوای و با هر اصرارش من بیشتر حشری میشدم.خلاصه برگشتیم و همین که رسیدیم خونه سامان دست منو گرفت برد تو یه اتاق و پرهام و بهرام هم با هم رفتن تو یه اتاق دیگه شروع کرد به مالیدن کون من منم اولش یکم مقاومت کردم که یکم بیشتر حشری بشه تا اینکه صورتمو برگردوند و لباش رو گذاشت رو لبام دیگه نمی‌دونم چی شد حسابی تحریک شدم سامان بهم گفت امشب زن من میشی گفتم باشه. بعد دوباره یه لب جانانه گرفت و به من گفت فقط مانتو و دامن و شورتمو دربیارم تا من لباس ها رو درآوردم برگشتم دیدم پشت سرم لخت وایساده و داره کیرشو میماله و تو نگاهش خوندم میخواد براش ساک بزنم، منم دوزانو جلوش نشستم و تازه اونجا فهمیدم چقدر کیرش بزرگه چون نتونستم تا تهشو بکنم تو دهنم که یهو خودش سرمو گرفتو فشار داد احساس کردم کیرش رفت ته حلقم که اوق زدمو کیرشو کشید بیرون و با خنده گفت معلومه اولین بارته حالا که تو دهنت جا نمیشه هر چقدرش موند و باید لیس بزنی و من شروع کردم به ساک زدن براش و لیسیدن کیرو خایه هاش چند دقیقه ای که گذشت یهو صدای ناله از اتاق بقلی اومد که سامان خندیدو گفت عقب افتادیم عشقم. بعد منو بلند کرد رو تخت یه متکا گذاشت و منو دمر انداخت رو تخت جوری که متکا زیر شکمم قرار گرفت. بعد جوراب شلواری مو پاره کردو رفت کرم برداشت مالید به کیرش و زد به سوراخ کونمو و سر کیرشو گذاشت دم سوراخ کونمو با دستاش کمرو گرفت و گفت آماده ای؟ گفتم آره گفت اولش یکم درد داره یکم که تحمل کنی شروع می‌کنی به لذت بردن فهمیدی؟ گفتم آره.بعد کم کم شروع کرد کیرشو کردن تو کونم و منم جوری دردم اومد که نفسم بالا نمیومد و نمی‌تونستم داد بزنم. یکم کیرشو کشید بیرون و دوباره فرو کرد و همینجوری ادامه داد بعد چند لحظه دیگه درد یادم رفته بود و داشتم کیف میکردم و وقتی فهمید دارم حال میکنم یه دونه محکم زد در کونمو گفت یالا.و تندتر گاییدن من منم شروع کردم با هر ضربه‌ای که میزد کونمو عقب دادن که صدای آه و اوه م بلند شد و اونم بیشتر کیف کرد و خندید و گفت برو اسمتو از ماکان بذار ماکون. منم گفتم هرچی تو بگی عشقم. و چند دقیقه‌ای که تلمبه زد و آه و اوهم که بیشتر شد یهو کیرشو کشید بیرون و گفت برگرد نمی‌خوام تخت و کثیف کنی. منم چرخیدم اینبار متکا رو گذاشت زیر کمرمو و لنگامو که با بوت و جوراب شلواری سکسی تر شده بودو گذاشت رو شونه هاش.بعد گفت عجیب چیزی شدی ماکون امشب باید می‌گاییدمت. حاضری؟با سر گفتم آره اینبار کل کیرشو یهو تو کون من جا کرد ولی اینبار به جای درد همش لذت بود به طوری که من هی سعی میکردم خودمو بچسبونم بهش و اون شروع کرد به تلمبه زدن من دوباره آه و اوه کردن میدونستم که دیگه لذتی بیشتر از این برام نیست ومن دیگه کونی شدم. بعد موقع تلمبه زدن اون با یه دستم بالای تخت و گرفتم و با اون یکی دستم شروع کردم به مالیدن کیرم و در واقع جف زدن برای خودم که یهو آبم با فشار پاشید روی لباس و صورتم.سامان مثل اینکه با دیدن این صحنه حشرش بیشتر شده باشه شروع کرد به تندتر تلمبه زدن و یهو دیدم بدنش لرزیدو تو کونم داغ شد و اونم آبش اومد و بدنش شل شد.اومد کنارم دراز کشید و خندید گفت نه جنده خوبی میشی حالا باس برم ببینم پرهام هم مثل تو خوب میده یا نه. گفتم الان؟ گفت نه برا بعد ضمنا چیه حسودیت شده کونی خان؟ گفتم مگه نگفتی من زن باشم؟ پس تو هم شوهرمی. خندید و گفت باشه و رفت دستمال آورد منو تمیز کردو یه لب گرفت و لباسامونو عوض کردیم و رو تخت همدیگر وبقل کردیم و عین زن و شوهر خوابیدیم تا صبح.خلاصه تو اون چند روز من شده بودم زن سامان و پرهام زن بهنام و هرشب باس می‌دادیم حتی چند باری مارو هم با هم عوض کردن و بهنام منو کرد و بعد از اون منو بهنام شده بودیم کونی های یگان و حسابی بهمون میرسیدن.امیدوارم خوشتون اومده باشهنوشته: ماکون

106