شده بود تمام فکر و ذکرماون اندام زیبا پشت اون روپوش سفید تنگ جلوه ی زیبایی داشت که همیشه تصویرش جلوش چشمم بودمیخواستم برای یه بار هم شده اون بدن و بدون لباس ببینم،یه دختر تو پور با کمر باریک ولی برجستگی های سینه و باسنش حتی از پشت لباس هم جلوه ی خاصی داشتوقتی راه میرفت حتی با مانتوی خفاشی گشادش که میومد شرکت راحت میشد بازی کردن باسنشو زیر مانتو ببینی،یه جورایی همه ی کارگرا گاهی میخ راه رفتنش میشدنولی من یه جورایی روانیش شده بودمصورت زیبایی نداشت ولی هر چی از اندام اغوا کننده ش بگم کم گفتم…کارگر ساده ی یه کارخونه بودمکارخونه ی تولید قطعات ماشینتو کارخونه ی ما همه کارگرا مرد بودن ،حتی یه زن هم پیش ما کار نمیکرد تا زد و مسئول کنترل کیفیمون به دلایلی از شرکت رفت و جاش یه خانم اومداولین روزی که اومد تو کارخونه تا با محیط آشنا بشه نظرمو جلب کرد،از همون روز اول اون جرقه تو من روشن شد که فقط ببینم زیر اون لباس چیه و کردن چنین کونی چه لذتی میتونه داشته باشهیه مانتوی قرمز تنش بود با یه شلوار جین مشکیمانتو تنگ که به زور تا زیر کونش میرسیدساق پای خوش تراشرون های تو پور و سفت،و زیباترین بخش این شاهکار خلقت که باسنش بودبزرگ و گرد و خوش فرمهم از بغل برجسته بود و هم از پشت یه ساعت شنی کامل بود ،مانتوش موقع راه رفتن میرفت بالا و اون خط جدا کننده ی رون رو باسن و راحت میشد دیدهر از گاهی مانتوش و میداد پایین ولی اون مانتوی تنگ جواب گوی اون حجم باسن موقع راه رفتن و اونهمه تکون نبود،دیگه نگم از اون سینه های بزرگ که با اون شکم تخت واقعا چشم نوازی میکردن،خلاصه که تمام ذهن من پر شد از اونالبته عشقی در کار نبوداهوسه خالصشده بودم مثل آدمی که دچاره یه گرسنگیه دائمی شده و تنها راه سیر شدنش کردنه کونه خانم مهندسه قصه مونه،آرزوی محالی بودمن؟یه کارگر ساده با یه قیافه و هیکل معمولیبا یه خانم مهندس با اونهمه جمالات و کمالاتولی من فقط یه برگ برنده داشتم که البته اونم دو تا مشکل داشتاول اینکه اصلا طاقت چنین چیزی و دارهو دوم اینکه اصلا چطوری بهش میفهموندم که چنین مورد بزرگی لای پاهام دارم؟؟؟یه آلت بزرک و کلفت و رگدارکه آماده بود برای شکافتنه اون کوس و کونه زیباباید یه نقشه ی قشنگ میکشیدمتا یه نقشه ی خوب بکشم حدود پنج ماهی گذشت و تنها حرکت مفیدم تو این چند ماه دید زدن خانم مهندس بود ،اونم از پشت که اون اصلا متوجه من نمیشد،تا روش رو هم برمیگردوند من گرم کار خودم میشدم طوری که اصلا تو نخش نیستم،،ولی یه روز همه چی دست به دست هم داد تا من به مراد دلم برسماصلا کار به نقشه نرسیدهمه چی یهو اتفاق افتاداز اونجا که سابقه کاریم خیلی زیاد بود و خونم هم نزدیک شرکت بود من کلید دار شرکت بودم،همه که میرفتن من درهارو قفل میکردماونروز هم طبق معمول وقتی همه رفتن داشتم در هارو قفل میکردممونده بود در دفتر و در اصلی سولهرفتم تو دفتر پشت میز رییس نشستم تا یه کم خستگی در کنم و یه کم هم از جلوس بر مسند ریاست لذت ببرم که دیدم خانم مهندس اومد تو دفتر گفت ببخشید من گوشیمو تو آزمایشگاه جا گذاشتم میشه درشو باز کنی بگیرمشگفتم چرا که نهبا اون مانتوی اغوا کننده ش جلوی من راه افتاد و منم پشت سرشاز دیدن اون باسن و با وجود تنها بودنمون حس عطشم چند برابر شد ،جوری که کیر بزرگم پشت شلوارم بدجور شق شده بود و خودنمایی میکرد ،خودش که هیچ رگ هاشم پشت شلوار جین جذب و نازکم قابل رویت بودرسیدیم آزمایشگاه و در رو باز کردمرفت تو و موقع برگشت خیره شد بهمفهمیدم خودم نه ولی کیر کلفتم از پشت شلوار نظرشو جلب کردهیه کم سرخ شد ولی انگار چیزی ندیده راهشو گرفت و رفتباز من پشت سرش بودمیه کم سرعتمو بردم بالا تا از کنارش رد بشم و یه کوچیک دستمو بمالم به کونش ،همین کارم کردمدیدم چیزی نگفت که هیچ سرعتشم کمتر کردهیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشددوباره دستمو مالیدم به باسنش ولی اینبار سرعت دستم کمتر بود و چند ثانیه ای دستم رو باسنش لیز خورد و آروم اومد پاییناینجا بود که به حرف اومدگفت مثل اینکه هوس اخراج شدن کردیگفتم من الان به آرزوم رسیدم اخراج بشم هم خیالی نیستگفت سقف آرزوهات همینقدره؟گفتم نه سقف آرزوهام خیلی بزرگه ولی فکر نکنم دستم بهش برسهگفت تلاشتو بیشتر کناونجا بود که دستشو گرفتم و چرخوندمش طرف خودم و چسبیدم بهش و با دوتا دستام دوتا کپل های کونش و گرفتم تو دستمو محکم فشار دادمگفتم الانه که هلم بده و جیغ و داد کنهولی دیدم نه اونم دلش میخوادخلاصه نمیشه از اون کیر گنده گذشتبرگردوندمش و چسبوندمش به دیوار دفترمانتوشو دادم بالا و از پشت چسبیدم بهش طوری که کیرم قشنگ رفت وسط باسنشالبته از رو شلوارمیمالیدم بهش و اونم کم کم داشت صداش در میومد،آروم ناله میکرد و میگفت کیرتو میخواممنم راستیتش دیگه طاقت نداشتمشلوارشو دادم پایینسرشو خیس کردم و آروم آروم طوری که جا باز کنه وبره تو فرستادم تو کوسشیعنی تمام فانتزیام که قبل کردنش میخواستم لختش کنم و یه دل سیر بدنشو ببینم خراب شدوقتی تا ته رفت تو جوری شروع به تلنبه زدن کردم که انگار تو عمرم کوس نکردمدو تا دستمو گذاشته بودم رو کپل هاشو و فشارشون میدادم تلنبه میزدماونم تا میتونست جیغ و داد میکرد،بعد چند دقیقه حس کردم یکی داره صدام میزنهحس کردم صدای رییسه شرکتهبند دلم پاره شدگفتم یا خدااااااو از خواب پریدمآقا مهدی داشتم رد میشدم دیدم درا بازه گفتم بیام ببینم چه خبرهیه نگاه به اطراف انداختمیه نگاه به ساعت که یازده شب و نشون میدادیه نگاهم به خیمه ی کیرم رو شلوارم انداختم و فهمیدم همش خواب بوددر هارو بستم ،رفتم خونهیه جق اسمی زدم و خوابیدم😏نوشته: Rain man
2