بهترین دوست من

نمیدونم چرا دارم اینو اینجا پست میکنم یا اینکه اصلا این متن اپلود میشه تو این سایت یا نه ولی این دلنوشنه منه که برای بهترین دوستم نوشتم. فقط خیلی دلم گرفته بود و دوست داشتم اینو یه جا بنویسم، اصولا واسه خودش که نمیتونم بفرستم پس کجا بهتر ازینجا؟:سلامباید یه چیزیو بهت بگم که خیلی مهمهاین احساس نمیدونم دقیقا کی شروع شد و حتی نمیدونم اگه واقعیه یا فقط تو ذهن منه ولی باید بهت بگم که خیلی دوستت دارم در واقع فکر میکنم شاید عاشقت شده باشم‌‌.تو خصوصیات خوب زیادی داری مثلا باهوش و منطقی هستی، سخت کوشی، مهربونی و خیرخواهی ولی خب خصوصیات بد هم کم نداری مثلا خیلی حسود و لجباز و خودرای هستی و همش برای قدرت میخوای بجنگی ،اصلا منعطف نیستی در ضمن قبلنم با خیلی زنای مختلف بودی و این خوب نیست، الانم وقتایی که با همیم همش در مورد دخترای دیگه صحبت میکنی، نمیدونم داری شوخی میکنی یا واقن همش به دخترای دیگه فکر میکنی؟خیلی دوست دارم بدونم تو در مورد من چی فکر میکنی مثلا تو هم یه متن اینطوری بنویسی واسم و دستت بخوره سندش کنی.تو هم واقن منو دوست داری؟ یا فقط میخوای تو تختت باشم؟ داری باهام بازی میکنی؟ احساساتم برات مهم نیست؟همیشه فک میکردم خیلی آدم منطقی ایم ولی الان حس میکنم انگار منطقم داره درست کار نمیکنه.تو تنها دوستمی.اولین پسری هستی که تا حالا از من خوشش اومده( حالا واقعن از من خوشت میاد؟ نکنه همش بازیه تا منو خام کنی؟😞)تنها پسری هستی که بهم گفتی خوشگلم و بوسیدیم و بغلم کردی و وقتی داشتی به ارگاسم میرسیدی چهرتو دیدم، تو بغل من به ارگاسم رسیدی و ای کاش وقتی بهم گفتی دوستت دارم راست گفته باشی.نمیتونم صحنه ای که لای پاهام بودی رو فراموش کنم…داشتی منو میخوردی و دوتامون مست مست بودیم هم از الکل و هم از بدن همدیگه، زل زده بودی تو چشمام و من تو آسمون هفتم بودم…ای کاش اون موقع بهت میگفتم چقدر دوستت دارم، چقدر دوست دارم مرد من باشی، مال خود خودم باشی، فقط و فقط من ولی چند دیقه بعد وقتی از اوج اومدیم پایین دوباره شدیم دوست هم…من زدم رو شونت و گفتم چطوری داداشی تو هم گفتی مخلص آبجی خوبم، بعدش غدا درست کردیم و خوردیم و یه طوری رفتار کردیم که انگار نه انگار چند دیقه پیشش آلت های تناسلیمون تو حلق همدیگه بوده.نمیدونم من و تو به کجا میرسیم. اسمش اینه که فقط دوستیم و بعضی وقتا یکم با هم خوش میگذرونیم. بهت گفتم با هر دختری میخوای میتونی باشی ولی الان وقتی اسم یکی دیگرو میاری انگار قلبم میگیره. ازین حالت من احساس قدرت میکنی مگه نه؟ سعی میکنم به روت نیارم که خیلی خوش به حالت نشه ولی واقعا سخته.‌ای کاش میتونستم ذهنتو بخونم😔دلم میخواد اون پسر فرانسویه که بهم شماره داده رو ببینی. دوست دارم ببینی که هر روز بهم پیام میده تو اینستا… دوست دارم از حسودی بترکی…میخوام جلوت باهاش لاس بزنم تا ببینی منم میتونم…دوست دارم این دفعه که با بچه های خوابگاه رفتیم بیرون تو رو هم ببرم تا ببینی چقد بهم نخ میده. اون پسره واسم مهم نیست من فقط تو رو میخوام ولی میخوام که تو هم همینقدر که من تو رو میخوام منو بخوای. دوست دارم بعدش که حسابی غیرتی شدی، منو ببری خونه و بکنیم. دوست دارم وقتی کیرت تا ته تو کسمه تو چشمام نگاه کنی و بپرسی مردت کیه؟ و منم بدون تعلل میگم تو،تویی عشق من…مرد من…فقط تویی…من فقط تو رو میبینم.اما این چیزا هیچ وقت اتفاق نمیفته در عوض من مث این دختر الافا که یه مدت چقد مسخرشون میکردم در تمام طول روز منتظرم که تو بهم زنگ بزنی…وقتی دارم درس میخونم…وقتی دارم غذا میخورم یا فیلم میبینم، حتی وقتی برگشته بودم ایران…همش منتظر تماستم… خودمو چس میکنم و منم دیر به دیر زنگ میزنم ولی دلم غش میره واسه اینکه تو تند تند بهم زنگ بزنی. لعنت بهت ببین باهام چکار کردی😔😔نوشته: ماهرخ