دختر خالم ساناز و محکم کردم

سلام من امین هستم ۲۲ساله به شدت شهوتی نمیدونم چرا ولی حس میکنم نسبت به هم سنای خودم چ الان چ تو دوران بلوغم خیلی شهوتی تر بودم این قضیه هم ک میخام تعریف کنم ماله چهار سال قبله ک اون موقع بالا ترین هنر من تو زمینه جنسی جق بودخوب برسیم به اصل ماجرا من یه دختر خاله دارم بنام ساناز ک یکم سبزست اما از اون سبزه هایی ک وقتی ببینش کیرت امکان نداره براش راست نشه از بسکه این بشر سکسیه ینی علاوه بر اینکه بدنش سکسیه اصلا حرف زدنشم ادمو حشری میکنه در ضمن ساناز تقریبا شش سال از من بزرگتره خوب قضیه اینکه من رفتم تو نخ ساناز از وقتی شروع شد ک یه بار رفتیم خونه خالم و من معمولا همیشه با پسر خالم سعید(برادر ساناز) همیشه کل داریم سعید دو سال از من کوچیک تره اما به شدت تخs و بی شرفه و همیشه سعی میکنه اعصاب منو بهم بریزه ولی من هر دفعه قهوه ایش کردم کل کل این بار سره بازی فیفا ۱۶بود منو سعید داشتیم بازی میکردیم تو اتاق یعو ساناز با یه ظرف میوه اومد داخل اتاق میوه هارو برا منو سعید اوورده بود بعدش نشست بازی مارو تماشا کرد و مدام منو تشویق میکرد تو بازی اخه ساناز خیلی منو دوس دارهو اصلا با برادرش سازگار نبود و اقا ماهم جو گیر شده بودیم و خلاصه سعید رو پاره کردیم سانازم دهن سرویس جو گرفته بودش و کودک درونشم فعال شده بود همش میپرید رو سرو کول من و دستشو میکشید رو موهام تنش یه بوی خاصی میداد نمیدونم عطر بود یا بوی تن خودش ولی هر کدوم بود وقتی به مشامم میرسید سلولهای عصبی سکسی منو فعال میکرد خلاصه نگم براتون ک ما به خاطر ساناز حسابی از خجالت سعید درومیدیمو تو بازی بردمش بعدش سعید دیگ دید نمیتونه کاری کنه و خواهرشم داره طرفه رقیبشو میگیره با کلی گونده گوزی دسته کنسولو انداخت رو مبلو رفت بعدش ساناز اومد کنارم گفت ولش کن بیا خودمون بازی کنیم نشستیم یه دو دور بازی کردیم سانازم کوسخل بلد نبود بازی کنه منم که از خود بیخود شده بودم همین جوری داشتم بهش گل میزدم ک هیو به شوخی گفت کثافت و با دستش کوبید رو تخمام باور کنین یا نه با وجود اینکه تخمام درد گرفت اما درده لذت بخشی بود برام و سانازم سریع خندید گفت ببخشید طوریت ک نشد منم با یه خنده اروم گفتم نه بابا اشکالی نداره اقا دیگ خسته شدیم شام خوردیم و بعده شامم من هنوز تو کفه ساناز بودم ولی خیلی نگاهش نمیکردم سرم تو گوشی بود اما فکرم تو ساناز!ک یهو خالم سعید رو صدا زد ک بره پایین ساختمون اشغالارو خالی کنه ولی سعید از اون جایی ک هم کون گشاد تشریف دارن هم پر رو محل نداد به خالم خالمم ک دیدم ساناز عزیزم بنده خدا خودش میخاد بره پاین ساختمون اشغال بریزه اخه خونه خالم اینا طبقه ششم بود خلاصه منم غیرتی شدم گفتم بده تا من بریزم سانازم گفت پس بیا با هم بریم بندازیم اشغالارو منم گفتم باشه و رفتیم تو اسانسور و وقتی دره اسانسور بسته شد ساناز گفت بعد شام ساکت بودی نکنه اون ضربه ای ک زدم به تخمات اذیتت کرد (من باور نداشتم ساناز اینقدر بی پرده چنین حرفی بزنه و بگه تخمات) منم یه پوز خنده ریزی زدم گفتم نه بابا اشکال نداره و ساناز لعنتی یه جوری داشت نگام میکرد منم یه خورده خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین اخه من ادم پر رویی نیستم درست میگم حشری ام و خیلی شهوتم بالاست اما هیچ وقت تو رفتارم اینو بروز نمیدماقا رسیدیم پایین و رفتیم سره کوچه اشغال هارو اتداختیم و من داشتم برمیگشتم تو ساختمون ک یهو ساناز پیرهنمو از پشت کشید گفت کجا حالا بیا یه ده دیقه بشینیم رو نیمکت یکم هوا بخوریم عجله نکن برا خونه رفتنبعدش هی حرفای عجیب میزد هی میگفت نکنه خوابت میاد اینقدر عجله داری بری زود خونه نکنه موقع خواب کارایی میکنی شیطون ک من یهوو اب دهنم تو گلوم بخار شد تو ذهتم گفتم وواااات!بعد سریع به خودم اومدم گفتم نه به خدا من اهل کاری نیستم ک ساناز یع خنده ریزی زد گفت اره جوونه عمتمنم کلا مخم هنگ کرد اصلا جوابشو ندادم نمیدونم چرا ولی حس سبکی میکردم و یکم تو دلم اشوب بود و اصلا حرفای سانازو متوجه نمیشدم اینم بگم ساناز خیلللی وراجه گفت دوست دختر داری منم سریع به خودم اومدم گفتم نه اره ولی اخرش شد اره در حالی ک نداشتم گفتم ارهگفت بنی الان دوس دخترت مثلا بیاد منو تو رو کنار هم ببینه اون ک نمیدونه من دختر خالتم چیکارت میکنه گفتم نه بابا اون همچین ادمی نیست گفت تا حالا باهم کاریم کردین گفتم ینی چ کاری؟!گفت منو خر فرض نکن کلللک ینی تو نمیدونی منطورم چیه؟ گفتم نه به جونه خودت گفت منظورم اینه لب نگرفتی تا حالا ازش یا همدیگرو بغل نکردین ک بعدش یهو یه اتفاقایی بعدش بیوفته گفتم نه به قرانیهو یکم جدی تر شد گفت اوسکل خودتی !من ک میدونم تو به من نظر داری بچه! نگو تو فکر من نیستی؟ من ک میدونم یواشکی منو دید میزنیاقا تا این حرفو زد منم سریع رفتم سمت صورتش گفتم به قران اون جوری ک تو فکر میکنی نیست ساناز ک یهو ساناز لبشو گذاشت رو لبم من فقط خشکم زده بود ولی اون کره خر مثه اسب داشت لبمو میمکید و زبونشو کرده بود تو حلقم مسلما این کاریه ک من باید انجام میدادم ولی ساناز خانم دیگ شرمو حیا رو قاطی زباله ها ریخته بود تو سطل اشقال من سریع به خودم اومد و به دست زدم سره سینش گفتم چ گوهی میخوری ؟ک یه دفعه اونم به خودش اومد و گفت پاشو بریم واقعا یع دفعه نارحت شد از دستم ولی خوب باید به منم حق بدین رفتیم تو پارکینگ ک سوار اسانسور بشیم من سریع دست ساناز گرفتم گفتم ساناز جان ببخشید به خدا نمیخاستم ک یهو یع دونه از تو گوشم با اون دستای شلاقیش و گفت زر نزن !!منم تو یع لحضه پیش خودم گفتم اخه اسکل کسی ک یه عمر به یادش تو خوابو بیداری جق زدی ازت لب گرفته اون وقت تو باهاش اینجوری رفتار کردی ک یهو دستشو گرفتم بردمش گوشه پارکینگ (اینم بگم ساختمونشون چون نوساز بود خیلی خلوت بود و هیچ سرع خری اون موقع مزاحم نمیشد )گفتم خیلی دوست دارم و منم دیگ شرمو حیا رو کنار گذاشتم و به خودم تو ذهتم قول دادم هر چی تجربه تو فیلم سوپرایی ک دیدم رو ساناز پیاده کنم خواستم یکم تیریپ عاشقاته بر دارم دستمو از پشت بردم لای موهش و از لب گرفتم و شروع کردم لبشو گاز گرفتن و گردنشو بوسیدن سانازم دیگ کلا لال شده بودو خودشو سپرده بود دست من منم از اون جایی ک یکم ادمیم ک قبل هر کاری فکر میکنم گفتم لب دیگ بسه باید زود تر ترتیبشو بدم تا کسی شک نکرده سریع دکمه مانتوی تنگی ک پوشیده بود رو باز کزدم زیرش یع تاپه مشکی پوشیده بود اونو دیگ در نیاوردم و از روی لباس سینه هاشو مالیدم و رفتم پاینن یع چند تا بوسع به شکمش زدم (هیکل ساناز واقعاااا رو فرم بود)و سریع شلوار دادم پایین و شورتشو کشیدم پایین کیرم دیگ داشت منفجر میشد کمرشو یکم دولا کردم و چسبیدم پشتش و کیرم خیلی با احتیاط کردم تو سوراخ کووونش اخخخ ک اگ هزار بار دیگ هم دختر بکنم دیگ اون لذتی ک موقع فرو کردن کیرم تو کونه ساناز بهم دادو نمیده خیلی ارووم ناله میکرد منم تقع هام تند تر میشد کیرمو تا ته حل دادم تو کونش ک مشخص بود بارع اولشم نیست ک کون میده و قبلا از خجالت حداقل دو سه نفر درومده پشت سره هم تلمبه زدم ک یههو یه اهی کشید ک با همون اهه ساناز اب کمر منم بیرون ریخت ک باور کنین انگار نیمی از جونمم باهاش در اومد چون تا چند روز بعدش بی حال بودماینقدر تو سکس ناشی بودم ک فرصت نکردم کیرمو از کونش بیرون بکشم ابمم ریختم تو کونش ولی خیییلی حال داد بعدش سریع ساناز خودشو جمو جوز کرد منم ک دیگ نایی واسه ایستادن نداشتم سریع سوار اسانسور شدیم زدیم ک بریم طبقه ششم تو همون اسانسور نگاه رضایت رو تو چهره ساناز میدیم ک با اینکه اب کمرم صد در صد خالی شده بود یه احساس رضایت خاصی داشتم رفتیم سریع تو خونه خالم گفت کجا بودین نیم ساعته ک سانازم ک حسابی بعد از اون سکس و کشیدن کله اب کمره من سر حال شده بود گفت هیچی بابا رفتیم یکم تو پارک راه رفتیم شبش ک داشتیم برمیگشتیم خونمون من تازه به خودم اومده بودم ک چ گوهی با ساناز خوردم و همش فکر میکردم ک ساناز بازم بهم میده یا نه و با همین امید اون شب تا صبح دو بار دیگ جق زدم و خوابم برد حالا اینکه ساناز ایا دوباره بهم داد یا نه رو تو داستان های بعدیم میگم خوش باشبن دوستان.نوشته: امین

89