سکس وسط دل جنگل

من بدون حاشیه پردازی میرم سر اصل قضیهدوماه میشد که از دوستی منو حمیده می‌گذشت.خودش ماشین داشت و گاهی میومد دنبالم و باهم می‌رفتیم بیرون. محل زندگی ما یکی از شهرهای شمالیه به همین خاطر در جنگل و دریا خلوتگاه های خوبی اطراف شهرمون هست. قد حمیده متوسط و کمر باریک بود و موقعی که راه می‌رفت کونش قلمبه بالا و پایین میشد که همین منو داغون میکرد.چندبار که قبلش با هم بیرون رفته بودیم در حد صحبت کردن و دستمالی کردن همدیگه وقتمونو گذراندیم و وقتی از هم جدا می‌شدیم و هر کدوم دنبال کارمون می‌رفتیم من افسوس میخورم که چرا روم نمیشد و نتونستم باهاش سکس کنم.اون روز قرار شد با هم بریم جنگل و چادر بزنیم و شب قبلش من رودرواسی رو گذاشتم کنار حسابی بحثو کشوندم به حرفهای سکسی. از حرفهای حمیده فهمیدم حشرش خیلی بالاست و در این مدت اون هم موقع دستمالی کردن هم وضعیت منو داشت.حمیده گفت من چادر و وسایل ها رو میارم و تو خونشون هم گفته بود داره می‌ره پیش نگین یکی از همکلاسی‌هایش و شب خونه آنهاست.منم رفتم داروخانه و یه بسته کاندوم گرفتم و کلی آمادگی ذهنی و جسمی برقرار کردم و حمیده آمد دنبالم و راه افتادیم.هردومون میدونیم برای چی داریم میریم اما اصلا در موردش حرف نمی‌زنیم. خلاصه وارد مسیر جنگلی و کوهستانی شدیم و چون من مسیر رو دقیقتر می‌شناختیم پشت فرمون نشستم… حمیده یه مانتوی تنگ پوشیده بود که کونش بیشتر جلوه میکرد و کلی هم به خودش رسیده بود که با روزهای قبل فرق داشت.وارد یه مسیر خاکی شدیم. دربین راه صحبتهای مختلفی کردیم. اما یکباره حمیده دستشو گذاشت رو کیرم و با صدایی حشر آلود گفت برام تلمبه میزنی. با این حرکتش کیر منم داشت سفت و بلند میشد گفتم چشم عزیزم یکم صبر کن الان رسیدیم حالتو جا میارم.حمیده: نه الان میخامممممن: آخه الان اینجا نمیشهحمیده: بزن میخام ببینم چطور میزنیهمینجور که دستش رو کیرم بود و خندم گرفته بود چند تا حرکت تلمبه رو پشت فرمون براش زدم و در حالی که با انگشتان از روی شلوارم کیرمو فشار میداد می‌گفت آخ جووووون.حمیده: هیچ می‌دونی دفعه ها قبل با من چیکار میکردی؟من:نه متوجه نبودم.حمیده: وقتی دستمالیم میکردی من با کلی شهوت و کس خیس تنهام میزاشتی و میرفتی(دستش همینجور رو کیرم و داره اونو میماله) میرفتم خونه دیوونه میشدم.من: عزیزم منم مثل تو… اون کون قلمبت یادم می افتاد خودمو سرزنش میکردم که چرا نکردمشحمیده: (در حالی که کیرمو فشار میداد) واییییی . خیلی دوستش داری؟؟؟من:. (در حالی که کیرم تو دست حمیده سفت شده بود) آره عزیزم خیلی میخامش. میدی به من.حمیده: (صداشو حشریتر کرد )حتما عزیزم .به جایی که قرار بود چادر بزنیم رسیدیم.توقف کردم و همونجور که دست حمیده محکم کیرمو گرفته بود از داخل ماشین اطراف رو نگاه کردم.خلوت خلوت بود. یک روز بهاری وسط هفته هیچ مسافر و کسی نبود.حمیده سریع خودشو انداخت رو من و شروع کرد به لب گرفتن و دستش همچنان رو کیرم بود و گفت میخام همین اول شروع کنیم.گفتم چشم عزیزم بزار چادر رو بزنیم.حمیده: نه من همین الان میخام…زود باش.در رو باز کرد و پیاده شد و مانتو و روسری شو در آورد و انداخت صندلی عقب با شلوار و تاپ اومد سمت در راننده.من هم کیرم سیخ شده بود و این رفتار حمیده حشریترم کرده بود سریع در رو باز کردم و بغلش کردم. بدنش گرم بود و خودشو چنان در بغلم شل کرده بود که منو دیوانه میکرد.دستمو بردم سمت کونش و محکم به خودم چسبوندمش.حمیده سریع خودشو پایین داد و کمربندمو باز کرد و کیرمو در آورد یه نگاهی به من کرد و با لبخند کیرمو به صورتش می‌مالید و گاهی میبوسیدش.همونجور که کیرمو بدستش گرفته بود سرپا شد و منم محکم بغلش کردم و یکسره لبهاشو می‌خوردم.منم سریع برش گردوندم نیم خیز نشستم و رفتم سراغ کونش تا شلوارشو در بیارم. اون هم سریع دکمه های شلوارشو باز کرد و منم کشیدمش پایین.واییی عجب کونی داشت. تپل و سفید و تمیز .داشتم باهاش ور میرفتم که خودش شلوارشو کامل در آورد و به جلو خم شد و دستاشو گذاشت رو کاپوت ماشین و یکی از پاهاشو بالا برد تا کوس تپلشم ببینم.خیس خیس بود .کونشو قلمبه کرد عقب و یجور با زبان بی زبانی گفت بخورش.منم شروع کردم به خورد کونش و کوسش از عقب.بلند شدم کیرمو به سوراخ کوسش و کونش میمالیدم.حمیده:عزیزم شروع کن دارم میمیرم.منم کل برنامه ریزیم برای کونش بود و با خودم گفته بودم کردن کوسش درد سر میشه و ممکنه پردش پاره بشه. به همین خاطر کیرمو با آب کوسش خیس کردم و گذاشتم در سوراخ کونش و فشار دادم.حمیده: عزیزم چکار می‌کنی کوسمو بکن…نگران نباش بازه…بعداً بهت میگم.منم حشرم بالا بود از خدا خواسته گذاشتم در کوسش و هل دادم جلو .کسش تنگ بود. یه داد بلندی کشید و آروم شد و منم شروع کردم آروم تلمبه زدن.حمیده: عزیزم محکم …آخخخخخخخ و اوه ه ه ه اوه اوهمن تندترش کردم که کیرمو از کوسش در آورد و گفت از جلو زود باش آبمو بیارحمیده برگشت نشست لبه کاپوت و پاهاشو باز کرد و کوس تپل و تمیزشم باز شد و منم بدون معطلی کیرفو فرو کردم به کوسش و تلمبه زدم. دستاشو انداخته بود دور گردنم و صدای آهو اوهش تو گوشم بود. که گفت تند ترش کن داره آبم میاد منم با شنیدن این حرف تندتر تلمبه زدم و با حرکاتیکه میکرد آب منم اومد و هردو همزمان بغل هم ارضاء شدیم و چند دقیقه ای محکم تو بغل هم به هم قفل شده بودیم و عرق کل بدنونو گرفته بود.چادر و وسایل های لازم برقرار شد و اون شب کلی حرف زدیم و گفت زمان دانشجوییش با یکی دوست بود که موقع سکس پردشو زده و بعد پسره ولش کرده… خلاصه اون شب کلی حرف زدیم و چند بار هم سکس کردیم ونمیزاشت من آبمو بیرون بریزم با شوخی می‌گفت حیفه و لذتشو کم نکن فوقش قرص مصرف می‌کنه حله.من که چشمم دنبال کونش بود بالا خره نزدیکهای صبح در یکی از عملیات‌ها تونستم فتحش کنم .بعد از این داستان ما چند ماه با هم بودیم و سکسهای قشنگی داشتیم که الان دور از هم هستیم و بعد یه مدت به خارج از کشور رفت.فعلا سه ساله از نزدیک ندیدمش هر بار حرف میزنیم میگه وقتی اومدم بازم یه سفر به جنگل میریم…نوشته: حامد

83