در آرزوی کردن کون تنگش

این اولین خاطره من هس و واقعی که برمیگرده به چند سال پیس اون وقتها من ۲۵سالم بود و حامد پسر داییم ۱۸سالش بود اینم بگم ما شهرستان و اونا خونشون تو تهران من تا اون سال اصلا تهران نیومده بودم اون سال به علت مریضی پدربزرگم که خونه داییم بود و حالش بد شده بود و تو بیمارستان بستری بود من و مادرم اومدیم تهران خونه داییم برعکس خونه ما بزرگ نبود یه خونه ۷۰متری با دو اتاق خواب که تو یکیش خودش و زنش و اون یکی اتاق مادرم با دختر داییم و منو حامدم هم قرار شد تو یه اتاق کوچک تو پشت بام که برا حامد بو بخوابیم چون اتاق کوچک بود جاهامون چسبیده به هم بود اینم بگم حامد تک پسر تو ناز و نعمت بزرگ شده و … یه بدن سفید البته کمی لاغر بود ولی کونش عالی بود اون شب اون لباساشو کند و فقط یه شلوارک تنگ و وسوسه انگیز تنش بود به منم یه شلوار راحتی داد گفت تو هم اینو بپوش موقع عوض کردن شلوارم منو اذیت میکرد هی به کیرم دست میزد خودشو مینداخت جلو دست وپام منم اصلا تو این وادیا نبودم خسته هم بودم خوابیدم یه موقع حس کردم داره به کیرم دست میزنه فک کردم خوابه حواسش نبوده دستش خورده خودم و زدم به خواب و بعد چند دقیقه دیدم داره آروم آروم دستش رو میاره دستش رو گذاشت رو کیرم منم کم کم داشتم حشری میشدم بعد آروم چرخید و کون خوش تراشش رو به سمت من کرد منم ضربان قلبم داشت میرفت بالا جوری که خودم ضربان قلبم رو میشنیدم حامد کمی هم نزدیک من شد جوری که کونش قشنگ چسبیده بود به کیرم این دفعه داشت کونش رو میمالوند به کیرم منم کیرم راست شده بود داشت شلوار و سوراخ میکرد من کیرم ۱۸سانته و البته کلفت منم دل و زدم به دریا و دستم و انداختم دور کمرش و آروم دستم و کردم تو شلوارکش کمی با کیرش بازی کردم دیدم کیرش راست شده با اون یکی دست کم کم شروع کردم به مالوندن سوراخ کونش آخ که کونش چقدر تنگ بود کمی تف زدم آروم انگشتم رو فرستادم توش چقدر داغ و نرم بود وقتی یه کم بیشتر انگشتم و فرو کردم یه آخ با ناله گفت شلوارکش رو کشیدم پایین کیرم و در آوردم آروم گذاشتم لای کونش یه کم تف زدم بالا پایین کردم خواستم تو سوراخش فرو کنم دیدم خیلی تنگه اصلا سرشم تو نمیره یه کم دیگه تف زدم با انگشتم باهاش ور رفتم کمی جا باز کرد دوباره کیرم و گذاشتم رو سوراخش فشار دادم یه کمش رفت تو وای که گرمای کونش داشت دیوونم میکرد یه مقدار دیگه فشار دادم سرش رفت تو وای که چه حس خوبی داشت چند لحظه تو همون حالت موندم خواستم بقیه کیرمم بفرستم تو که حامد دستش رو گذاشت رو پام و اجازه نداد بیشتر از اون بکنم تو کونش تو همون حالت چنددقیقه عقب جلو کردم داشتم ارضا می‌شدم محکم بغلش کردم و آبم و ریختم لای کونش صبح که بیدار شدم دیدم حامد نیس رفتم پایین وقتی پرسیدم حامد کجاس مامانش گفت حمومه بعد چن دقیقه دیدم حامد اومد یه چشمکی به هم زدیم و صبحانه رو خوردیم بعد از ظهر رفتیم دیدن پدر بزرگ حالش وخیم شده بود تا اینکه شب دیدیم داییم اومدخونه و گفت که پدربزرگ فوت کرد خلاصه چند روزی درگیر مراسم ختم بودیم و وقت نشد کار نیمه تموم رو با حامد تموم کنم بعدشم که برگشتیم شهرستان.نوشته: Turk oglan

139