سلامداستان واقعیه و چیز زیاد سکسی توش نیست اما خب خاطراتی هستش که اتفاق افتاده.از وقتی که یادم میاد تازه سینه هام داشت رشد میکرد یه پسر عمه داشتم به اسم علی به بهونه های مختلف منو میبرد جاهایی و به سینه و کوسم دست میزد یا اینکه دست منو میگرفت به زور میزاشت روی کیرش حوالی کلاس پنجم بودم که یه روز رفتم خونه عمه ام همه خونه بودن سرظهرتابستون بود دخترعمه ام که همسن بودیم بیدار بود و با پسرعمه ام علی چون خونواده عمه ام تعدادشون زیاد بودش همه از دم توی پذیرایی خوابیده بودن جلو کولر فاطمه(دخترعمم)گفت منم خوابم میاد بیا کنارم پتو مسافرتی بزنیم رو خودمون کمی بخوابیم بعدش عصری میریم واسه بازی منم قبول کردم پیشش دراز کشیدم علی هم با یکم فاصله از من پشتم دراز کشید همش استرس داشتم و خوابم نمیبرد تا خواستم بلند بشم از پشت منو بغل کرد و خیلی درشت بود و حوالی ۱۰سالی از من بزرگتر بود اصلا فکرشم نمیکردم پیش بقیه همچین حرکتی بخواد بزنه یه نگاهی به بقیه انداخت دید همه خوابن یا پشتشون به ماس اومد روم دراز کشید و دستشو برد زیر از روی شلوار گذاشت دم سوراخ کونم یکم خودشو بهم مالید منم داشتم زیر له میشدم کمی تکون خوردم خواستم داد بزنم که دستشو جلو دهنم گذاشت و اروم گفت هیس کاریت ندارم منم سریع پا شدم و ازخونه عمم رفتم دیگه سعی میکردم کمتر برم اونجا و باهاش در ارتباط نباشم گذشت تا چندین سال به همین روال گذشت و من ازش فاصله میگرفتم تا دانشگاه تهران قبول شدم و خونه داداشمم تهران بود اخرای ترم بود میخواستم برم شهرستان که علی با داداشم رفیق بود زنگ زد و اومد خونشون بعد شام گفت من برمیگردم شهرستان که داداش بنده هم خیر سرش خواست به من خوبی کنه گفت خب بهار رو هم با خودت ببر اونم چشاش برق زد و مشخص بود که چقد نقشه شومی داره حالا از من انکار از داداش اصرار که اینجور خیالم راحته و فلان مجبور شدم لباسامو جمع و جور کردم و باهاش برم اولای مسیر اتفاق خاصی نبود همش میگفت استراحت کن چشات ببند بخواب که من واقعیتش جرات نمیکردم شاید دوساعت از مسیر رو رفتیم که دستشو گذاشت روی رون پام یکم مالید اول مقاومت کردم ولی کم کم خوشم جوری که شرتم خیس شد زد بغل ودستش گذاشت رو کسم میمالید دست چپ منم گذاشت رو کیر خودش من دستمو تکون نمیدادم ولی با دست دیگش خودش دست منو تکون میداد داشتم ارضا میشدم که با صدای بلند جیغ میزدم خیالم راحت بود که کسی نمیشنوه و یه آب داغ رو تو دستم حس کردم نمیتونستم تو چشاش نگاه کنم اونم بهم گفت ببخشید دست خودم نیست خیلی حشریم و از وقتی بچه بودی دوسداشتم دست بزنم به کوست و بکنمت که من گفتم بار اخر بود همچین کاری کردی وگرنه مطمئن باش به خونوادم میگم و اشتباه کردم تاحالا نگفتم سکوت کرد وسرش انداخت پایین تا خود شهرمون هیچی نگفتیم جفتمون ساکت بودیم.شاید بگید اگر نخواستی چرا بهش اجازه دادی واقعیتش من خودم ادم هاتی هستم وتا یه جایی کیتونم کنترل کنم وبعد این همه سال تو اون سن کنترل سخت بود و دیگه هیچ وقت اتفاقی بینمون نیفتاد.دونکته بگم اول اینکه اموزش درست به بچه هاتون بدین که هرچی میشه بگن تا سواستفاده نشه ازشون نکته دوم اگر میدونید هات هستین با شخصی که میدونید امکان لغزش هم برای شما هم برای اون شخص هست تنها نشید.ببخشید بد نوشتم تشکر از توجهتون.بهارنوشته: بهار
381