عذاب گی شدن

سلام به همه بچه های شهوانی این اولین داستان منه بخاطر غلط املایی ها و نگارش ضعیف شرمنده.داستان زندگی من از اونجا شروع شد که از همون بچگی علاقه ای به دخترا نداشتم، وقتی تو محل میمود برا بازی من میرفتم خونه تنفر شدیدی بهشون داشتم نمی دونم چرا؟!کلاس اول ابتدایی بودم فرق خرو از اسب نمیدونستم ولی یادمه که با یکی از همکلاسی هام میرفتیم تو دستشویی و با دودل هم بازی میکردیم اصلا یادم نیست که چطور رومون رو هم باز شد.از سال دوم کلاسامون از هم جدا شد ولی علاقه من به پسرا زیاد شده بود، یادمه تو محل با پسرای همسنم کوکنک بازی میکردیم.وقتی به راهنمایی رسیدم یه همکلاسی داشتم لاغر سفید قیافه معمولی(اینم بگم از پسرای لاغر خیلی خوشم میاد و هیچ حسی به پسرای هیکلی و چاق ندارم.) و من یه پسر هیکلی و چاق اقا ما با این رفاقت کردیم تا سال سوم راهنمایی اولای سال بود که به بلوغ رسیده بودیم با این رفیقم تو کلاس زیر نیمکت کیرای همو میمالیدیم.یه روز خونه تنها بودم بهش زنگ زدم گفتم بیا خونمون اومد با شرت رفتم جلو در همون اول کیرشو گرفتم و مالیدمش اونم مال منو گرفت بعد لختش کردم دراز کشیدیم رو هم شروع کردیم به مالیدن بدنامون به هم بهش گفتم بیا همو بکنیم قبول نکرد به زور به لاپایی راضیش کردم بعد اون تا اخر سال فقطدنبال مکان بودیم تا باهم حال کنیم وقتی دبیرستان شروع شد ارتباط ماهم باهم قطع شد.از تابستون اون سال من رفتم سرکار و دستم رفت تو جیب خودم واسه خودم یه گوشی لمسی گرفتم تلگرام نصب کردم و گروهای گیو پیدا کردم و شروع کردم به پیدا کردن کیس واسه سکس ولی چون چاق بودم کسی سمتم نمیومد بخاطر همین شروع کردم به رژیم گرفتنو ورزش تو عرض 3 ماه از وزن 120 رسیدم به وزن 75 و قد 190 ولی دهنم سرویس شد ارزششو داشت چون حالا شده بودم یه پسر لاغر قد بلند صورت اسخوتی و ته ریشی که کم کم داشت درمیومد و چشمای سبز که صورتمو خوشگل تر میکرد این بار دیگه کیس پیدا کرد برام راحت تر شده بود بعد دو سه تا سکس که از گروها به عمل اومده بود یه رل به اسم رضا پیدا کردم دوسالی ازم بزرگ تر بود ولی قیافش کوچیک نشون میداد خونه مجردی داشت پنجشبه ها که مدرسه نبود سر کارم نمیرفتم واسه همین میرفتم خونه رضا از ساعت 7 صبح تا 10 شب فقط باهم لب میرفتیم قلیون میکشیدیم دودشو میدادیم تو دهن هم.بهترین لذت زندگیم رضا بود بعد دو سه ماه سکس هم بهش اضافه شده بود ولی فقط سافت بود بدون هیچ دوخولی.واقعا برام سخت بود بعد چند سال سکس با چندین نفر هیچ دوخولی نداشتم واسه همینم با رضا بهم زدم و دنبال یکی گشتم که سکس واقعی باهاش انجام بدم.تو کلاسمون یه پسر سبزه لاغر بود به اسم مهرداد قیافه کلا نداشت ولی بدن عالی داشت که تو زنگ ورزش دیده بودم باهم دوست بودیم و هم مسیر بعد مدرسه دوستیمو زیاد کردم باهاش شدیم داداش واسه هم خونشون خیلی میرفتم ولی جرئت نکرده بودم بهش پیشنهاد بدم با اینکه میدونست گیم.دختر باز حرفه ای بود طوری که هفته ای یه سکس با دختر داشت پدر مادرشم زیاد کاری به کارش نداشتن و اکثرا خونشون خالی بود.یه مدتی بود گوشیش خراب شده بود واسه همین نمی تونست دختر جور کنه آدمیم نبود که بیرون شماره بده همه دخترا رو از گروهای تلگرام پیدا میکرد، تقریبا دو سه ماهی بود که سکس نداشت یه بار که خونشون بودم در کمال ناباوری خودش بهم پیشنهاد 50/50 (دوطرفه) داد من که انگار به خر تیتاب دادن قبول کردم بهش گفتم چطور کونشو خالی کنه خودمم کونمو خالی کردم اومدیم نشستیم جلو هم میدونستم اون بلد نیست چطوری کارو پیش ببره واسه همین اول خودم شروع کردم لبمو گذاشتم رو لباشو دستمو بردم سمت کیرش بعد هین لب رفتن لخت شدیم بهش اشاره کردم 69 بشیم داشتیم واسه هم ساک میزدیم.بهم اعتماد نداشت برا همین گذاشتم اول اون بکنه به شکم خوابیدم بالش گذاشتم زیرم اونم خوابید روم، کون زیاد کرده(کون دختر) بود واسه همین بلد بود چیکار کنه اول انگشت کرد که دردی نداشت ولی وقتی سر کیرشو گذاشت کلا پشیمون شدم از به دنیا اومدنم درد عجیبی داشت کیرشم بزرگ بود(به گفته خودش 17 سانت) تا سر کیرشو گذاشت رفتم جلو و از دستش در رفتم.اینم که حشریتش به بشریتش قلبه کرده بود شروع کرد خر کردن ما، منم که حشری شده بودم برا رسیدن به کونش دردو تحمل کردم اینایی که میگن اولش درد داره دوروغه من از اول تا اخر درد کشیدم.نوبت من شد با یه تف کردم توش بخاطر تلافی چون کیرم من کوچیک تر بود میدونستم زیاد درد نمی کشه واسه همین یهو کردم تو تا خواست در بره گرفتمش یه دو سه دقیقه کردم ابم اومد.تا یه ماه باهم سکس داشتیم ولی دیگه گوشی جدید خریدو مارو فراموش کرد ولی هم تو کف کونش بودم هم کیرش درسته درد داره ولی نمیدونم چرا ادم دوباره هوس میکنه یه بار دیگه به زور قبول کرد تا باهم سکس کنیم ولی به شرط اینکه مفعولش بشم منم که تو کف قبول کردم ولی بعد اون دیگه قبول نکرد اما رفاقتمون سر جاش بود اون دنبال دختر بود من دنبال پسر لاغر با پوز ورس(دوطرفه) ولی لامصب سخت پیدا میشد.از یه طرفم مهرداد بهم پیله کرده بود تو گی نیستی برو دنبال دختر، خاک تو سرت من قیافه تورو داشتم روزی صد تا دختر تور میکردم خودمم بدم نمیومد امتحان کنم ببینم گیم یا نه اقا ما با کمک مهرداد یه دختر جور کردیم همون شب اول بهش جریان گی بودنمو گفتم ولی باز قبول کرد تقریبا بعد 3 ماه دوستی یه روز با مشاوره های مهرداد زینب و کشوندم تو خونه بعد پذیرایی شروع کردیم به لب رفتن ولی دریغ از یه ذره لذت همونجا فهمیدم که صد در صد گیم ولی باز ادامه دادم تا مطمعن تر بشم نشست کیرمو ساک زد دوسه دقیقه بعد گفت بیا بکن گفتم بیخیال همون ساکو بزن چون اصلا بهم حال نمیداد انصافا دختر خوشگلیم بود ولی ایراد از من بود.اون روز تموم شد، شبش جریانو بهش گفتم دلش شکست ولی باز میخواست باهام بمونه منم برا اینکه بیشتر از این ناراحت نشه مجبوری باهاش موندم ولی همش فکر کات کردن بودم 6 ماه طول کشید تا کات کردیم.دوباره برگشتیم به دنیای شیرین رنگین‌کمون ولی از سکس با افراد مختلف خسته شده بودم دنباله یه رابطه دائمی بودم ولی نبود که نبود یا من کیس طرف نبودم یا طرف کیس من قسم خورده بودم جز بی افم با کسی سکس نکنم برا همین یک سال سکس نداشتم دفترچه اعزام به خدمتم فرستادم و اومدم سربازی به خودمم قول داده بودم تو خدمت سکس نکنم تا 11 ماه خدمتم خوب گذشت ولی جامو عوض کردن مامورم کردن به یه یگان دیگه و بدبختیم شروع شد روز اول یه پسری دیدم با لبای صورتی لاغر بیبی فیس تو همون نگاه اول عاشقش شدم دوماه از ارشد تر بود با اینکه هر شب پست بودم ولی بازم از فکرش شبا خوابم نمی برد.طرح رفاقت باهاش ریختم طولی نکشید رفیق جینگ هم شدیم هر کاری میکردیم باهم بود یه روز که پاسبخشم بود تو برجک کنار هم نشسته بودیم ناراحت بود به اصطلاح کما زده بود گفتم چیشده هیچی نگفت با اسرار زیاد من زبون باز کرد گفت یه چیزی میگم مسخرم نکن گفت من گیم باورم نشد شوک بودم بهش گفتم که تو از بس سکس با دختر واسم تعریف کردی دهنمون و گایدی یعنی چی گیم گفت اره ولی با پسر بیشتر سکس دارم تا دختر گفتم پس نگو گیم بگو دوجنسگرام خلاصه منم دلو زدم به دریا و بهش کل زندگیمو گفتم ولی نگفتم که عاشقشم بعد اون روز کار ما شده بود پرسه زدن تو پادگان و نشون دادن بچه خوشگلا به هم از کیسای مورد علاقش بهم میگفت فهمیدم که من کیسش نیستم دلم طوری شکست طوری از زندگیم نا امید شدم که شبش خودمو از برجک انداختم پاین (شاید بگین چرا خودتو با اسلحه نکشتی چون ارتش از خانوادم قرامت میگرفت پدرمم پولی نداشت بهشون بده) ولی وقتی چشم باز کردم تو بیمارستان بودم جفت پاهام شکسته بود و یکی از دستام و چهار تا از دنده هام.وقتی دیدم نمردم بهشون گفتم نشسته بودم لبه برجک و تعادلمو از دست دادم و افتادم بعد هزار تا مکافا قبول کردن خودکشی نبوده.الان 17 ماه خدمتم هنوز با سیامک رفیقم بازم باهم میریم بچه بازی به ظاهر شادم ولی از داخل دارم میسوزم هر روز ارزو میکنم که خدمت کیری زود تر تموم بشه تا شاید بتونم فراموشش کنم.پایان.دوستان این نوشته واسه شما داستان بود ولی واسه من درد دل اینو نوشتم تا خودمو خالی کنم و شاید یکی رو پیدا کنم که بتونیم باهم باشیم و سیامک و راحت تر فراموش کنم یا شاید از نظراتتون یه کمکی بگیرم واسه بهتر شدن زندگیم.نوشته: Mahdi