شوگر مامی دراماتیک

من کامیار هستم بیست و سه سالمه این داستانی که براتون میگم مال نوزده سالگیمه زمانی که تازه بلوغ شده بودم اون موقع همش جق میزدم و چون عاشق این بودم که برده ی دخترا بشم همش تو پیجا کامنت میذاشتم و میگفتم برده میشم که معمولا همش از مردم دری وری میشنیدم چون درکم نمیکردن یه روز یه خانم اومد دایرکتم البته اکانتش در مورد فال قهوه بود اما متوجه شدم خانمه چون ازش وویس خواستم گفت واقعا نوزده سالته گفتم آره گفت چنتا عکس از کیرت و سینه هاتو صورتت بده من از همه جام دادم به جز صورتم گفت بفرس بهت میگم من دوبار بهت فرصت نمیدما گفتم آخه من که اصلا شمارو ندیدم فقط صداتون رو شنیدم یهو برام یه ویدیو فرستاد از پاهاش که از کفش درآورده بود و پشت فرمون ماشین مدل بالایی بود و معلوم بود توقف کرده و تو ویدیو هم باهام حرف زده بود خیلی از پاهاش خوشم اومد برنزه لاک سفید پابند شیک ناخن بلند پای کشیده عکسمو براش فرستادم اما رو دهنم استیکر گذاشتم گفت تو لیاقتمو نداری بلاک رفتم رو پیجش زدم و دیدم واقعا بلاکم گفتم عجب غلطی کردما با پیج اصلیم رفتم بهش پیام دادم یه متن بلند بالا نوشتم که خانم غلط کردم بیجا کردم دیگه بدون چون و چرا فقط اطاعت میکنم تورو خدا منو قبول کنید بعد چند ساعت پیام داد باز کن پیجتو پیجمو باز کردم البته قبلش درخواست های فالورو رد میکردم دو ساعت که پیجم شلوغ نشه جرات هم نداشتم بگم فالو کنید تا باز کنم خلاصه اومد تو پیجم عکسامو دید و عکسشو فرستاد یه خانم تقریبا چهل و اندی ساله بینی کوچک که انگار عمل کرده بود ولی عملی نبود خیلی شیک و باکلاس گفت فردا بیا ونک فلان کافه ببینمت منم کلی تیپ زدم و با کلی استرس رفتم تو کافه اومد منو دید و گفت خوبه من یه خونه اجاره میکنم تو تهرانپارس جمعه بهت آدرس میدم بیا جمعه من رفتم به آدرس خونه و زنگو زدم در رو باز کرد رفتم بالا وارد آپارتمان شدم مشروبش دستش بود یه لباس شیک پلنگی پوشیده بود اومد جلوم کمی مست بود هی بیشتر میخورد و هات تر میشد بهم گفت لخت شو برو رو تخت جوجو رفتم رو تخت گفت بخواب رو این چوبه پاهامو باز کردم پاهام قفل شد دست هام قفل شد دست کشید رو کیرم گفت آخ معلومه تازه بلوغ شدی جوجه اومد روم سینه هامو میخورد گردنمو میخورد انگار من دخترم و اون مرده تمام گردن و لب و دهنمو میخورد اومد بالا سرم یه لبخند بهم زد یه گوی گذاشت تو دهنم و دهنمو کیپ بست اومد پایین و صدای ببر و شیر رو در میاورد چهار دستو پا شده بود اومد رو و بغل رونمو جوری گاز گرفت که از درد داشتم میمردم دندوناش فرو رفت تو گوشتم درد شدیدی داشتم اون یکی رونمو دندون گرفت اصلا طبیعی گاز نمیگرفت دندون هاشو به قصد کندن فرو میکرد و میکشید و من از درد نفسم بند داشت میومد میومد بالا و صدای شیر و پلنگ در میاورد هی میخواستم بگم این چه مدل ارباب و برده ایه شکممو گاز گرفت و دندوناش فرو رفت تو بدنم و میکشید حس میکردم دل و رودمو میخواد در بیاره اشکام جاری شد ناخودآگاه با تمام وجود سینه هام شکمم رونم رو گاز میگرفت که از درد فقط اشک میریختم گفت آروم باش پسر کوچولو میخوام حالا لذت ببری سر کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن یکم خورد و بعد یهو سر کیرمو گاز گرفت از درد دیگه زدم زیر گریه ولی صدام به خاطر گوی در نمیومد تخمامو گاز میگرفت کیرمو میگرفت زیر شکمم کونم حتی خواست سوراخ کونمم با دندون بکنه که کونمو بستم که حرصش گرفت و جوری کیرمو گاز گرفت که حس کردم الان قطع میشه همونجور که گازم میگرفت چوچولشو میمالید و بعد چند دقیقه با درد های من ارضا شد و افتاد روم صورتمو ناز کرد منو بوسید و گفت ببخشید اذیت شدی عزیزم من سادیسم شکار دارم همیشه فانتزیم این بوده که ماده پلنگ باشم و آهو شکار کنم و بخورم تو سکسمم این فانتزی عجیبو دارم از زیر دندون اومدن شکار مطیع بودنش و ترس هاش لذت میبرم و ارضا میشم دهنمو باز کرد کف پاشو آورد سمت صورتمو حرارت خاصی داشت کف پاش شروع کردم به لیسیدن دهنمو باز کرده بود از خوردن پاهاش به اوج لذت رسیدم پاهای داغ خوشبو لاک زده و لاکچری بهترین حس زندگیمو بعد اون درد حس کردم اومد بالا سرم و بهم گفت اگه میخوای بو و مزه پامو حس کنی باید نقش شکار رو برام بازی کنی و من با دندونام بخورمت مثل امروز و تو ناله کنی تا ارضا شم حتی بهت پول هم میدم و بابت امروز هم پونصد برات کنار گذاشتم دستامو باز کرد بهم نگاه کرد گفت شماره کارتتو برام بفرس رفتی بزنم به کارتت عزیزم رو پیشنهادم فکر کن ببین هر هفته میتونی این درد و کبودی رو تحمل کنی یا نه و بهم خبر بده بعد بهم گفت اینجارو تا چهار ساعت دیگه اجاره کردم یه پسر بدنساز و لات مسئول اینجاست زودتر تخلیه کن تا نیومده چیزی بگه من باید برم و به قرار کاریم برسم شماره آژانسم برات گذاشتم پولشو بعدا برات میفرستم بلند شد منو بوسید و رفت از درد نمیتونستم راه برم ولی خداروشکر تو دید نبود کبودی ها و زخم هام رفتم خونه بهش پیام دادم که قبول کردم پیشنهادتو هیچ جوابی نگرفتم هرچی پیام میدادم سین نمیشد بعد ده روز جواب داد سلام خوبی عزیزم فردا میتونی بیای یکم شکارت کنم گفتم آره هر موقع بخوای میام گفت خب عزیزم ساعتشو بهت میگم…نوشته: کامیار

123