بعد بیمارستان به طرف خونه م رفتم که گوشیم زنگ خورد نگاهی به شماره انداختم با دیدن شماره شیدا دختر خاله م ابرویی بالا انداختم و جواب دادم_بله؟_خندید و گفت :اقای دکتر چه مشکلی برات پیش اومده؟ دیگه خبری از ما نمیگیری؟_خیلی درگیر بودم_اووه چی چی رو خیلی درگیر بودم خوبه تازه مطب گذاشتی._خب همین دیگه سرم شلوغه!_حالا یه شبتو واسه ما خالی بذار پارتی داریم_کجا؟؟_ تو ویلا میخواییم بترکونیم میای؟بدم نیومد استراحت کنم برای همین اوکی رو بهش دادم اونم با گفتن منتظرتم گوشی رو قطع کرد.از ماشین پیاده شدم و رفتم خونه.تنها زندگی میکردم ومادر و پدرم خارج از کشور بودن! همین که پام رسید به اتاقم خودمو پرت کردم رو مبل و به شماره سه خوابم برد…نگاهی به شیدا انداختم لباس فوق العاده بازی تنه ش بود جوری که دلمو اب کرد خیلی خواستنی بودگونه مو بوسید و تو گوشم گفت : خوشحالم که اومدی!_خب یه پارتیه چرا نیام؟_نوچ فقط یه پارتی نیستابرویی بالا انداختم: پس چیه؟ نکنه میخوای منو به کشتن بدی؟؟قهقه ایی سرداد و مشتی به سینه م کوبید : نه دیوانه بیا بهت میگم.و بعد دستمو کشید و به طرف پذیرایی برد با دیدن سالن تزئین شده و تولدت مبارکه رو دیوار ابرویی بالا انداختم_تولد کیه؟!_یعنی نمیدونی؟_نه والادستاشو تو هم حلقه کرد و لوس گفت : حدس بزن_تولد تو؟_نوچی کرد_پس تولد کیه؟داد زد : تـــووووهمین که این حرفو زد یهو ده نفر از تو اتاقا ریختن بیرون و شعر تولدت مبارک خوندن چشمام گرد شد و با تعجب نگاهشون کردم.رو به شیدا با خنده گفتم :انتظار اینو نداشتم بخدا عالی بود مرسی!سعید یکی از دوستام جلو اومد و کوبید رو شونه م: از وقتی که دکی شدی ما رو تحویل نمیگیریا_سرم شلوغه پسر تو که رو سرما جا داری.کیک رو اوردن و بعد اینکه شمع ها رو فوت کردیم همه شروع کردن به رقصیدن.کش و قوسی به بدنم دادم نگاهی به ساعت انداختم ساعت ۱۱ صبح بود خواستم از تخت برم پایین که تقه ایی به در خورد و بعد شیدا با یه سینی چایی اومد بیرون ابرویی بالا انداختم و با خنده گفتم:کد بانو شدی؟؟_بودم_ارواح عمت!رو به روم رو تخت نشست و تو چشمام زل زد و با لبخند گفت : چندساله شدی؟_۳۲_اووف داری پیر میشی نمیخوای زن بگیری؟؟با شوخی گفتم :کو؟؟ مگه زن خوب پیدا میشه؟موهای بلندشو پشت گوشش زد و با خنده گفت : من هستم دیگه از من بهتر میخوای؟چشمکی زدم و در حالی که یه انگور از تو سینی برداشتم و تو دهنم گذاشتم جواب دادم_الان داری به من پیشنهاد میدی؟_خودت چی فکر میکنی؟_والا من فکری نمیکنم!کمی خودشو نزدیک تر اورد و تو چشمام نگاه کرد نگاهش یه جوری بود… اب دهنشو پرصدا قورت دادو گفت_من دوست دارم نویدتعجب کردم.پس چرا من نفهمیدم؟؟ فقط نگاهش کردم و جوابی ندادم که با اخم گفت_نمیخوای چیزی بگی؟_حرفی ندارم بزنم_ میگم دوست دارم بعد اون وقت میگی حرفی ندارم بزنم؟انقدر سرشو نزدیک اورده بود که هرم نفسای گرمش به صورتم میخورد اب دهنمو قورت دادم و گفتم_برو کنار_نمیرم!فقط بهم نگاه میکردیم یهو نمیدونم چی شد که لبامو رو لباش قرار دادم تکونی خورد اماا کم کم انگار منتظر همین لحظه بود چون شروع کرد به همراهی کردنمو بعد اروم اروم دستشو برد بین پاهام که تکونی خوردم.و سرمو تندی عقب بردم که نفس نفس زنان نگاهم کرد_چی شد؟؟_تو مطمئنی؟؟_واسه چی؟؟_واسه همین رابطه؟ نمیخوام بعدا مشکلی برات پیش بیاد.لبخندی زد :مگه از تو بهترم هست برام نیما؟؟__ یعنی میخوای؟؟_اره چرا نخوام!و اینبار خودش اومد و لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد به خوردن لبام اینبار بوسه مون طولانی تر بوددستمو بردم زیر لباسش و بدن داغشولمس کردملباشو برداشت و با عشوه زبونشو دور لبش کشید_نوید_جونم؟لباسشو دراورد و گفت: میخوام با تو باشمکمی نیم خیز شدم : چطوری بکنمت؟؟_هر جور که دوست داری!قهقه ایی سردادم و بهش نزدیک شدم و تو چشماش نگاه کردم_در بیار دیگه_میخوای بدنمو بییینی؟؟_اره میخوام بییینم اون زیر چی پنهون کردی میخوام بخورم و لیست بزنم_جووون بخور و لیسم بزن اون زیر یه چیزای صورتی پنهون کردم!چشمام برقی زد : یاالله درش بیار بییینمبا ناز و کرشمه شروع کرد به در اوردن لباسش با دیدن بدن سفیدش لبخندی رو لبم نشستسوتی کشیدم و گفتم : اوووف جووونم چه بدنی!انگشت اشارشو تکون داد تند و گفت : بیا دکتر عشقبازی کنیم!به طرفش رفتم و اروم دستشو گرفتم و به طرف خودم کشوندمش حالا لخت مادرزاد تو بغلم بود جوونی گفتم_میخوای چطوری باهات باشم؟؟دستشو دور گردنم حلقه کرد و یه دستشو تو موهام فرو برد_اممم خب دلم میخواد اول تموم بدنمو لیس بزنی و بعد مثله دکترا امپولم بزنی!_نه بابا؟؟_بخدا_انقدر دوست داری باهات باشم؟؟ دوست داری کجات بذارم؟؟چشماشو خمار کرد : از جلو که نمیشه از پشتلیسی لای گوشش زدم که اه کوتاهی کشید_تا حالا از پشت دادی؟_اره_چندبار؟؟_2-3بارچنگی به پشتش زدم و کونشو تو دستم گرفتم هیکل خوبی داشت و پایین تنه توپری داشتهمزمان شروع کردم به خوردن و لیس زدن گردنش اه و ناله ش بلند شده بود و حسابی حال میکردخوابوندمش رو تخت و خیمه زدم روش از نوک پا تا پیشونیشو بوسیدم و لیس زدمکه بلند گفت :وااای بسههه بکن تومممم_داگی شو_ویی چربش کن فقطباشه ایی گفتم و وازلین اوردم و براش چرب کردم! اووف که سوراخ خوشگلی داشتتنگ هم بود. بعد اینکه چربش کردم خودمو با سوراخش تنظیم کردم و با یه حرکت کردم توشاخ بلندی گفت : ویی درد دارم چقدر کلـفتی!_چیزیه که خودت خواستی پس باید تحملش کنی…!و بعد تا ته کردم توش جیغ بلندی کشید کم مونده بود گریه ش بگیره._ایی نوید توروخدا درش بیار._خودت خواستی به من چه؟و بعد سرعتمو بیشتر کردم کم کم حالش عوض شد و لذت میبرددروغ چرا منم حال میکردم بدن توپی داشتبعد از نیم ساعت بالاخره خودمو توش خالی کردم و به اوج رسیدم و کنارش افتادم که خسته گفت_خیلی خوب بود._جدی؟_ارهجوون کشداری گفتم که خودشو انداخت تو بغلم و سرشو رو سینه م گذاشتادامه دارد…نوشته: (NoBoDy)