...قسمت قبلاولش بخاطر غلط های املایی عذر میخوام حال ویرایش نداشتم بازم ببخشیددوم من اراکی نیستم از استان های همجوارشمسوم حسابدارم اگه شک دارین سوال تخصصی بپرسینتا اونجا نوشتم کهوقتی کلید خونه رو از زنه گرفتم رفتم و خوابیدمصب زود از خواب بلند شدم و رفتم سرکار بعد از ظهر که اومدم کلید رو به در انداختم اما بهش نخوردفک کردم خونه اشتباه اومدم خخخاما خونه درست بود کلید اشتباه تعجب کردمیکم با کلید ور رفتم نشد که نشدیه دفعه یه صدا شنیدم که گفت صبر کنید اومدمبه بالا نگاه کردمدیدم زنه صاحب خونه اس(اسم زنه صاحب خونه ندا بزایم که راحت تر شیم خخخ)به بالا نگا کردم دیدم بله ندا خانمه که روسری سرش نیستکه پس از مکث کوتاه سرش رو از پنجره کشید داخلمثلا میخواست بگه مقیدهمنتظر وایستادمسه دقیقه شد!باز در زدم که این دفعه صداش از پشت در اومد گفت اومدم آقا مهدی صب کنیددر رو باز کرد تعجب کردمآرایش تخمی داشتتا تونسته بود رژ زده بود با اون پودرای آرایش(یه مقدارم به ابروش زده بود)اصن دیدمش یادم رفت موضوع کلید رو بگمداشت میرفت بالا گفت آقا مهدی اون کلید بگمونم خرابه صبر کنیدوقتی برگشت دسته کلیدش رو آورد و دادش بهم گفت این رو امتحان کنیدرفتم تست کردم دیدم درستهبه دسته کلید نگا کردم عکس سردار سلیمانی روش بودبرگشتم دیدم کنارمه ترسیدمگفت همونهگفتم ارهگفت بدین براتون ازش میسازم(ده روز سرکارم گذاشت) مغزی کلید خونه رو عوض کرده بودم پس دیگه نیاز به گرفتن کلید اتاق نبود فقط کلید راهرو رو نداشتممنم دسته کلید رو دادمشرفتم تو خونه شروع کردم به چیدن وسایل که یه چیزی تو خونه پیدا کردمیه سنجاق که یه چیز سیاه روش بودبو کردم فهمیدم تریاکشمایل صاحب خونه مجسم شدابنجا مواد میزده بگمونمالبته مطمنن زنش میدونستهچون قیافه اش مرده بد داغون بودگذاشتم سر جاش و بازم مرتب کردمطرفای هشت یه ماشین پشت پنجره وایستادشوهر ندا بود در رو باز کرد رفت بالابه دقیقه نکشید صداشون بالا گرفتواقعا عجیب بود یکم شرم حیا نذاشته بودنفحش و فحش کاریفهمیدم مشکل زیاد دارنهندزفری زدم و با گوشیم مشغول شدم یه قسمت از دکستر دیدم و طرفای ده ونیم بود خوابیدمهرروز تکراری میگذشت کار,پشت در, معطلی پشت در,و ندا خانم آرایش کرده که هروز بهتر میشد, و دعوای ندا و شوهرشهر روز یکم بیشتر باهام حرف میزدمن پرته پرتفک کردم زن خونگرمیه همینیبار که باز به چشمام زل زده بود بهش گفتم چیزی شدهبا دس پاچگی گفت چشمات چه رنگیهگفتم عسلیچطورگفت قشنگهگفتم مرسیو خداحافظی کردم تا رفتم تو خونه یاد سیخ سنجاق شوهر ندا افتادمسریع اومدم تو راه رو صدا کرد خانم محمدیسریع اومد گفت چیه چیزی شدهگفتم یه لحظه ای میایینداشت از پله ها که پایین میومدم به شوخی گفت چکارم داری کلکاز این شوخیش فهمیدم یه چیزیش میشهگفتم از وسایل شوهرتون اینجا جا موندهلبخند زد و گفت کووواشاره دادم به کشو کمد لباس خونهکامل اومد داخل رفت باز کردیهو ناراحتیش رو فهمیدمگفت ببخشید و راهش رو کشید رفت حتی نگامم نکردخدا نصیب نکنهبدجور داغون شدبیچاره فک کرده من از قیافه شوهرش نفهمیدم که معتادهرفت بالا خونه اش محکم در کوبیدیه ربع نشده صدای در زدن اومدباز کردم دیدم یه کلید گرفت سمتم گفت بفرماییدگرفتم گفتم چیه اینبه سردی جوابم رو داد گفت کلید راهرو دیگهگفتم آهاخواست بره گفتم ببخشید ناراحت تون کردمبرگشت سمتم اشکش در اومدعجب عذر خواهی بد موقعه ایگفت به خدا نابودم کردهمن بعضی مواقع که میبینم کسی ناراحته بجای دلداری یه شوخی میکنم(اکثرا تر میزنم)گفتم کجا نابود شدین ماشااللهچشاش رو تنگ کرد خندید(این بار درست دراومد)گفت مرسیبهم گفت چند سالتهگفتم بیست و نه و نیمبعد خندیدمگفت حالا هنوز فشار روت نیومده که بفهمیبهش گفتم چطورجواب نداد گفت کی ازدواج میکنیگفتم من راستش رو بگم کسی تو زندگیم نیسگفت واااخودم میدونستممیخواست حرف بزنه گفتم شما چند سالتونه؟گفت نباید بپرسی حدس بزن گفتم چهل و پنج گفت نه گفتم چهل و دوگفت نه بیا بالااز چهل و پنج تا پنجاه و چهار رو گفتم تا گفت درستهبخدا قابل باور نبودکاش میتونستم عکس بزارم ببینیتخیلی رو فرم بود بدنشچشای گیرا صورت زیبا باسن متوسط و رو فرم و شکم نداشت اصنپس از مکث طولانی من گفت چیه گفتم ماشااللهگفت چطور گفتم اصن بهتون نمیادخندید گفت بقول خودت اگه نابود نبودم ببین چی بودم و خندیدمن گفتم من کی گفتم چی بودینگفت منظورش رو داشتین کهخندیدمیه دفعه یادم افتاد ده دقیقه ای داریم با هم حرف میزنیمبهش گفتم امری نیسباز بحرفم گرفت فقط دری وری میگفتمن بهش به شوخی گفتم بچه اتون رو گاز نباشه(منظورم برو دیگه به کارات برس)گفت تنهام پسرم ده و نیم میاد و شوهرم نهگفت ترکیدم از تنهایی مخ شما رم کار گرفتمخداحافظی کرد و رفتیکدفعه فهمیدم چه چیزی گفتماین میخواست ارتباط بگیره منم کیرش کردمیه جوری ازش خوشم اومده بودتو فکر بودم چه گندی زدمبعد به خودم گفتم اون من رو مثل پسراش میبینه خجالت بکششب رو همینطور ذهنم درگیر بودتا خوابم برد و رفتم سرکاراون روز کارام زیاد بود چون معاملات فصلی(مربوط به داراییه) باید تهیه میکردم و حسابی درگیر بودم خسته کوفته رسیدم در خونه اومدم در بزنم یاد کلید افتادمدر رو باز کردم یهو جا خوردمدیدم با یه شلوارک و تاپ تو راهرو داره نظافت میکنهتا دیدمش سریع برگشتم اونم سریع رفت بالاصدا زد بفرماییداومدم داخل راهرو دیدم نیسرفتم کلید به در خونه بندازم که گفتم ببخشید مزاحمتون شدمبعد گفتشنه بابا مگه چی شد حالارفتم تو خونهو نتونستم جلو خودم رو بگیرم همش استیلش به نظرم میومدنابودم کرده بودبدنش برنزه رنگ بود پاهاش یه کم تپلیهی بخودم سرکوفت میزدممتأهل فهمزشتهاز مادرتم بزرگترهاما نمیشدتنها راه دیدن پورن بودرفتم سایت xnxx چندتا پورن با مضمون milf دیدم و …از فکرش در اومدمرفتم دوش بگیرم تا لخت شدم شنیدم در میزننمطمن بودم زنس چون این وقت عصر خونه خالی بودگفت م کیهگفت منم اره خودش بود ندا خانم جذاب زیر لبم گفتم تا نگاد ول نمیکنهگفتم صبر کنید الان میام حموممبعد از دو دقیقه رفتم دم درباز کردمدیدم پشقاب دستشهتوش کیک 🍰 بودگفت خودم درست کردم بگیرید(تو وضعیت کرونا عجیبه بود واسم)تشکر کردمو گفت نوش جونتگفت موهات که خشکهگفتم تازه لباسام رو کنده بودم خب زیر دوش نبودگفت ببخشید که بد موقع مزاحم شدمو رفت من اصن جواب ندادممیخواستم در رو ببندم برم داخل که گفت شیطونی نکنیابهش نگا کردم که مثل چی میگی نگرفتماما یهو نظرم له لباسش جلب شد تنگ و چسبونگفتم با اجازه و در رو بستمهعی حواسم نبود تو فکر پشت در وایساده بودم که حواسم نبود از کیکه خوردم یکمی تلخی حس کردم بعد دیگه بخاطر کرونا نخوردم رفتم ریختم آشغالیدوش رو گرفتم اومدم بیرونمعدم شروع کرد سوزشفک کنم از کیکه بودآخه بلد نیستی نپزمیپزی خودت بخوریه قاشق آبلیمو خوردم بعدشم کلدینیوم سینشستم پای لب تاب دکستر میدیدم که دو و سه تا قسمت دیدمباز در زدن اینبار شوهر ندا بود با یه پشقاب ماکارانی 🍝یکم تعارف معمول و قبول کردم و اومدم داخل اما نخوردممن هر شب پشت در رو میندازم و میخوابم طبق روال این کار رو کردماما معدم بعد قل قل میزدکلا یه گاز خورده بودماما معلووم بود بگا رفته بودمبه هر بد بختی خوابیدم فرداش که بیدار شدم دیدم کیرم سحر خیز تر از منه مثل سنگ شده بود و نمیخوابیدبا همون وضعیت رفتم سر کار(چند نفری فهمیدن مطمئن ن چون مشخص بودزیر شکمم داشت میترکید مخصوصا اطراف کیرمتا حالا اینجور نشده بودمترس ورم داشته بود که آخر طرفای ده خوابیدرفتم دستشویی چون تو اون حالت چندبار رفته بودم سرویس بهداشتی اما نمیشددیدم کیرم بد ورم کرده مثل ژلاتین شده بودیه جاهایش کبود شده بودببخشید اینقدر توضیح میدما اخه برام عجیب بودبگذریم طبق معمول رفتم خونه ماکارانی شب قبل که شوهر ندا خانم آورده بود رو گرم کردم و خوردمعالی بودبا خودم گفتم میمیری فقط غذا درست کنیاون شب عادی گذشت تا فردا که از کار برگشتمبچه قسمت سوم رو بعدا مینویسم طولانی همتاسفانه واقعیه و میخوام تمام جزئیات رو بهتون بگم بازم مرسی که خوندید تا فردا شب که بقیه اش رو بنویسم ادامه...نوشته: مهدی
3